کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

  • نویسنده موضوع halcyon
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 124
  • بازدیدها 752
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

کتاب های درخواستی در حال تایپ

halcyon

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
طراح انجمن
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,405
لایک‌ها
4,274
امتیازها
73
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
104,523
Points
2,049
- در عصری که تغییرات و سردرگمی‌های زیاد و برنامه‌های بسیاری شلوغی داریم، روش و تکنیک بیدار شدن در ساعت 5 صبح که افسونگر به من آموخت، راه حل تمام مشکالتم بود. دیگر صبح‌ها عجله نمیکردم! تصور کنید تنها همین کار، چه تأثیر زیادی در کیفیت روز شما خواهد داشت. شروع کردن روزتان در آرامشی که صبح‌های زود برای شما فراهم میکند. شروع کردن روزهایتان، در حالی که احساس قوی بودن و متمرکز بودن میکنید. متوجه شدم که هر روز، ذهن من به طور شگرفی متمرکزتر شده است.
تمام افراد موفق، خواه قهرمانان ورزشی، مدیران اجرایی بسیار موفق، معماران نامآور یا نوازنده‌هاى ویولن مشهور، توانایی‌هایی را در خودشان رشد داده‌اند تا برای مدت زیادی روی بالا بردن سطح
مهارتشان متمرکز باشند. این توانایی، یکی از عوامل بسیار مهمی است که به این افراد اجازه میدهد تا چنین نتایج با کیفیت بالایی را به وجود بیاورند، آن هم در این دنیایی که بسیاری از افراد، گستره
شناختی خودشان را تضعیف میکنند و حواسشان پرت میشود و این باعث میشود این افراد، عملکردی ضعیف و دستاوردهای عادی داشته باشند و زندگی آنها به طور ناامیدکننده‌ای متوسط
باشد.
هنرمند گفت:
- کاملاً موافقم. افراد بسیار بسیار کمی هستند که این روزها، ساعت‌ها روی هنرشان تمرکز کنند. افسونگر در سمینارش، این افراد را که معتاد به موبایل‌هایشان هستند، زامبی‌های
کد:
- در عصری که تغییرات و سردرگمی‌های زیاد و برنامه‌های بسیاری شلوغی داریم، روش و تکنیک بیدار شدن در ساعت 5 صبح که افسونگر به من آموخت، راه حل تمام مشکالتم بود. دیگر صبح‌ها عجله نمیکردم! تصور کنید تنها همین کار، چه تأثیر زیادی در کیفیت روز شما خواهد داشت. شروع کردن روزتان در آرامشی که صبح‌های زود برای شما فراهم میکند. شروع کردن روزهایتان، در حالی که احساس قوی بودن و متمرکز بودن میکنید. متوجه شدم که هر روز، ذهن من به طور شگرفی متمرکزتر شده است.

تمام افراد موفق، خواه قهرمانان ورزشی، مدیران اجرایی بسیار موفق، معماران نامآور یا نوازنده‌هاى ویولن مشهور، توانایی‌هایی را در خودشان رشد داده‌اند تا برای مدت زیادی روی بالا بردن سطح

مهارتشان متمرکز باشند. این توانایی، یکی از عوامل بسیار مهمی است که به این افراد اجازه میدهد تا چنین نتایج با کیفیت بالایی را به وجود بیاورند، آن هم در این دنیایی که بسیاری از افراد، گستره

شناختی خودشان را تضعیف میکنند و حواسشان پرت میشود و این باعث میشود این افراد، عملکردی ضعیف و دستاوردهای عادی داشته باشند و زندگی آنها به طور ناامیدکننده‌ای متوسط

باشد.

هنرمند گفت:

- کاملاً موافقم. افراد بسیار بسیار کمی هستند که این روزها، ساعت‌ها روی هنرشان تمرکز کنند. افسونگر در سمینارش، این افراد را که معتاد به موبایل‌هایشان هستند، زامبی‌های

#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

halcyon

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
طراح انجمن
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,405
لایک‌ها
4,274
امتیازها
73
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
104,523
Points
2,049
سایبری¹ نامید و کاملا هم درست میگفت. من هر روز، این افراد را میبینم. انگار دیگر انسان‌های واقعی نیستند. بیشتر مانند ربات هستند، اصلاً در لحظه حال حضور ندارند و زندگی کاملی ندارند.
میلیاردر گفت:
- آره موافقم. اگر درباره تسلط و برنده شدن جدی هستید، محافظت در برابر حواسپرتی، دقیقاً همان چیزی است که به آن نیاز دارید. عصب شناسان، این حالت ذهنی را "جریان²" که در آن، درک ما به اوج میرسد و دسترسی ما به ایده‌های نوین افزایش می‌یابد. و بیدار شدن در ساعت 5 صبح، این حالت جریان را به شکلی عالی ارتقاء میدهد. و با بیدار شدن قبل از سپیده دم، زمانی که تقریباً تمام افراد اطرافم خواب هستند، خلاقیت من اوج میگیرد، انرژی‌ام آشکارا دو برابر میشود، بهره وری من به طور قطع، سه برابر میشود و ... .
کارآفرین که از سادگی این تغییر کوچک برای بیدار شدن در صبح زود و تأثیر شگرف آن بر زندگی، کاملا شگفت‌زده بود، حرفش را قطع کرد و پرسید:
- واقعاً اینا رو جدی میگی؟
- بله، کاملا. صداقت، یکی از اعتقادات راسخ من در طول سال‌ها تجارتم بوده است. هیچ چیزی بهتر از این نیست که شب‌ها با افکار و قلبی آرام به خواب بروی. فکر میکنم این یکی از ویژگی‌های من به عنوان یک پسر کشاورز باشد.
_____________________________________
¹cyber zombies
²Flow

کد:
سایبری¹ نامید و کاملا هم درست میگفت. من هر روز، این افراد را میبینم. انگار دیگر انسان‌های واقعی نیستند. بیشتر مانند ربات هستند، اصلاً در لحظه حال حضور ندارند و زندگی کاملی ندارند.

میلیاردر گفت:

- آره موافقم. اگر درباره تسلط و برنده شدن جدی هستید، محافظت در برابر حواسپرتی، دقیقاً همان چیزی است که به آن نیاز دارید. عصب شناسان، این حالت ذهنی را  "جریان²" که در آن، درک ما به اوج میرسد و دسترسی ما به ایده‌های نوین افزایش می‌یابد. و بیدار شدن در ساعت 5 صبح، این حالت جریان را به شکلی عالی ارتقاء میدهد. و با بیدار شدن قبل از سپیده دم، زمانی که تقریباً تمام افراد اطرافم خواب هستند، خلاقیت من اوج میگیرد، انرژی‌ام آشکارا دو برابر میشود، بهره وری من به طور قطع، سه برابر میشود و ... .

کارآفرین که از سادگی این تغییر کوچک برای بیدار شدن در صبح زود و تأثیر شگرف آن بر زندگی، کاملا شگفت‌زده بود، حرفش را قطع کرد و پرسید:

- واقعاً اینا رو جدی میگی؟

- بله، کاملا. صداقت، یکی از اعتقادات راسخ من در طول سال‌ها تجارتم بوده است. هیچ چیزی بهتر از این نیست که شب‌ها با افکار و قلبی آرام به خواب بروی. فکر میکنم این یکی از ویژگی‌های من به عنوان یک پسر کشاورز باشد.

_____________________________________

¹cyber zombies

²Flow
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

halcyon

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
طراح انجمن
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,405
لایک‌ها
4,274
امتیازها
73
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
104,523
Points
2,049
یکی از افراد آنجا که پوشش بسیار زیبایی داشت، از درون کلبه‌ای که بالای ساحل بود، بیرون آمد. خیلی زود برای کارآفرین و هنرمند، قهوه‌ای سرو کرد. این گران‌قیمت‌ترین و خوشمزه‌ترین
قهوه‌ای بود که آن دو نفر در زندگیشان خورده بودند.
میلیاردر، در حالی که قهوه‌اش را مینوشید، گفت:
- اگر هر روز صبح به اندازه کافی استفاده شود، تأثیر زیادی روی یادگیری دارد. و چون قهوه دارای آنتی اکسیدان‌های زیادی است، در نتیجه، سرعت پیر شدن را کاهش میدهد. بگذریم. خوب کجا بودم؟ آها، داشتم درباره اثرات و فواید بسیار زیادی میگفتم که بعد از پیوستن به باشگاه 5 صبح، برای من اتفاق افتادند. اسم آن فرمول 20/20/20 است و باور کنید وقتی این مفهوم را یاد بگیرید و پیوسته آن را اجرا کنید، بهره‌وری، ثروت، عملکرد و تأثیر شما رشد تصاعدى خواهد داشت. هیچ روش دیگری تا این حد، به رفاه و موفقیت من کمک نکرده است. من بسیار زیاد در مورد موفقیت‌هایی که تاکنون در تجارت داشته‌ام، بی‌سروصدا بوده‌ام. هر قدر انسان قویتری باشید، کمتر نیاز به نشان دادن و تبلیغ آن دارید. هر قدر یک رهبرِ قوی‌تر باشید، کمتر نیاز دارید آن را اعالم کنید.
کارآفرین که حالا بسیار آرامتر شده بود، گفت:
- افسونگر کمی در مورد دستاوردهای تو برایمان گفته است.
هنرمند که خندهای پُرشور و هیجان بر لبانش بود، گفت:
- و لباس‌هایی که در سمینار به تن داشتی، کاملا حرف‌های او را تأیید میکردند!
کد:
یکی از افراد آنجا که پوشش بسیار زیبایی داشت، از درون کلبه‌ای که بالای ساحل بود، بیرون آمد. خیلی زود برای کارآفرین و هنرمند، قهوه‌ای سرو کرد. این گران‌قیمت‌ترین و خوشمزه‌ترین

قهوه‌ای بود که آن دو نفر در زندگیشان خورده بودند.

میلیاردر، در حالی که قهوه‌اش را مینوشید، گفت:

- اگر هر روز صبح به اندازه کافی استفاده شود، تأثیر زیادی روی یادگیری دارد. و چون قهوه دارای آنتی اکسیدان‌های زیادی است، در نتیجه، سرعت پیر شدن را کاهش میدهد. بگذریم. خوب کجا بودم؟ آها، داشتم درباره اثرات و فواید بسیار زیادی میگفتم که بعد از پیوستن به باشگاه 5 صبح، برای من اتفاق افتادند. اسم آن فرمول 20/20/20 است و باور کنید وقتی این مفهوم را یاد بگیرید و پیوسته آن را اجرا کنید، بهره‌وری، ثروت، عملکرد و تأثیر شما رشد تصاعدى خواهد داشت. هیچ روش دیگری تا این حد، به رفاه و موفقیت من کمک نکرده است. من بسیار زیاد در مورد موفقیت‌هایی که تاکنون در تجارت داشته‌ام، بی‌سروصدا بوده‌ام. هر قدر انسان قویتری باشید، کمتر نیاز به نشان دادن و تبلیغ آن دارید. هر قدر یک رهبرِ قوی‌تر باشید، کمتر نیاز دارید آن را اعالم کنید.

کارآفرین که حالا بسیار آرامتر شده بود، گفت:

- افسونگر کمی در مورد دستاوردهای تو برایمان گفته است.

هنرمند که خندهای پُرشور و هیجان بر لبانش بود، گفت:

- و لباس‌هایی که در سمینار به تن داشتی، کاملا حرف‌های او را تأیید میکردند!
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

halcyon

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
طراح انجمن
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,405
لایک‌ها
4,274
امتیازها
73
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
104,523
Points
2,049
- هر روز بیدار شدن در ساعت 5 صبح، مهم‌ترین تمرینی بود که باعث اکثر موفقیت‌های من شده است و باعث شده است، تبدیل به یک متفکر ژرفبین شوم. این به من فضایی فکورانه میدهد تا
یک زندگی درونی شگفت‌انگیز داشته باشم. این اصل به من کمک کرد علاوه بر پیشرفت‌های مالی، سبک زندگی بسیار خوبی داشته باشم و همراه آن، سلامتی عالی دارم. سحرخیز بودن، همچنین من را به یک رهبر عالی تبدیل کرده است و باعث شده انسان بسیار بهتری شوم. حتی وقتی سرطان پروستات گرفتم، این عادت صبحگاهی بود که به من نیرو میداد. واقعاً جدی میگویم. من فرمول 20/20/20 را به شما یاد خواهم داد و یاد خواهید گرفت، چگونه از اولین لحظه‌ای که از خواب بیدار میشوید، نتایج شگفت‌انگیزی به دست بیاورید. از نیرو و ارزش اطلاعاتی که به شما خواهم داد، بسیار تعجب خواهید کرد. بسیار هیجان زده‌ام که
اینجا هستید. به بهشت موری تیوس و به اولین روز یک زندگی بهتر خوش آمدید.
* * *
کارآفرین بسیار خوب خوابید. سالها بود چنین خوب نخوابیده بود. با اینکه کسب و کارش دچار مشکل شده بود، اما ترکیب دستورالعمل کوتاه میلیاردر، زیبایی مناظر طبیعی آنجا، تمیزى هوا و
علاقه او به هنرمند، باعث شد تا بسیار از نگرانی‌هایش را فراموش کند. او برای سال‌ها، حالتی از آرامش را فراموش کرده بود و حالا دوباره آن را به دست آورده بود. دقیقاً در ساعت ۳:۳۳ دقیقه
صبح، صدای بسیار بلندی را شنید. کسی درِ اتاق او را میزد. روی میز کوچک کنار تخت‌خواب بسیار
کد:
- هر روز بیدار شدن در ساعت 5 صبح، مهم‌ترین تمرینی بود که باعث اکثر موفقیت‌های من شده است و باعث شده است، تبدیل به یک متفکر ژرفبین شوم. این به من فضایی فکورانه میدهد تا

یک زندگی درونی شگفت‌انگیز داشته باشم. این اصل به من کمک کرد علاوه بر پیشرفت‌های مالی، سبک زندگی بسیار خوبی داشته باشم و همراه آن، سلامتی عالی دارم. سحرخیز بودن، همچنین من را به یک رهبر عالی تبدیل کرده است و باعث شده انسان بسیار بهتری شوم. حتی وقتی سرطان پروستات گرفتم، این عادت صبحگاهی بود که به من نیرو میداد. واقعاً جدی  میگویم. من فرمول 20/20/20 را به شما یاد خواهم داد و یاد خواهید گرفت، چگونه از اولین لحظه‌ای که از خواب بیدار میشوید، نتایج شگفت‌انگیزی به دست بیاورید. از نیرو و ارزش اطلاعاتی که به شما خواهم داد، بسیار تعجب خواهید کرد. بسیار هیجان زده‌ام که

اینجا هستید. به بهشت موری تیوس و به اولین روز یک زندگی بهتر خوش آمدید.

* * *

کارآفرین بسیار خوب خوابید. سالها بود چنین خوب نخوابیده بود. با اینکه کسب و کارش دچار مشکل شده بود، اما ترکیب دستورالعمل کوتاه میلیاردر، زیبایی مناظر طبیعی آنجا، تمیزى هوا و

علاقه او به هنرمند، باعث شد تا بسیار از نگرانی‌هایش را فراموش کند. او برای سال‌ها، حالتی از آرامش را فراموش کرده بود و حالا دوباره آن را به دست آورده بود. دقیقاً در ساعت ۳:۳۳ دقیقه

صبح، صدای بسیار بلندی را شنید. کسی درِ اتاق او را میزد. روی میز کوچک کنار تخت‌خواب بسیار
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

halcyon

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
طراح انجمن
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,405
لایک‌ها
4,274
امتیازها
73
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
104,523
Points
2,049
زیبایش، ساعت زنگداری بود که میزبانشان برای آنها تدارک دیده بود و او با نگاه کردن به آن، متوجه زمان شد. با خودش فکر کرد که شاید هنرمند باشد و به خاطر بیخوابی ناشی از مسافرت
طولانی با هواپیما، یا بعد از غذای مفصلی که برای شام خوردند، بیخواب شده است و میخواهد با او حرف بزند.این در زدن، کارآفرین را ترساند. از خواب بیدار شد. همچنان در میزدند. چشم‌هایش را باز کرد و به اطرافش نگاه کرد. از تختش بیرون آمد. چون صدای هنرمند را شنیده بود، در را باز کرد.
هنرمند گفت:
- خواب عجیبی دیدم. خوابم نمیبرد. به خیلی چیزها فکر کردم. کیفیت هنرم. بدبین بودنم. پرخاشگری هایم. خودتخریبی و به تعویق انداختن‌های بی‌پایانم. دارم به عادت‌های روزانه‌ام
فکر میکنم و اینکه چگونه بقیه عمرم را بگذرانم. میتوانم درباره خوابم باهات حرف بزنم؟
کارآفرین او را تشویق کرد و گفت:
- آره حتماً. تعریف کن.
- خوب، من یک بچه بودم که در مدرسه بود. و هر روز تظاهر میکردم که دو شخصیت دارم: یک غول و یک دزد دریایی. تمام روز، احساس میکردم قدرت یک غول و رفتار قانون‌شکنانه یک دزد دریایی را دارم. به معلمم گفتم که این شخصیت‌ها را دارم و در خانه نیز، همین موضوع را به والدینم گفتم. معلم‌هایم به من خندیدند و من را مسخره کردند و از من خواستند واقعبین‌تر باشم. از من خواستند مانند بقیه بچه‌ها باشم و تمام خواب‌های مسخره‌ام را فراموش کنم.
کد:
زیبایش، ساعت زنگداری بود که میزبانشان برای آنها تدارک دیده بود و او با نگاه کردن به آن، متوجه زمان شد. با خودش فکر کرد که شاید هنرمند باشد و به خاطر بیخوابی ناشی از مسافرت

طولانی با هواپیما، یا بعد از غذای مفصلی که برای شام خوردند، بیخواب شده است و میخواهد با او حرف بزند.این در زدن، کارآفرین را ترساند. از خواب بیدار شد. همچنان در میزدند. چشم‌هایش را باز کرد و به اطرافش نگاه کرد. از تختش بیرون آمد. چون صدای هنرمند را شنیده بود، در را باز کرد.

هنرمند گفت:

- خواب عجیبی دیدم. خوابم نمیبرد. به خیلی چیزها فکر کردم. کیفیت هنرم. بدبین بودنم. پرخاشگری هایم. خودتخریبی و به تعویق انداختن‌های بی‌پایانم. دارم به عادت‌های روزانه‌ام

فکر میکنم و اینکه چگونه بقیه عمرم را بگذرانم. میتوانم درباره خوابم باهات حرف بزنم؟

کارآفرین او را تشویق کرد و گفت:

- آره حتماً. تعریف کن.

- خوب، من یک بچه بودم که در مدرسه بود. و هر روز تظاهر میکردم که دو شخصیت دارم: یک غول و یک دزد دریایی. تمام روز، احساس میکردم قدرت یک غول و رفتار قانون‌شکنانه یک دزد دریایی را دارم. به معلمم گفتم که این شخصیت‌ها را دارم و در خانه نیز، همین موضوع را به والدینم گفتم. معلم‌هایم به من خندیدند و من را مسخره کردند و از من خواستند واقعبین‌تر باشم. از من خواستند مانند بقیه بچه‌ها باشم و تمام خواب‌های مسخره‌ام را فراموش کنم.
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

halcyon

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
طراح انجمن
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,405
لایک‌ها
4,274
امتیازها
73
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
104,523
Points
2,049
کارآفرین که حالا حالت نشستنش، مانند افرادی بود که یوگا انجام میدهند،
گفت:
- پدر و مادرت چه گفتند؟ آنها با تو مهربان‌تر بودند؟
- نه. آنها هم مانند معلم‌هایم رفتار کردند. به من گفتند که غول نیستم و این که به طور قطع، یک دزد دریایی نیستم. به من گفتند که تنها یک پسربچه هستم. به من گفتند اگر تصوراتم را محدود
نکنم، خلاقیتم را سرکوب نکنم و فانتزی‌هایم را تمام نکنم، من را تنبیه میکنند.
- خوب، چه اتفاقی افتاد؟
- من همان کاری را کردم که آنها از من خواستند. تسلیم حرف‌هایشان شدم. من نگرش بزرگسال‌ها را قبول کردم. به جای بزرگی، خودم را کوچک کردم تا بتوانم پسر خوبی باشم. مانند
بسیاری از افراد که هر روز امیدها، موهبت‌ها و نیروهایشان را سرکوب میکنند تا مانند بقیه افراد شوند، من هم همین کار را انجام دادم. دارم متوجه میشوم که چقدر مغز ما را شستشو داده‌اند تا از هوش و نبوغمان دور باشیم. افسونگر و میلیاردر درست میگویند.
کارآفرین گفت:
- بیشتر در مورد خوابت بگو.
- خودم را تغییر دادم تا در سیستم سازگار شوم. کم کم به یک دنباله‌رو تبدیل شدم. دیگر باور نمیکردم که قدرت یک غول و ماجراجویی یک دزد دریایی را دارم. من هم مانند سایر افراد،
دنباله‌رو جامعه شدم. سرانجام به فردی تبدیل شدم که پول‌هایش را خرج میکرد، در حالی که
کد:
کارآفرین که حالا حالت نشستنش، مانند افرادی بود که یوگا انجام میدهند،

گفت:

- پدر و مادرت چه گفتند؟ آنها با تو مهربان‌تر بودند؟

- نه. آنها هم مانند معلم‌هایم رفتار کردند. به من گفتند که غول نیستم و این که به طور قطع، یک دزد دریایی نیستم. به من گفتند که تنها یک پسربچه هستم. به من گفتند اگر تصوراتم را محدود

نکنم، خلاقیتم را سرکوب نکنم و فانتزی‌هایم را تمام نکنم، من را تنبیه میکنند.

- خوب، چه اتفاقی افتاد؟

- من همان کاری را کردم که آنها از من خواستند. تسلیم حرف‌هایشان شدم. من نگرش بزرگسال‌ها را قبول کردم. به جای بزرگی، خودم را کوچک کردم تا بتوانم پسر خوبی باشم. مانند

بسیاری از افراد که هر روز امیدها، موهبت‌ها و نیروهایشان را سرکوب میکنند تا مانند بقیه افراد شوند، من هم همین کار را انجام دادم. دارم متوجه میشوم که چقدر مغز ما را شستشو داده‌اند تا از هوش و نبوغمان دور باشیم. افسونگر و میلیاردر درست میگویند.

کارآفرین گفت:

- بیشتر در مورد خوابت بگو.

- خودم را تغییر دادم تا در سیستم سازگار شوم. کم کم به یک دنباله‌رو تبدیل شدم. دیگر باور نمیکردم که قدرت یک غول و ماجراجویی یک دزد دریایی را دارم. من هم مانند سایر افراد،

دنباله‌رو جامعه شدم. سرانجام به فردی تبدیل شدم که پول‌هایش را خرج میکرد، در حالی که
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

halcyon

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
طراح انجمن
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,405
لایک‌ها
4,274
امتیازها
73
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
104,523
Points
2,049
پول کافی نداشت، چیزهایی را میخرید تا سایر افراد را تحت تأثیر قرار دهد، در حالی که نیازی به آنها نداشت. چه زندگی بدی.
کارآفرین گفت:
- من هم کمی از این رفتارها را دارم. به لطف این سفر عجیب و غریب و مفید، من هم چیزهای زیادی در مورد خودم یاد میگیرم. حالا میفهمم که تا الان چقدر سطحی رفتار کرده‌ام. حالا میفهمم که چقدر خودخواه هستم و اینکه واقعاً چیزهای خوبی در زندگی من وجود دارند. بسیاری از افراد دنیا، حتی نمیتوانند تصور کنند که چه موهبت‌هایی دارم.
هنرمند گفت:
- میدانم چه میگویی. در خوابم، من دفتردار شدم. ازدواج کردم و تشکیل خانواده دادم. در خانه‌ی کوچکی زندگی میکردم و ماشین خوبی داشتم. زندگی نسبتاً زیبا و چند دوست خیلی خوب داشتم. کار میکردم و کرایه و صورتحساب‌هایم را پرداخت میکردم. اما تمام روزهایم شبیه هم بودند. خاکستری و کسل کننده. وقتی بچه‌هایم بزرگتر شدند، از خانه رفتند تا مستقل شوند. پیرتر شدم و انرژی‌ام کمتر شد و متأسفانه در خوابم، همسرم از دنیا رفت. همینطور که سنم بیشتر میشد، بینایی، شنوایی و حافظه‌ام بسیار ضعیفتر شدند.
کارآفرین که گفت:
- چقدر بد.
- و وقتی خیلی پیر شدم، دیگر نمیدانستم کجا زندگی میکنم، اسمم را به یاد نمی‌آوردم و اصلاً نمیدانستم در جامعه، چه کسی بودم. اما کم کم به یاد آوردم که واقعاً چه کسی بودم.
کارآفرین گفت:
- حتماً یک غول و یک دزد دریایی. درسته؟
کد:
پول کافی نداشت، چیزهایی را میخرید تا سایر افراد را تحت تأثیر قرار دهد، در حالی که نیازی به آنها نداشت. چه زندگی بدی.

کارآفرین گفت:

- من هم کمی از این رفتارها را دارم. به لطف این سفر عجیب و غریب و مفید، من هم چیزهای زیادی در مورد خودم یاد میگیرم. حالا میفهمم که تا الان چقدر سطحی رفتار کرده‌ام. حالا میفهمم که چقدر خودخواه هستم و اینکه واقعاً چیزهای خوبی در زندگی من وجود دارند. بسیاری از افراد دنیا، حتی نمیتوانند تصور کنند که چه موهبت‌هایی دارم.

هنرمند گفت:

- میدانم چه میگویی. در خوابم، من دفتردار شدم. ازدواج کردم و تشکیل خانواده دادم. در خانه‌ی کوچکی زندگی میکردم و ماشین خوبی داشتم. زندگی نسبتاً زیبا و چند دوست خیلی خوب داشتم. کار میکردم و کرایه و صورتحساب‌هایم را پرداخت میکردم. اما تمام روزهایم شبیه هم بودند. خاکستری و کسل کننده. وقتی بچه‌هایم بزرگتر شدند، از خانه رفتند تا مستقل شوند. پیرتر شدم و انرژی‌ام کمتر شد و متأسفانه در خوابم، همسرم از دنیا رفت. همینطور که سنم بیشتر میشد، بینایی، شنوایی و حافظه‌ام بسیار ضعیفتر شدند.

کارآفرین که گفت:

- چقدر بد.

- و وقتی خیلی پیر شدم، دیگر نمیدانستم کجا زندگی میکنم، اسمم را به یاد نمی‌آوردم و اصلاً نمیدانستم در جامعه، چه کسی بودم. اما کم کم به یاد آوردم که واقعاً چه کسی بودم.

کارآفرین گفت:

- حتماً یک غول و یک دزد دریایی. درسته؟
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

halcyon

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
طراح انجمن
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,405
لایک‌ها
4,274
امتیازها
73
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
104,523
Points
2,049
- دقیقاً. این خوابم به من یاد داد که دیگر نمیتوانم انجام کارهای شگفت‌انگیز را به تعویق بی‌اندازم. اینکه باید سلامتی، خوشحالی و اعتماد به نفسم را ارتقاء دهم و نباید دیگر تعلل کنم.
کارآفرین مشتاقانه گفت:
- واقعاً؟
- بله، واقعاً.
کد:
- دقیقاً. این خوابم به من یاد داد که دیگر نمیتوانم انجام کارهای شگفت‌انگیز را به تعویق بی‌اندازم.  اینکه باید سلامتی، خوشحالی و اعتماد به نفسم را ارتقاء دهم و نباید دیگر تعلل کنم.

کارآفرین مشتاقانه گفت:

- واقعاً؟

- بله، واقعاً.
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

halcyon

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
طراح انجمن
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,405
لایک‌ها
4,274
امتیازها
73
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
104,523
Points
2,049
فصل 9 :مدلی برای نشان دادن بزرگی
" انسان‌های ب*ر*جسته با بزرگی زندگی میکنند، نه با چیزهای سطحی؛ آنها واقعیت‌ها را میبینند و با چیزهای پُر زرق و برق فریب نمی‌خورند.
لائوتسه¹

میلیاردر با صدای بلندی گفت:
- هی بچه‌ها. دقیقاً سر وقت آمدید. آفرین!

ساعت 5 صبح بود و در حالی که شکل کلی ماه در آسمان دیده میشد، پرتوهای سپیده‌دم، به آن سه نفر که رویساحل خوش‌منظره و با صفای آنجا ایستاده بودند، خوش‌آمد میگفت. نسیم خوشایند اقیانوس، با نشانه‌هایی از گل بامیه سرخ و میخک به مشام میرسید. کسترل موری تیوس، که یکی از نادرترین بازهای جهان است، بالای سر آنها پرواز میکرد و یک کبوتر صورتی، که از کمیاب‌ترین نوع کبوترها در این دنیاست، در کنار درختان خرما مشغول بود. لاک پشت بزرگی، آهسته به سوی ل*ب ساحل پوشیده از علف میرفت. تمام این زیبایی‌های طبیعی، شادی
_______________________________
¹Lao Tzu
کد:
فصل 9 :مدلی برای نشان دادن بزرگی

" انسان‌های ب*ر*جسته با بزرگی زندگی میکنند، نه با چیزهای سطحی؛ آنها واقعیت‌ها را میبینند و با چیزهای پُر زرق و برق فریب نمی‌خورند.

لائوتسه¹



میلیاردر با صدای بلندی گفت:

- هی بچه‌ها. دقیقاً سر وقت آمدید. آفرین!

 ساعت 5 صبح بود و در حالی که شکل کلی ماه در آسمان دیده میشد، پرتوهای سپیده‌دم، به آن سه نفر که رویساحل خوش‌منظره و با صفای آنجا ایستاده بودند، خوش‌آمد میگفت. نسیم خوشایند اقیانوس، با نشانه‌هایی از گل بامیه سرخ و میخک به مشام میرسید. کسترل موری تیوس، که یکی از نادرترین بازهای جهان است، بالای سر آنها پرواز میکرد و یک کبوتر صورتی، که از کمیاب‌ترین نوع کبوترها در این دنیاست، در کنار درختان خرما مشغول بود. لاک پشت بزرگی، آهسته به سوی ل*ب ساحل پوشیده از علف میرفت. تمام این زیبایی‌های طبیعی، شادی

_______________________________
¹Lao Tzu

#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

halcyon

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
طراح انجمن
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,405
لایک‌ها
4,274
امتیازها
73
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
104,523
Points
2,049
آن‌ها را بیشتر میکرد و روحیه سه عضو باشگاه 5 صبح را که حالا روی شن‌ها ایستاده بودند، بالا میبرد.
میلیاردر، به یک بطری شناور در اقیانوس اشاره کرد. وقتی دستش را به این طرف و آن طرف برد، بطری، همزمان با حرکت او، به این طرف و آن طرف میرفت. او انگشتش را چرخاند و بطری در
درون آب شروع به چرخیدن کرد. و وقتی دستش را به آرامی بلند کرد، به نظر میرسید که بطری از سطح آب بلند میشود. خیلی زود، آن بطری وارد شن‌ها شد و مشخص شد که نخی به درون آن
وصل بوده است. تصور کنید که دیدن آن صح*نه‌ها چقدر اسرارآمیز بود.
میلیاردر با خوشحالی گفت:
- پیامی در درون یک بطری.
و سپس مانند کودکی خوشحال، شروع به دست زدن کرد. او واقعاً انسانی غیرمعمولی و کاملاً شگفت‌انگیز بود. رو به آنها کرد و گفت:
- و حالا وقتش است تا جلسه آموزشی‌ام را با شما دو نفر شروع کنم.
بطری را بلند کرد، درب آن را باز کرد و پارچه‌ای را از آن بیرون آورد که شکل زیر روی آن نقش بسته بود:
کد:
آن‌ها را بیشتر میکرد و روحیه سه عضو باشگاه 5 صبح را که حالا روی شن‌ها ایستاده بودند، بالا میبرد.

میلیاردر، به یک بطری شناور در اقیانوس اشاره کرد. وقتی دستش را به این طرف و آن طرف برد،  بطری، همزمان با حرکت او، به این طرف و آن طرف میرفت. او انگشتش را چرخاند و بطری در

درون آب شروع به چرخیدن کرد. و وقتی دستش را به آرامی بلند کرد، به نظر میرسید که بطری از سطح آب بلند میشود. خیلی زود، آن بطری وارد شن‌ها شد و مشخص شد که نخی به درون آن

وصل بوده است. تصور کنید که دیدن آن صح*نه‌ها چقدر اسرارآمیز بود.

میلیاردر با خوشحالی گفت:

- پیامی در درون یک بطری.

 و سپس مانند کودکی خوشحال، شروع به دست زدن کرد. او واقعاً انسانی غیرمعمولی و کاملاً شگفت‌انگیز بود. رو به آنها کرد و گفت:

- و حالا وقتش است تا جلسه آموزشی‌ام را با شما دو نفر شروع کنم.

بطری را بلند کرد، درب آن را باز کرد و پارچه‌ای را از آن بیرون آورد که شکل زیر روی آن نقش بسته بود:
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا