halcyon
مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستاننویس
طراح انجمن
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
مترجم آزمایشی
![حالت: بیا موزیک گوش کنیم](/data/addonflare/moods/uploads/110.gif?1704577413)
- تاریخ ثبتنام
- 2023-07-03
- نوشتهها
- 1,359
- لایکها
- 4,149
- امتیازها
- 73
- محل سکونت
- میلان
- وب سایت
- forums.taakroman.ir
- کیف پول من
- 87,196
- Points
- 1,999
قانون پنجم
وقتی شرایط سخت میشود، تسلیم نشوید و ادامه دهید. پیروزى نصیب افراد سرسخت میشود.
ماشین آنها به خانههای ساحلی رسید و سرعتش را کم کرد. کامیون کوچک در جلوی درِ یکی از خانهها پارک شده بود. در جلوی خانهای دیگر، وسایل غواضی و در جلوی آخرین خانه، گروهی از
کودکان در حیاط مشغول بازی بودند و با هیجان خوشحالی میکردند. موجهای اقیانوس، قبل از برخورد به ساحل شنی، صدای خوشی میدادند. هوای آنجا بوی زندگی دریایی داشت. روی
لنگرگاه، مردی با ریشی مانند بابانوئل و پابرهنه، برای خانوادهاش شام درست میکرد و یک کاله ایمنی موتورسواری روی سرش بود.
خورشید کم کم داشت غروب میکرد، پرندهها جیر جیر میکردند و پروانهها هم پرواز میکردند. تمام آن صح*نهها، جادویی بودند. راننده از طریق تلفن داخل ماشین گفت:
- رسیدیم.
دروازه آنجا به آرامی باز شد. ماشین شاسیبلند از مسیری عبور کرد که پوشیده از گلهای کاغذی، بامیه و یاس و گلهای ملی مورى تیوس بود. راننده، شیشه را پایین کشید و باد ملایمی با بوی خوشی که ترکیبی از گل یاس و گل رز بود، به مشام رسید. باغبانها صمیمانه دست تکان دادند.
یکی از آنها گفت:
- روز به خیر.
دیگری گفت:
- سلام.
خانه میلیاردر بی سر و صدا بود. طراحی
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحیها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
وقتی شرایط سخت میشود، تسلیم نشوید و ادامه دهید. پیروزى نصیب افراد سرسخت میشود.
ماشین آنها به خانههای ساحلی رسید و سرعتش را کم کرد. کامیون کوچک در جلوی درِ یکی از خانهها پارک شده بود. در جلوی خانهای دیگر، وسایل غواضی و در جلوی آخرین خانه، گروهی از
کودکان در حیاط مشغول بازی بودند و با هیجان خوشحالی میکردند. موجهای اقیانوس، قبل از برخورد به ساحل شنی، صدای خوشی میدادند. هوای آنجا بوی زندگی دریایی داشت. روی
لنگرگاه، مردی با ریشی مانند بابانوئل و پابرهنه، برای خانوادهاش شام درست میکرد و یک کاله ایمنی موتورسواری روی سرش بود.
خورشید کم کم داشت غروب میکرد، پرندهها جیر جیر میکردند و پروانهها هم پرواز میکردند. تمام آن صح*نهها، جادویی بودند. راننده از طریق تلفن داخل ماشین گفت:
- رسیدیم.
دروازه آنجا به آرامی باز شد. ماشین شاسیبلند از مسیری عبور کرد که پوشیده از گلهای کاغذی، بامیه و یاس و گلهای ملی مورى تیوس بود. راننده، شیشه را پایین کشید و باد ملایمی با بوی خوشی که ترکیبی از گل یاس و گل رز بود، به مشام رسید. باغبانها صمیمانه دست تکان دادند.
یکی از آنها گفت:
- روز به خیر.
دیگری گفت:
- سلام.
خانه میلیاردر بی سر و صدا بود. طراحی
کد:
قانون پنجم
وقتی شرایط سخت میشود، تسلیم نشوید و ادامه دهید. پیروزى نصیب افراد سرسخت میشود.
ماشین آنها به خانههای ساحلی رسید و سرعتش را کم کرد. کامیون کوچک در جلوی درِ یکی از خانهها پارک شده بود. در جلوی خانهای دیگر، وسایل غواضی و در جلوی آخرین خانه، گروهی از
کودکان در حیاط مشغول بازی بودند و با هیجان خوشحالی میکردند. موجهای اقیانوس، قبل از برخورد به ساحل شنی، صدای خوشی میدادند. هوای آنجا بوی زندگی دریایی داشت. روی
لنگرگاه، مردی با ریشی مانند بابانوئل و پابرهنه، برای خانوادهاش شام درست میکرد و یک کاله ایمنی موتورسواری روی سرش بود.
خورشید کم کم داشت غروب میکرد، پرندهها جیر جیر میکردند و پروانهها هم پرواز میکردند. تمام آن صح*نهها، جادویی بودند. راننده از طریق تلفن داخل ماشین گفت:
- رسیدیم.
دروازه آنجا به آرامی باز شد. ماشین شاسیبلند از مسیری عبور کرد که پوشیده از گلهای کاغذی، بامیه و یاس و گلهای ملی مورى تیوس بود. راننده، شیشه را پایین کشید و باد ملایمی با بوی خوشی که ترکیبی از گل یاس و گل رز بود، به مشام رسید. باغبانها صمیمانه دست تکان دادند.
یکی از آنها گفت:
- روز به خیر.
دیگری گفت:
- سلام.
خانه میلیاردر بی سر و صدا بود. طراحی
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
آخرین ویرایش: