کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

  • نویسنده موضوع .Melina.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 152
  • بازدیدها 2K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

کتاب های درخواستی در حال تایپ

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,289
Points
3,866
هنرمند، پوتین‌هایش را بیرون آورد. جورابی به پا نداشت. رو به افسونگر کرد و گفت:
- خوشحالم که حالت بهتر است. راستی، اصلا دیروز چه اتفاقی برایت افتاد؟
افسونگر پاسخ داد:
- خستگی بسیار زیاد ناشی از سفر به شهرهای بسیار زیاد، پروازهای بسیار زیاد و طولانی، حضور بیش از حد در رسانه‌ها و سخنرانی‌های بیش از حد. من خودم را وقف هدفی کردم تا به مردم کمک کنم رهبریشان را ارتقاء دهند، استعدادهایشان را فعال کنند و به قهرمانان زندگی خودشان تبدیل شوند.
افسونگر عینکش را برداشت و دستش را به سمت کارآفرین و هنرمند دراز کرد و گفت:
- بسیار خوشحالم که شما دو نفر اینجا هستید.
هنرمند پاسخ داد:
- من هم خوشحالم که اینجا هستم برادر. مراسم‌های تو در شرایط بسیار دشواری، کمک‌های زیاد به من کرده است.
هنرمند بعد از زدن این حرف‌ها، نگاهش به قایق بادبانی افتاد که گردشگرهای خوش لباسی روی آن ایستاده بودند. در آب زلال آنجا، میشد دست‌های دیگر از ماهی را دید که در حال شنا بودند.
افسونگر به آنها نگاه کرد، با خوشحال خندید و ادامه داد:
- حتماً تعجب میکنید که چرا اینجا هستم.
کارآفرین، کفش‌هایش را بیرون آورد و گفت:
- بله. برایمان سؤال شده است.
کد:
هنرمند، پوتین‌هایش را بیرون آورد. جورابی به پا نداشت. رو به افسونگر کرد و گفت:

- خوشحالم که حالت بهتر است. راستی، اصلا دیروز چه اتفاقی برایت افتاد؟

افسونگر پاسخ داد:

- خستگی بسیار زیاد ناشی از سفر به شهرهای بسیار زیاد، پروازهای بسیار زیاد و طولانی، حضور بیش از حد در رسانه‌ها و سخنرانی‌های بیش از حد. من خودم را وقف هدفی کردم تا به مردم کمک کنم رهبریشان را ارتقاء دهند، استعدادهایشان را فعال کنند و به قهرمانان زندگی خودشان تبدیل شوند.

افسونگر عینکش را برداشت و دستش را به سمت کارآفرین و هنرمند دراز کرد و گفت:

- بسیار خوشحالم که شما دو نفر اینجا هستید.

هنرمند پاسخ داد:

- من هم خوشحالم که اینجا هستم برادر. مراسم‌های تو در شرایط بسیار دشواری، کمک‌های زیاد به من کرده است.

هنرمند بعد از زدن این حرف‌ها، نگاهش به قایق بادبانی افتاد که گردشگرهای خوش لباسی روی آن ایستاده بودند. در آب زلال آنجا، میشد دست‌های دیگر از ماهی را دید که در حال شنا بودند.

افسونگر به آنها نگاه کرد، با خوشحال خندید و ادامه داد:

- حتماً تعجب میکنید که چرا اینجا هستم.

کارآفرین، کفش‌هایش را بیرون آورد و گفت:

- بله. برایمان سؤال شده است.
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,289
Points
3,866
- خوب راستش را بخواهید، من از وقتی آقای رایلی سی و سه سالش بود، مشاور او هستم. تمام ورزشکاران حرفه‌ای، مربیان بسیار ب*ر*جسته‌ای دارند و این موضوع در مورد افراد بسیار موفق در
تجارت هم صدق میکند. شما به تنهایی نمیتوانید این کارها را انجام دهید. زمانی که برای اولین بار همدیگر را دیدیم، تازه شروع کرده بود. اما در همان زمان هم درک میکرد که هر قدر انسان
بیشتر بیاموزد، بیشتر به دست خواهد آورد. افراد بسیار موفق، هر روز رشد میکنند. آموزش و یادگیری، واقعاً سدی در برابر گسیختگی است. و وقتی بهتر شوید، در تمام حوزه‌های زندگیتان
چیزهای بهتری خواهید داشت. من این را ذهنیت 2x3x مینامم: این یعنی درآمد و تأثیرتان را دو برابر کنید و در دو حوزه مهم تسلط شخصی و توانایی حرف‌های، سه برابر سرمایه‌گذاری کنید.
هنرمند در حالی که به شکم شل و ول خودش دست میزد، گفت:
- خیلی جالبه.
افسونگر ادامه داد:
- آقای رایلی از همان اول فهمید که برای رسیدن به سطح جهانی، باید مربی در حد جهانی داشته باشد. ما در این سال‌ها، دوستان بسیار خوبی بوده‌ایم و تجربه‌های بسیار خوبی با هم داشته‌ایم. برای مثال، گاهی ناهارهای ما پنج ساعت طول میکشد و بهترین غذاها و نو*شی*دنی‌ها را میخوریم.
سپس دست‌هایش را بالا برد و به کوه‌های بلند آنجا نگاه کرد. برای چند لحظه ساکت بود و سپس ادامه داد:
- البته ما لحظات بسیار سختی هم داشتیم. برای مثال، دوست من بعد از تولد پنجاه سالگی‌اش سرطان گرفت. او هر چیزی که میخواست داشت، اما متوجه شد که بدون سلامتی هیچ
چیزی ندارد. این مسئله، او را متحول کرد. سلامتی مانند تاجی روی سر افراد سالم است که تنها
کد:
- خوب راستش را بخواهید، من از وقتی آقای رایلی سی و سه سالش بود، مشاور او هستم. تمام ورزشکاران حرفه‌ای، مربیان بسیار ب*ر*جسته‌ای دارند و این موضوع در مورد افراد بسیار موفق در

تجارت هم صدق میکند. شما به تنهایی نمیتوانید این کارها را انجام دهید. زمانی که برای اولین بار همدیگر را دیدیم، تازه شروع کرده بود. اما در همان زمان هم درک میکرد که هر قدر انسان

بیشتر بیاموزد، بیشتر به دست خواهد آورد. افراد بسیار موفق، هر روز رشد میکنند. آموزش و یادگیری، واقعاً سدی در برابر گسیختگی است. و وقتی بهتر شوید، در تمام حوزه‌های زندگیتان

چیزهای بهتری خواهید داشت. من این را ذهنیت 2x3x مینامم: این یعنی درآمد و تأثیرتان را دو برابر کنید و در دو حوزه مهم تسلط شخصی و توانایی حرف‌های، سه برابر سرمایه‌گذاری کنید.

هنرمند در حالی که به شکم شل و ول خودش دست میزد، گفت:

- خیلی جالبه.

افسونگر ادامه داد:

- آقای رایلی از همان اول فهمید که برای رسیدن به سطح جهانی، باید مربی در حد جهانی داشته باشد. ما در این سال‌ها، دوستان بسیار خوبی بوده‌ایم و تجربه‌های بسیار خوبی با هم داشته‌ایم. برای مثال، گاهی ناهارهای ما پنج ساعت طول میکشد و بهترین غذاها و نو*شی*دنی‌ها را میخوریم.

سپس دست‌هایش را بالا برد و به کوه‌های بلند آنجا نگاه کرد. برای چند لحظه ساکت بود و سپس ادامه داد:

- البته ما لحظات بسیار سختی هم داشتیم. برای مثال، دوست من بعد از تولد پنجاه سالگی‌اش سرطان گرفت. او هر چیزی که میخواست داشت، اما متوجه شد که بدون سلامتی هیچ

چیزی ندارد. این مسئله، او را متحول کرد. سلامتی مانند تاجی روی سر افراد سالم است که تنها
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,289
Points
3,866
افراد بیمار آن را میبینند. ما وقتی جوان هستیم، سلامتمان را فدای ثروت میکنیم و وقتی پیر و هشیارتر شدیم، درک میکنیم که مهمترین چیز، همان سلامتی ما است و تمام ثروتمان را فدای
سلامتیمان میکنیم. کسی نمیخواهد ثروتمندترین فرد دنیا در قبرستان باشد، درسته؟. البته او توانست سرطان را شکست دهد. او در مقابل هر چیزی که مانع رسیدن او به هدف‌هایش میشد،
از خودش دفاع میکند.
افسونگر این حرف‌ها را زد و به گردشگرهای پُرسر و صدایی که روی قایق بادبانی جشن گرفته بودند، نگاه میکرد.
افسونگر ادامه داد:
- شنیدم که دارید می‌آیید. آقای رایلی بسیار خوشحال است تا به قولش عمل کند و چیزهایی را به شما بیاموزد تا از طریق عادت‌های صبحگاهی برتر، به بیشترین میزان بهره‌وری، عملکرد استثنایی و ایجاد یک زندگی دلخواه برسید. بسیار خوشحالم که او چیزهایی را از من آموخته است و میخواهد به شما یاد بدهد. شما عاشق روش‌ها و بینش‌هایی میشوید که خیلی زود یاد خواهید گرفت. باشگاه 5 صبح میتواند برای هر دو نفر شما بسیار تأثیرگذار باشد.
میدانم که به نظر عجیب و باورنکردنی میرسد، اما روشی که او میخواهد به شما آموزش دهد، تغییرات عمیقی را در شما به وجود میآورد. آگاهی و شناخت اطلاعاتی که با شما در میان خواهد
گذاشت، چیز خاصی را در شما بیدار میکند.
افسونگر دوباره عینک‌های شیکش را به چشمش زد و گفت:
- بگذریم. آقای رایلی از من خواست به شما بگویم در این چند روزی که در اینجا خواهید بود، کاملاً راحت باشید. من مشغول غواصی،
کد:
افراد بیمار آن را میبینند. ما وقتی جوان هستیم، سلامتمان را فدای ثروت میکنیم و وقتی پیر و هشیارتر شدیم، درک میکنیم که مهمترین چیز، همان سلامتی ما است و تمام ثروتمان را فدای

سلامتیمان میکنیم. کسی نمیخواهد ثروتمندترین فرد دنیا در قبرستان باشد، درسته؟. البته او توانست سرطان را شکست دهد. او در مقابل هر چیزی که مانع رسیدن او به هدف‌هایش میشد،

از خودش دفاع میکند.

افسونگر این حرف‌ها را زد و به گردشگرهای پُرسر و صدایی که روی قایق بادبانی جشن گرفته بودند، نگاه میکرد.

افسونگر ادامه داد:

- شنیدم که دارید می‌آیید. آقای رایلی بسیار خوشحال است تا به قولش عمل کند و چیزهایی را به شما بیاموزد تا از طریق عادت‌های صبحگاهی برتر، به بیشترین میزان بهره‌وری، عملکرد استثنایی و ایجاد یک زندگی دلخواه برسید. بسیار خوشحالم که او چیزهایی را از من آموخته است و میخواهد به شما یاد بدهد. شما عاشق روش‌ها و بینش‌هایی میشوید که خیلی زود یاد خواهید گرفت. باشگاه 5 صبح میتواند برای هر دو نفر شما بسیار تأثیرگذار باشد.

میدانم که به نظر عجیب و باورنکردنی میرسد، اما روشی که او میخواهد به شما آموزش دهد، تغییرات عمیقی را در شما به وجود میآورد. آگاهی و شناخت اطلاعاتی که با شما در میان خواهد

گذاشت، چیز خاصی را در شما بیدار میکند.

افسونگر دوباره عینک‌های شیکش را به چشمش زد و گفت:

- بگذریم. آقای رایلی از من خواست به شما بگویم در این چند روزی که در اینجا خواهید بود، کاملاً راحت باشید. من مشغول غواصی،
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,289
Points
3,866
قایق‌سواری و ماهیگیری خواهم بود و شما من را زیاد نخواهید دید. ماهیگیری یکی از کارهایی است که علاقه‌ی شدید به آن دارم. من به موری تیوس میآیم تا نه تنها به فرد مهربان و فوق‌العاده‌اي آموزش دهم، بلکه آمده‌ام تا در اینجا کمی از دنیای بسیار پیچیده خودمان دور باشم. دنیایی که مشکلات زیادی دارد، اقتصاد آن دچار مشکل است، صنعت‌ها اشباع شده‌اند و محیط زیست آن تباه شده است. این‌ها تنها تعدادی از عواملی هستند که خلاقیت، انرژی، عملکرد و خوشحالی ما را تهدید می‌کنند. من به اینجا آمده‌ام تا دوباره انرژی بگیرم و خودم را احیا کنم. بهره‌وری عالی، بدون تعطیلات آرام، مدام کاهش پیدا میکند. استراحت و بازیابی برای هر کسی که متعهد به تسلط است، لازم است. من برای سال‌ها، این اصل را آموزش میدهم، اما خودم آن را فراموش کردم و نتیجه آن را در آن سمینار مشاهده کردیم.من همچنین فهمیده‌ام که الهام گرفتن از آرامش میآید. این روزها ما آرامش زیادی نداریم، زیرا درگیر سرگرمی‌های بی‌پایان و بی‌اندیشه ارتباطاتی هستیم که بیشتر ساعت‌های ما را به خودش اختصاص میدهد. و البته باید بدانید که نبوغ طبیعی شما، زمانی خودش را نشان میدهد که کاملاً خوشحال هستید. زمانی که آرام و خوشحال هستیم، ایده‌هایی پیدا میکنیم که جهان را متحول میکنند. این مکان کوچک در اقیانوس آرام، به من کمک میکند دوباره در بهترین حالت خودم باشم. البته اینجا مکانی بسیار زیبا، امن و عالی است و مردمان اینجا، افرادی بسیار صادق هستند. من واقعاً عاشق مردم موری تیوس هستم. اکثر افراد اینجا، هنوز قدردان کوچکترین ل*ذت‌ها
کد:
قایق‌سواری و ماهیگیری خواهم بود و شما من را زیاد نخواهید دید. ماهیگیری یکی از کارهایی است که علاقه‌ی شدید به آن دارم. من به موری تیوس میآیم تا نه تنها به فرد مهربان و فوق‌العاده‌اي آموزش دهم، بلکه آمده‌ام تا در اینجا کمی از دنیای بسیار پیچیده خودمان دور باشم. دنیایی که مشکلات زیادی دارد، اقتصاد آن دچار مشکل است، صنعت‌ها اشباع شده‌اند و محیط  زیست آن تباه شده است. این‌ها تنها تعدادی از عواملی هستند که خلاقیت، انرژی، عملکرد و خوشحالی ما را تهدید می‌کنند. من به اینجا آمده‌ام تا دوباره انرژی بگیرم و خودم را احیا کنم. بهره‌وری عالی، بدون تعطیلات آرام، مدام کاهش پیدا میکند. استراحت و بازیابی برای هر کسی که متعهد به تسلط است، لازم است. من برای سال‌ها، این اصل را آموزش میدهم، اما خودم آن را فراموش کردم و نتیجه آن را در آن سمینار مشاهده کردیم.من همچنین فهمیده‌ام که الهام گرفتن از آرامش میآید. این روزها ما آرامش زیادی نداریم، زیرا درگیر سرگرمی‌های بی‌پایان و بی‌اندیشه ارتباطاتی هستیم که بیشتر ساعت‌های ما را به خودش اختصاص میدهد. و البته باید بدانید که نبوغ طبیعی شما، زمانی خودش را نشان میدهد که کاملاً خوشحال هستید. زمانی که آرام و خوشحال هستیم، ایده‌هایی پیدا میکنیم که جهان را متحول میکنند. این مکان کوچک در اقیانوس آرام، به من کمک میکند دوباره در بهترین حالت خودم باشم. البته اینجا مکانی بسیار زیبا، امن و عالی است و مردمان اینجا، افرادی بسیار صادق هستند. من واقعاً عاشق مردم موری تیوس هستم. اکثر افراد اینجا، هنوز قدردان کوچکترین ل*ذت‌ها
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,289
Points
3,866
هستند. ل*ذت‌هایی مانند دور هم غذا خوردن، شنا کردن با دوستان، کباب کردن گوشت و خوردن یک نو*شی*دنی خوشمزه. تنها می‌توانم بگویم هر بار که اینجا را ترک می‌کنم، صدها برابر قویتر، سریعتر، متمرکزتر و با انرژیتر از اینجا میروم. امیدوارم فکر نکنید من روزهایم را به بیهودگی میگذرانم. من واقعاً هر روز سخت تلاش میکنم و بسیار در مورد بالا بردن جامعه مشتاق هستم و
میخواهم به تعهد خودم برای کاهش حرص و طمع و نفرت و ناسازگارى عمل کنم. وقتی به اینجا میآیم، دوباره انرژی میگیرم و من را دوباره روی اهدافم متمرکز میکند. اینگونه میتوانم
برگردم و برای دنیایی بهتر تلاش کنم. ما همه برای دنیایی بهتر تلاش میکنیم. راستی شما دو تا بهتون خوش میگذره؟ و دوباره از شما تشکر میکنم که به سمینار من آمدید. حضور و حرف‌های مثبت شما، برای من بیشتر از چیزی که فکرش را بکنید، باارزش است. همه میتوانند منتقد باشند. شجاعت آن را داشته باشید تا تشویق‌کننده باشید. برای اینکه یک رهبر عالی و تأثیرگذار باشید، نیازی به بی‌احترامی نیست. کاش رهبران بیشتری این اصل را میدانستند. حاال میخواهم آخرین چیز را به شما بگویم.
کارآفرین با لحنی مؤدبانه پرسید:
- چه چیزی؟
- لطفاً فردا صبح به اینجا بیایید تا تمرین را شروع کنید.
کارآفرین گفت:
- حتماً. چه ساعتی؟
- 5 صبح. صبحتان را در اختیار داشته باشید تا زندگیتان را تعالی بخشید.
کد:
هستند. ل*ذت‌هایی مانند دور هم غذا خوردن، شنا کردن با دوستان، کباب کردن گوشت و خوردن یک نو*شی*دنی خوشمزه. تنها می‌توانم بگویم هر بار که اینجا را ترک می‌کنم، صدها برابر قویتر، سریعتر، متمرکزتر و با انرژیتر از اینجا میروم. امیدوارم فکر نکنید من روزهایم را به بیهودگی میگذرانم. من واقعاً هر روز سخت تلاش میکنم و بسیار در مورد بالا بردن جامعه مشتاق هستم و

میخواهم به تعهد خودم برای کاهش حرص و طمع و نفرت و ناسازگارى عمل کنم. وقتی به اینجا میآیم، دوباره انرژی میگیرم و من را دوباره روی اهدافم متمرکز میکند. اینگونه میتوانم

برگردم و برای دنیایی بهتر تلاش کنم. ما همه برای دنیایی بهتر تلاش میکنیم. راستی شما دو تا بهتون خوش میگذره؟ و دوباره از شما تشکر میکنم که به سمینار من آمدید. حضور و حرف‌های مثبت شما، برای من بیشتر از چیزی که فکرش را بکنید، باارزش است. همه میتوانند منتقد باشند. شجاعت آن را داشته باشید تا تشویق‌کننده باشید. برای اینکه یک رهبر عالی و تأثیرگذار باشید، نیازی به بی‌احترامی نیست. کاش رهبران بیشتری این اصل را میدانستند. حاال میخواهم آخرین چیز را به شما بگویم.

کارآفرین با لحنی مؤدبانه پرسید:

- چه چیزی؟

- لطفاً فردا صبح به اینجا بیایید تا تمرین را شروع کنید.

کارآفرین گفت:

- حتماً. چه ساعتی؟

- 5 صبح. صبحتان را در اختیار داشته باشید تا زندگیتان را تعالی بخشید.
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,289
Points
3,866
فصل 8 :روش 5 صبح: عادت‌های صبحگاهی افراد بسیار موفق
《بسیار خوب است که قبل از سپیده‌دم بیدار شد، زیرا این عادت سلامتی، ثروت و خرد را با خود به همراه دارد.》
ارسطو

میلیاردر در حالی که از پله‌های خانه کنار دریایش می‌پرید، با صدای بلندی گفت:
- به باشگاه 5 صبح خوش آمدید! سلام. صبحتان بخیر. شما دقیقاً سر وقت هستید! عاشق وقتشناسی هستم! وقتشناسى یکی از نشانه‌های بزرگی است. حداقل من اینگونه فکر میکنم. اسم من استون رایلی است.
دستش را به سوی دو مهمانش دراز کرد تا به آنها خوش‌آمد بگوید. آن روز به جای لباس‌های پاره، لباس‌های بسیار قشنگی پوشیده بود و روی تی شرتش به زیبایی نوشته شده بود:
"تا زمانی که اقدام نکنید، هیچ ایده‌ای جواب نمیدهد."

او پابرهنه بود و ب*دن کاملا ورزیده‌ای داشت و این او را بسیار جوانتر از چیزی نشان میدهد که در سمینار دیده بودند. کلاه بیسبالی روی سرش گذاشته بود، آرامش را به طور غیرعادی در چشمانش میدیدید و لبخند او به طور شگفت‌انگیزی پُرطراوت بود. بله، همانطور که کارآفرین احساس کرده بود، چیز بسیار خاصی در
کد:
فصل 8 :روش 5 صبح: عادت‌های صبحگاهی افراد بسیار موفق

《بسیار خوب است که قبل از سپیده‌دم بیدار شد، زیرا این عادت سلامتی، ثروت و خرد را با خود به همراه دارد.》

ارسطو
میلیاردر در حالی که از پله‌های خانه کنار دریایش می‌پرید، با صدای بلندی گفت:

- به باشگاه 5 صبح خوش آمدید! سلام. صبحتان بخیر. شما دقیقاً سر وقت هستید! عاشق وقتشناسی هستم! وقتشناسى یکی از نشانه‌های بزرگی است. حداقل من اینگونه فکر میکنم. اسم من استون رایلی است.

دستش را به سوی دو مهمانش دراز کرد تا به آنها خوش‌آمد بگوید. آن روز به جای لباس‌های پاره، لباس‌های بسیار قشنگی پوشیده بود و روی تی شرتش به زیبایی نوشته شده بود:

"تا زمانی که اقدام نکنید، هیچ ایده‌ای جواب نمیدهد."

 او پابرهنه بود و ب*دن کاملا ورزیده‌ای داشت و این او را بسیار جوانتر از چیزی نشان میدهد که در سمینار دیده بودند. کلاه بیسبالی روی سرش گذاشته بود، آرامش را به طور غیرعادی در چشمانش میدیدید و لبخند او به طور شگفت‌انگیزی پُرطراوت بود. بله، همانطور که کارآفرین احساس کرده بود، چیز بسیار خاصی در
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی

#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,289
Points
3,866
مورد این مرد وجود داشت یک قمری سفید به مدت تقریباً ده ثانیه بالای سر این مرد بال میزدو سپس رفت میتوانید تصورش را بکنید؟ واقعاً دیدن این صح*نه، شگفت انگیز بود. میلیارد گفت اگر مشکلی نیست میخواهم شما دو نفر را ب*غ*ل کنم و سپس بدون این که منتظر پاسخ آنها باشد، دستش را دور آنها انداخت و کارآفرین و هنرمند را ب*غ*ل کرد. ادامه داد:
- خدای من شما واقعاً شجاعتش را دارید شما به یک پیرمرد پریشان و نامرتب اعتماد کردید. پیرمردی که اصلاً او را نمیشناختید میدانم که آن روز مانند فردی آواره و سرگردان بودم. هی، فکر نکنید من به ظاهرم اهمیتی نمیدهم من فقط بیش از حد در مورد آن حساسیت نشان نمیدهم.
خندید و ادامه داد:
- من دوست دارم همه چیز واقعی باشد. زیبا و ساده. کاملاً اصیل. این من را به یاد این اصل قدیمی می‌اندازد داشتن پول بسیار زیاد شما را متفاوت نمی‌کند پول تنها باعث میشود شخصیت واقعی شما ب*ر*جسته تر ،شود اگر فردی خسیس باشید بعد از پولدار شدن خسیس تر میشوید و اگر فردی بخشنده باشید بعد از پولدار شدن بخشنده تر می شوید.
میلیاردر نگاهش را به اقیانوس دوخت و به اولین اشعه‌های سپیده دم خیره شد. چشم‌هایش را بست و نفس عمیقی کشید. ب*دن خوش فرم او در آن تی شرتی که پوشیده بود، کاملاً مشخص بود. سپس گلی را از جیبش بیرون آورد کارآفرین و هنرمند هرگز چنین گلی را ندیده بودند. واقعاً عجیب بود.
کد:
مورد این مرد وجود داشت یک قمری سفید به مدت تقریباً ده ثانیه بالای سر این مرد بال میزدو سپس رفت میتوانید تصورش را بکنید؟ واقعاً دیدن این صح*نه، شگفت انگیز بود. میلیارد گفت اگر مشکلی نیست میخواهم شما دو نفر را ب*غ*ل کنم و سپس بدون این که منتظر پاسخ آنها باشد، دستش را دور آنها انداخت و کارآفرین و هنرمند را ب*غ*ل کرد. ادامه داد:

-  خدای من شما واقعاً شجاعتش را دارید شما به یک پیرمرد پریشان و نامرتب اعتماد کردید. پیرمردی که اصلاً او را نمیشناختید میدانم که آن روز مانند فردی آواره و سرگردان بودم. هی، فکر نکنید من به ظاهرم اهمیتی نمیدهم من فقط بیش از حد در مورد آن حساسیت نشان نمیدهم.

خندید و ادامه داد:

- من دوست دارم همه چیز واقعی باشد. زیبا و ساده. کاملاً اصیل. این من را به یاد این اصل قدیمی می‌اندازد داشتن پول بسیار زیاد شما را متفاوت نمی‌کند پول تنها باعث میشود شخصیت واقعی شما ب*ر*جسته تر ،شود اگر فردی خسیس باشید بعد از پولدار شدن خسیس تر میشوید و اگر فردی بخشنده باشید بعد از پولدار شدن بخشنده تر می شوید.

میلیاردر نگاهش را به اقیانوس دوخت و به اولین اشعه‌های سپیده دم خیره شد. چشم‌هایش را بست و نفس عمیقی کشید. ب*دن خوش فرم او در آن تی شرتی که پوشیده بود، کاملاً مشخص بود. سپس گلی را از جیبش بیرون آورد کارآفرین و هنرمند هرگز چنین گلی را ندیده بودند. واقعاً عجیب بود.
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,289
Points
3,866
در حالی که گل را میبوسید گفت:
- گل‌ها برای هر کسی که درباره ایجاد جادو در زندگی و
کارشان جدی هستند، نقش بسیار مهمی دارند میخواهم به شما بگویم که پدر من یک کشاورز بود. قبل از این که به جنوب کالیفرینا نقل مکان کنیم در یک مزرعه زندگی می کردیم. ما زندگی،که افکار، گفتار و غذاهای ساده ای داشتیم

در حالی که نگاهش روی دریا بود، با اشتیاق عجیبی داشت گفت:
- میدونید شما میتوانید پسر را از روستا ،بگیرید اما نمیتوانید روستا را از پسر بگیرید.
کارآفرین و هنرمند از میلیاردر تشکر کردند و گفتند که ماجراجویی آنها تا الان بسیار خاص بوده و صادقانه گفتند که ساحل اختصاصی او بسیار زیباتر از تمام ساحل‌هایی بوده است که تاکنون دیده بودند.
میلیاردر عینک‌هایش را به چشم زد و گفت
- بسیار زیباست، نه؟ بسیار خوشحالم که شما دو نفر اینجا هستید.
هنرمند در حالیکه به سوی آب قدم میزد گفت:
- خوب، آیا پدرت این عادت سحرخیزی را در تو به وجود آورد؟
خرچنگی کوچک به دنبال سه پروانه ای میرفت که بالای سر او پرواز میکردند. ناگهان میلیاردر مانند درویشی، شروع به چرخیدن دور خود کرد. در حالی که همچنان میچرخید، فریاد زد:
کد:
در حالی که گل را میبوسید گفت:

- گل‌ها برای هر کسی که درباره ایجاد جادو در زندگی و

کارشان جدی هستند، نقش بسیار مهمی دارند میخواهم به شما بگویم که پدر من یک کشاورز بود. قبل از این که به جنوب کالیفرینا نقل مکان کنیم در یک مزرعه زندگی می کردیم. ما زندگی،که افکار، گفتار و غذاهای ساده ای داشتیم

 در حالی که نگاهش روی دریا بود، با اشتیاق عجیبی داشت گفت:

- میدونید شما میتوانید پسر را از روستا ،بگیرید اما نمیتوانید روستا را از پسر بگیرید.

کارآفرین و هنرمند از میلیاردر تشکر کردند و گفتند که ماجراجویی آنها تا الان بسیار خاص بوده و صادقانه گفتند که ساحل اختصاصی او بسیار زیباتر از تمام ساحل‌هایی بوده است که تاکنون دیده بودند.

میلیاردر عینک‌هایش را به چشم زد و گفت

-  بسیار زیباست، نه؟ بسیار خوشحالم که شما دو نفر اینجا هستید.
هنرمند در حالیکه به سوی آب قدم میزد گفت:

- خوب، آیا پدرت این عادت سحرخیزی را در تو به وجود آورد؟

خرچنگی کوچک به دنبال سه پروانه ای میرفت که بالای سر او پرواز میکردند. ناگهان میلیاردر مانند درویشی، شروع به چرخیدن دور خود کرد. در حالی که همچنان میچرخید، فریاد زد:

#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,289
Points
3,866
- میگویم روی پرده‌های اتاقتان بنویسند: اگر صبح‌ها زود بیدار نشوید، هیچ پیشرفتی نمیکنید!
سپس گفت:
- بگذریم. اجازه دهید به سؤالتان درباره پدرم پاسخ بدم. بله و نه. وقتی بچه بودم، میدیدم که هر روز صبح از خواب بیدار میشود. او مانند هر عادت خوب دیگری که داشت، این کار را آنقدر تکرار میکرد که انجام ندادن آن برایش غیرممکن میشد. اما من هم، مانند بسیاری از بچه‌های دیگر، در مقابل کاری که پدرم از من میخواست انجام دهم، مقاومت میکردم. همیشه در درون خودم نوعی کله شقی داشتم. به نوعی سرکش بودم. به جای اینکه هر روز جر و بحث کوتاهی با من داشته باشد، اجازه میداد کاری را که میخواستم انجام دهم. خوب، من هم تا دیروقت میخوابیدم.
کارآفرین شلوار یوگا پوشیده بود و گوشی‌اش را برای یادداشت‌برداری با خودش داشت. گفت:
- واقعاً پدر باحال داشتی.
میلیاردر در حالی که با مهمانانش به سوی ساحل بسیار زیبای آنجا میرفت، گفت:
- در واقع افسونگر بود که روش 5 صبح را به من یاد داد. وقتی اولین بار که همدیگر را دیدیم، مرد جوانی بودم.
کد:
- میگویم روی پرده‌های اتاقتان بنویسند: اگر صبح‌ها زود بیدار نشوید، هیچ پیشرفتی نمیکنید!

سپس گفت:

- بگذریم. اجازه دهید به سؤالتان درباره پدرم پاسخ بدم. بله و نه. وقتی بچه بودم، میدیدم که هر روز صبح از خواب بیدار میشود. او مانند هر عادت خوب دیگری که داشت، این کار را آنقدر تکرار میکرد که انجام ندادن آن برایش غیرممکن میشد. اما من هم، مانند بسیاری از بچه‌های دیگر، در مقابل کاری که پدرم از من میخواست انجام دهم، مقاومت میکردم. همیشه در درون خودم نوعی کله شقی داشتم. به نوعی سرکش بودم. به جای اینکه هر روز جر و بحث کوتاهی با من داشته باشد، اجازه میداد کاری را که میخواستم انجام دهم. خوب، من هم تا دیروقت میخوابیدم.

کارآفرین شلوار یوگا پوشیده بود و گوشی‌اش را برای یادداشت‌برداری با خودش داشت. گفت:

- واقعاً پدر باحال داشتی.
میلیاردر در حالی که با مهمانانش به سوی ساحل بسیار زیبای آنجا میرفت، گفت:

- در واقع افسونگر بود که روش 5 صبح را به من یاد داد. وقتی اولین بار که همدیگر را دیدیم، مرد جوانی بودم.

#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,653
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,289
Points
3,866
تازه اولین شرکتم را تأسیس کرده بودم و به راهنمایی‌های کسی نیاز داشتم. کسی که به عنوان
یک کارآفرین، من را به چالش بکشد و رشد دهد و به عنوان یک رهبر، بتوانم به دستاوردهای زیادی برسم. همه می‌گفتند بهترین مربی در دنیا برای این کار است. او لیست انتظار سه ساله داشت و من هر روز به او زنگ میزدم تا اینکه قبول کرد مربی من شود. و البته او هم در آن زمان جوان بود، اما آموزش‌های او خردی عمیق، نیرویی ویژه و تأثیر ماهرانه‌ای داشت که برای سن او
بسیار خاص بود.
هنرمند میان حرف او پرید و پرسید:
- آیا روش‌های او، کمکی به تو کرد؟
میلیاردر به هنرمند نگاهی کرد و خندید. ایستاد و ادامه داد:
- او روشی را به من آموخت که تمام تمرین‌های دیگر را تغییر داد و تکامل بخشید. محققان، حالا این رفتار مهم را که سایر رفتارهای مینامند. قدم گذاشتن در این مسیر، تلاش زیاد، کمی شما را تغییر می دهد، یک عادت بنیادی دشواری و بیشترین تعهد من را نیاز داشت. با شما صادق خواهم بود. در فرآیند عادی کردن این
عادت‌ها، روزهایی بود که کج خلق میشدم. روزهایی بود که سرم بسیار درد میکرد و روزهایی بود که میخواستم به خوابم ادامه بدهم. اما زمانی که به طور منظم ساعت 5 صبح بیدار شدن را تمرین کردم، روزهایم بسیار بهتر از هر زمان دیگری شدند.
هر دو نفر همزمان و با تعجب پرسیدند:
- چطوری؟
کد:
تازه اولین شرکتم را تأسیس کرده بودم و به راهنمایی‌های کسی نیاز داشتم. کسی که به عنوان

یک کارآفرین، من را به چالش بکشد و رشد دهد و به عنوان یک رهبر، بتوانم به دستاوردهای زیادی برسم. همه می‌گفتند بهترین مربی در دنیا برای این کار است. او لیست انتظار سه ساله داشت و من هر روز به او زنگ میزدم تا اینکه قبول کرد مربی من شود. و البته او هم در آن زمان جوان بود، اما آموزش‌های او خردی عمیق، نیرویی ویژه و تأثیر ماهرانه‌ای داشت که برای سن او

بسیار خاص بود.

هنرمند میان حرف او پرید و پرسید:

- آیا روش‌های او، کمکی به تو کرد؟

میلیاردر به هنرمند نگاهی کرد و خندید. ایستاد و ادامه داد:

- او روشی را به من آموخت که تمام تمرین‌های دیگر را تغییر داد و تکامل بخشید. محققان، حالا این رفتار مهم را که سایر رفتارهای مینامند. قدم گذاشتن در این مسیر، تلاش زیاد، کمی شما را تغییر می دهد، یک عادت بنیادی دشواری و بیشترین تعهد من را نیاز داشت. با شما صادق خواهم بود. در فرآیند عادی کردن این

عادت‌ها، روزهایی بود که کج خلق میشدم. روزهایی بود
که سرم بسیار درد میکرد و روزهایی بود که میخواستم به خوابم ادامه بدهم. اما زمانی که به طور منظم ساعت 5 صبح بیدار شدن را تمرین کردم، روزهایم بسیار بهتر از هر زمان دیگری شدند.

هر دو نفر همزمان و با تعجب پرسیدند:

- چطوری؟

#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا