• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

کامل شده یه روز که.... | اثر جدید صبا نصیری، دلنویس و نویسنده‌ی انجمن تک رمان @Saba.N

  • نویسنده موضوع Saba.N
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 18
  • بازدیدها 312
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,078
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,611
Points
1,430
بسم ربِ خالقِ نگاهِ او که قلبِ من را زِ س*ی*نه‌ی خودِ من رُبود!


picsart_23-12-24_00-09-55-756_9ptc.jpg




دلنوشته : یه روز که...
ژانر : عاشقانه
دلنویس: Saba.N (صبا نصیری)

ویراستار: Pegah.a

مقدمه:

تا بوده، همین بوده‌. این‌جوری که جلوی خودم رو بگیرم و نگم که چقدر قشنگ می‌خندی! که شبِ موهات، مومنِ زاهد رو بی‌دین و کافر می‌کنه!
که دیدنِ لبات، هر آدمی رو تشنه می‌کنه؛
اما قول میدم یه روز که نشستیم چِفتِ هم، یه روز که بدون ترس و دلهره‌ی بعد و قبلش دستات رو لای انگشت‌هام قفل کردم، بهت میگم که چقدر دوستت داشتم و چقدر نشون ندادم!
اون روز، قدرِ تمومِ ندیدن‌ها و نگفتن‌های اجباری، می‌بوسمت.




#صبا_نصیری
#صبا_نوشت
#یه_روز_که
#دلنوشته
#انجمن_تک_رمان




کد:
بسم ربِ خالقِ نگاهِ او که قلبِ من را زِ س*ی*نه‌ی خودِ من رُبود!


دلنوشته : یه روز که...

ژانر : عاشقانه

دلنویس: [USER=510]Saba.N[/USER] (صبا نصیری)



مقدمه:


تا بوده، همین بوده‌. این‌جوری که جلوی خودمو بگیرم و نگم که چقدر قشنگ می‌خندی! که شبِ موهات، مومنِ زاهد رو بی‌دین و کافر می‌کنه!

که دیدنِ لبات، هر آدمی رو تشنه می‌کنه؛

اما قول میدم یه روز که نشستیم چِفتِ هم، یه روز که بدون ترس و دلهره‌ی بعد و قبلش دستات رو لای انگشت‌هام قفل کردم، بهت میگم که چقدر دوستت داشتم و چقدر نشون ندادم!

اون روز، قدرِ تمومِ ندیدن‌ها و نگفتن‌های اجباری، می‌بوسمت.





[HASH=7151]#صبا_نصیری[/HASH]

[HASH=4362]#صبا_نوشت[/HASH]

[HASH=46984]#یه_روز_که[/HASH]

[HASH=7044]#دلنوشته[/HASH]

[HASH=5]#انجمن_تک_رمان[/HASH]



 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش:

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,078
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,611
Points
1,430
#پست۱



یه روز که حالم خوب و فاصله‌های صورت‌هامون تقریبا پنج سانت بود، واست تعریف می‌کنم که چیا بهم گذشت، که چقدر سختی گذروندم، که چقدر بهت فکر کردم، چقدر ناامید شدم و چقدر کم آوردم و بعد دوباره با خیالِ خودت از جا بلند شدم. یه روز که دست‌هام تونستن سُر بخورن لابه‌لای موهات، برات میگم که چقدر دوست داشتم لمسشون کنم؛ اما دم نزدم و نشون ندادم تا نه غرورِ دخترونه‌‌ام خراش برداره و نه شرم و حیام لَک!
میگم که هم بلندشونو دوست دارم و هم کوتاه!
میگم که اون شب‌هایی که تنهایی گریه و بعدش بالشت رو ب*غ*ل می‌کردم، در اصل دلم بازوهای تو رو می‌خواسته!
یه روز که تونستم با سر انگشتام مژه‌هات رو بشمارم، اون روز بهت میگم که چقدر این قلبم پُر بوده از درد و حسرت، اما من چیزی نشون ندادم.
یه روز که بتونم چِفتِ لبات بخندم، برات میگم که خیلی سخت بود که جلوی چشم‌هام باشی و من نگاهت نکنم.
آره... یه روزِ خوب با تو میاد و اون روز، دیر نیست. می‌خوام باور کنم که دیر نیست.



#یه_روز_که">#یه_روز_که...
#به_قلم_صبا_نصیری">#به_قلم_صبا_نصیری
#صبا_نوشت">#صبا_نوشت
#انجمن_تک_رمان


کد:
یه روز که حالم خوب و فاصله‌های صورت‌هامون تقریبا پنج سانت بود، واست تعریف می‌کنم که چیا بهم گذشت، که چقدر سختی گذروندم، که چقدر بهت فکر کردم، چقدر ناامید شدم و چقدر کم آوردم و بعد دوباره با خیالِ خودت از جا بلند شدم. یه روز که دست‌هام تونستن سُر بخورن لابه‌لای موهات، برات میگم که چقدر دوست داشتم لمسشون کنم؛ اما دم نزدم و نشون ندادم تا نه غرورِ دخترونه‌‌ام خراش برداره و نه شرم و حیام لَک!
میگم که هم بلندشونو دوست دارم و هم کوتاه!
میگم که اون شب‌هایی که تنهایی گریه و بعدش بالشت رو ب*غ*ل می‌کردم، در اصل دلم بازوهای تو رو می‌خواسته!
یه روز که تونستم با سر انگشتام مژه‌هات رو بشمارم، اون روز بهت میگم که چقدر این قلبم پُر بوده از درد و حسرت، اما من چیزی نشون ندادم.
یه روز که بتونم چِفتِ لبات بخندم، برات میگم که خیلی سخت بود که جلوی چشم‌هام باشی و من نگاهت نکنم.
آره... یه روزِ خوب با تو میاد و اون روز، دیر نیست. می‌خوام باور کنم که دیر نیست.
#یه_روز_که...
#به_قلم_صبا_نصیری
#صبا_نوشت
#بزودی_از_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,078
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,611
Points
1,430
#پست۲


من، بعد از پیدا شدنِ تو،
بعد از دیدنِ چشم‌های دلبرت، به اومدنِ یه روز خوب ایمان دارم!
باور دارم که یه روز خوب میاد
یه روز که آخرِ شب تا خودِ صبح و تو ب*غ*ل هم حرف می‌زنیم‌. یه روز که گوشی‌های هردومون پُر شده از عکس‌های دونفره‌ی خنگ و بامزه!
یه روز که من برات سرخِ سرخ می‌پوشم و تو برای من، آبی!
یه روز که ل*ب ساحل، به جای غروب و دریا،
از تو کام می‌گیرم، از ل*ب‌هات، از چشم‌هات، از موهات!
یه روز که من پیشتم، تو پیشمی،
می‌خندم و می‌خندیم و ساحل پُر میشه از صدای خنده‌هامون!
یه روز که من دستات رو تا ابد توی دست‌هام دارم و... تو قلبِ من رو!


#یه_روز_که...
#انجمن_تک_رمان
#صبا_نصیری
#صبا_نوشت



کد:
#پست۲

من، بعد از پیدا شدنِ تو،
بعد از دیدنِ چشم‌های دلبرت، به اومدنِ یه روز خوب ایمان دارم!
باور دارم که یه روز خوب میاد
یه روز که آخرِ شب تا خودِ صبح و تو ب*غ*ل هم حرف می‌زنیم‌. یه روز که گوشی‌های هردومون پُر شده از عکس‌های دونفره‌ی خنگ و بامزه!
یه روز که من برات سرخِ سرخ می‌پوشم و تو برای من، آبی!
یه روز که ل*ب ساحل، به جای غروب و دریا،
از تو کام می‌گیرم، از ل*ب‌هات، از چشم‌هات، از موهات!
یه روز که من پیشتم، تو پیشمی،
می‌خندم و می‌خندیم و ساحل پُر میشه از صدای خنده‌هامون!
یه روز که من دستات رو تا ابد توی دست‌هام دارم و... تو قلبِ من رو!




#یه_روز_که...
#انجمن_تک_رمان
#صبا_نصیری
#صبا_نوشت
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,078
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,611
Points
1,430
#پست3

بهت قول میدم؛ یه روز که دست تو دستِ هم و زیرِ نم‌نمِ بارون قدم زدیم؛ غرقت کنم.
بسه هر چی که من روزها و شب‌هام رو غرق تو شدم؛ غرق شب موهات و اون چشم‌های پدردرآرِ لعنتیت!
قول میدم درست لحظه‌ای که بارون تموم شد و رنگین‌کمون زد به اون صورت خوشگلت، لابه‌لای موج موهای فِرَم غرقت کنم.
بی‌اهمیت به تماشای یه شهر، بینِ ب*وسه‌هام گُمت کنم و تا جایی که می‌تونم، تنت رو بین بازوهای لاغر و دخترونه‌‌ام پنهونش کنم.
آره، من غرقت می‌کنم!
یه روز که دست تو دست هم این شهرِ حسود رو بگردیم و یه روز که من تونسته باشم بهت بگم که چقدر دوستت دارم!
یه روز که تو، جوابِ دوستت دارمی که گفتم رو با ب*وسه پس بدی و یه روز که من بدون فکر به دغدغه‌ها و شلوغی‌های امروز و فردا، بدون فکر به این‌که شبه یا روز، درسته یا غلط، از هر خیال و هَم و غم و حرفی، توی کوره‌ی تنِ تو، عر*یان بشم.



کد:
#پست3

بهت قول میدم؛ یه روز که دست تو دستِ هم و زیرِ نم‌نمِ بارون قدم زدیم؛ غرقت کنم.
بسه هر چی که من روزها و شب‌هام رو غرق تو شدم؛ غرق شب موهات و اون چشم‌های پدردرآرِ لعنتیت!
قول میدم درست لحظه‌ای که بارون تموم شد و رنگین‌کمون زد به اون صورت خوشگلت، لابه‌لای موج موهای فِرَم غرقت کنم.
بی‌اهمیت به تماشای یه شهر، بینِ ب*وسه‌هام گُمت کنم و تا جایی که می‌تونم، تنت رو بین بازوهای لاغر و دخترونه‌‌ام پنهونش کنم.
آره، من غرقت می‌کنم!
یه روز که دست تو دست هم این شهرِ حسود رو بگردیم و یه روز که من تونسته باشم بهت بگم که چقدر دوستت دارم!
یه روز که تو، جوابِ دوستت دارمی که گفتم رو با ب*وسه پس بدی و یه روز که من بدون فکر به دغدغه‌ها و شلوغی‌های امروز و فردا، بدون فکر به این‌که شبه یا روز، درسته یا غلط، از هر خیال و هَم و غم و حرفی، توی کوره‌ی تنِ تو، عر*یان بشم.

#صبا_نصیری_نویسنده
#انجمن_تک_رمان
#یه_روز_که
#دلنوشته_یه_روز_که
#صبا_نوشت|
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,078
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,611
Points
1,430
#پست۴


تعریفِ من از یه روز خوب، روزیه که بتونم هر وقت که دلم خواست باهات حرف بزنم. صدات بزنم و جانمِ بلند و رسات که به من هدیه می‌دی، بپیچه توی کلِ خونه.
یه روز که به جای این‌که ازت بپرسم: «کِی از خواب بیدار شدی؟» صبحش، خودم با ب*وسه‌هام بیدارت کرده باشم.
یه روز که لازم نباشه پشتِ این گوشی‌های هوشمندِ لعنتی، خوابِ دیشبت رو برام تعریف کنی. به جاش، بشینم توی بغلت و همون‌طور که با موهات بازی می‌کنم، واو به واو حتیِ کابوس شب قبلت رو گوش بدم!
یه روز که صبحش خودم برات چایی یا قهوه درست کنم. یه روز که چِفت هم کتاب بخونیم، موزیک گوش کنیم، فیلم ببینیم.
یه روز که به جای حرف زدن پشت این گوشی‌های مزخرف، دفترچه‌ی آرزوها و خواسته‌هامون رو با همدیگه تیک بزنیم‌. از مشکلات‌مون بگیم و با هم حلش کنیم.
میدونی؟
من بنده‌ی روزهایی‌ میشم که قراره که با تو زندگی بگذرونم.
واسه همینه که میگم.
تعریفِ من از یه روزِ خوب؛ روزیه که بی‌دغدغه و بی‌مهابا دارمت!
کامل و بدون هیچ ترس و مزاحمی.


#دلنوشته_پازل
#پازل
#صبا_نصیری
#انجمن_تک_رمان
#صبا_نوشت
#دلنوشته_یه_روز_که




کد:
#پست۴
تعریفِ من از یه روز خوب، روزیه که بتونم هر وقت که دلم خواست باهات حرف بزنم. صدات بزنم و جانمِ بلند و رسات که به من هدیه می‌دی، بپیچه توی کلِ خونه.
یه روز که به جای این‌که ازت بپرسم: «کِی از خواب بیدار شدی؟» صبحش، خودم با ب*وسه‌هام بیدارت کرده باشم.
یه روز که لازم نباشه پشتِ این گوشی‌های هوشمندِ لعنتی، خوابِ دیشبت رو برام تعریف کنی. به جاش، بشینم توی بغلت و همون‌طور که با موهات بازی می‌کنم، واو به واو حتیِ کابوس شب قبلت رو گوش بدم!
یه روز که صبحش خودم برات چایی یا قهوه درست کنم. یه روز که چِفت هم کتاب بخونیم، موزیک گوش کنیم، فیلم ببینیم.
یه روز که به جای حرف زدن پشت این گوشی‌های مزخرف، دفترچه‌ی آرزوها و خواسته‌هامون رو با همدیگه تیک بزنیم‌. از مشکلات‌مون بگیم و با هم حلش کنیم.
میدونی؟
من بنده‌ی روزهایی‌ میشم که قراره که با تو زندگی بگذرونم.
واسه همینه که میگم.
تعریفِ من از یه روزِ خوب؛ روزیه که بی‌دغدغه و بی‌مهابا دارمت!
کامل و بدون هیچ ترس و مزاحمی.




#دلنوشته_پازل
#پازل
#صبا_نصیری
#انجمن_تک_رمان
#صبا_نوشت
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,078
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,611
Points
1,430
#پست۵

صبح که از خواب پا میشم، تنم بوی تو رو میده.
حتی تیشرت و شلوارکِ پنبه‌ایِ بهاره‌م!
نه که تو دیشبش پیشِ من بوده باشی ها؛ نه!
فقط، تموم شب رو توی خیالم بغلت کردم!
موهام افشون‌تره و فرفری‌تر!
دوست دارم این‌جوری فکر کنم که تا خودِ صبح طُره طره ازشون سَوا کردی و لای انگشتات پیچیدیشون.
آفتاب خودش رو با سرتقیِ تموم از پنجره‌ی اتاقم میاره داخل و تا می‌تونه گرمم می‌کنه؛ اما دوست دارم فکر کنم که این تب و حرارتِ پو*ستِ مورمور شده‌ی اولِ صبحم، به‌خاطرِ همه‌ی نوازش‌های دیشبته.
میدونی؟
من خیال زیاد دارم؛ ولی بیشترشون به تو مربوط میشه.
این که اگه ل*بم تَرَک خورده، حتما به این ربط داره که تو رویای چند شبِ قبلم، زیادی ازت کام گرفتم. این که توی هفته‌ی اخیر، لاغرتر میشم، لابد به‌خاطر اینه که اون شب که اومدی توی خوابم و سرما خورده بودی، زیادی برات گریه کردم.
نمی‌دونم این خیالات و دلیل‌هایی که براشون می‌بافم، دقیقا کِی تموم میشه؛ اما...
یه روز که رویام رو با تو زندگی کردم،
یه روز که بدون ترسِ از خواب پریدن، مژه‌هات رو، سیبِ آدمِ جذابِ دلفریبت رو لمس کردم،
بهت میگم که چقدر همیشه به بغلت و صدات نیاز داشتم و چقدر دوستت دارم!


#پازل
#دلنوشته_پازل
#صبا_نصیری
#صبا_نوشت
#انجمن_تک_رمان


کد:
#پست۵

صبح که از خواب پا میشم، تنم بوی تو رو میده.
حتی تیشرت و شلوارکِ پنبه‌ایِ بهاره‌م!
نه که تو دیشبش پیشِ من بوده باشی ها؛ نه!
فقط، تموم شب رو توی خیالم بغلت کردم!
موهام افشون‌تره و فرفری‌تر!
دوست دارم این‌جوری فکر کنم که تا خودِ صبح طُره طره ازشون سَوا کردی و لای انگشتات پیچیدیشون.
آفتاب خودش رو با سرتقیِ تموم از پنجره‌ی اتاقم میاره داخل و تا می‌تونه گرمم می‌کنه؛ اما دوست دارم فکر کنم که این تب و حرارتِ پو*ستِ مورمور شده‌ی اولِ صبحم، به‌خاطرِ همه‌ی نوازش‌های دیشبته.
میدونی؟
من خیال زیاد دارم؛ ولی بیشترشون به تو مربوط میشه.
این که اگه ل*بم تَرَک خورده، حتما به این ربط داره که تو رویای چند شبِ قبلم، زیادی ازت کام گرفتم. این که توی هفته‌ی اخیر، لاغرتر میشم، لابد به‌خاطر اینه که اون شب که اومدی توی خوابم و سرما خورده بودی، زیادی برات گریه کردم.
نمی‌دونم این خیالات و دلیل‌هایی که براشون می‌بافم، دقیقا کِی تموم میشه؛ اما...
یه روز که رویام رو با تو زندگی کردم،
یه روز که بدون ترسِ از خواب پریدن، مژه‌هات رو، سیبِ آدمِ جذابِ دلفریبت رو لمس کردم،
بهت میگم که چقدر همیشه به بغلت و صدات نیاز داشتم و چقدر دوستت دارم!


#پازل
#دلنوشته_پازل
#صبا_نصیری
#صبا_نوشت
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,078
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,611
Points
1,430
#پست۶

من انقدری دوستت دارم که اگه روز باشه و تو بگی شبه، میگم شبه.
انقدری که می‌تونم پیتزا و سیب‌زمینی‌سرخ‌کرده‌‌هام رو باهات شریک شم.
حتی کیکِ شکلاتی‌ که دلم نمی‌خواد یه ذره‌‌اش بیوفته زمین و حیف بشه!
انقدر دوستت دارم که اگه توی ماشین نشستیم، انتخاب موزیک‌ها و کابلِ AUX با تو...
انقدری دوستت دارم که پایه‌ی تک‌به‌تک دیوونه‌بازیات باشم.
اگه قراره بزنه به سرت و پولِ کافه‌ای که توش غذا خوردیم رو ندی و بهم بگی بدو؛ باور کن بدون فکر کردن به قبل و بعدش تا جایی که می‌تونم پا به پات می‌دوم!
من انقدر دوستت دارم که بال میشم برات تا پر بزنی و برسی به رویاهات.
انقدری که همه‌چیزهای قشنگ رو واسه‌ی تو بخوام.
انقدری که می‌خوام همیشه خوشحال باشی و بخندی؛ حتی اگه قرار باشه من به جای هر بار خندیدنت، بغض کنم و گریه‌‌ام بگیره.
من، خیلی بیشتر از خیلی دوستت دارم.
انقدری که شدی یه بخش بزرگی از دعا و مناجاتم با خدا.
یه دلیلِ محکم برای زنده بودنم، خندیدنم، ادامه دادنم
یه دلیل برای دوباره امیدوار شدنم...
شدی یه قسمت از پسوردهایی که توی جزء به‌ جزء زندگیم لازمه.
اصلا به قولِ شاعر:
«شدی بال،
شدی پَر،
شدی جون،
شدی تَن!»



#پازل
#انجمن_تک_رمان
#صبا_نصیری
#صاد
#صبا_نوشت
#دلنوشته_یه_روز_که




کد:
#پست۶

من انقدری دوستت دارم که اگه روز باشه و تو بگی شبه، میگم شبه.
انقدری که می‌تونم پیتزا و سیب‌زمینی‌سرخ‌کرده‌‌هام رو باهات شریک شم.
حتی کیکِ شکلاتی‌ که دلم نمی‌خواد یه ذره‌‌اش بیوفته زمین و حیف بشه!
انقدر دوستت دارم که اگه توی ماشین نشستیم، انتخاب موزیک‌ها و کابلِ AUX با تو...
انقدری دوستت دارم که پایه‌ی تک‌به‌تک دیوونه‌بازیات باشم.
اگه قراره بزنه به سرت و پولِ کافه‌ای که توش غذا خوردیم رو ندی و بهم بگی بدو؛ باور کن بدون فکر کردن به قبل و بعدش تا جایی که می‌تونم پا به پات می‌دوم!
من انقدر دوستت دارم که بال میشم برات تا پر بزنی و برسی به رویاهات.
انقدری که همه‌چیزهای قشنگ رو واسه‌ی تو بخوام.
انقدری که می‌خوام همیشه خوشحال باشی و بخندی؛ حتی اگه قرار باشه من به جای هر بار خندیدنت، بغض کنم و گریه‌‌ام بگیره.
من، خیلی بیشتر از خیلی دوستت دارم.
انقدری که شدی یه بخش بزرگی از دعا و مناجاتم با خدا.
یه دلیلِ محکم برای زنده بودنم، خندیدنم، ادامه دادنم
یه دلیل برای دوباره امیدوار شدنم...
شدی یه قسمت از پسوردهایی که توی جزء به‌ جزء زندگیم لازمه.
اصلا به قولِ شاعر:
«شدی بال،
شدی پَر،
شدی جون،
شدی تَن!»


#پازل
#انجمن_تک_رمان
#صبا_نصیری
#صاد
#صبا_نوشت
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,078
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,611
Points
1,430
#یه_روز_که...
#پست۷

جورِ ناجوری، زیادی قشنگی و من طاقتِ این‌که صبوری کنم رو ندارم و حتی اگه نخوام هم، حواسم پرتِ چشم‌های زیادی خوشگلت میشه.
واسه همینه که دلم می‌خواد یه روز که با همدیگه زدیم تو دلِ جنگل، از خود بی‌‌خود بشیم!
انقدری سرخوش که مثل دیوونه‌ها تا ساعت‌ها بخندیم. انقدری که زیرِ نم بارون و مِه غلیظ جنگل، برقصیم و برقصیم و برقصیم.
انقدری سرخوش بشیم که تو یادت بره باید صبور باشی و خوددار و من یادم بره که واسه یه دختر زشته که اول اون ابراز علاقه کنه.
از خود بیخود بشیم،
از خود بیخود بشیم و من بهت بگم که اندازه‌ی تمام ثانیه‌هایی که از هم دور بودیم و با هم حرف نزدیم و همدیگه رو ندیدیم، دوستت دارم.
بگم که من جای هر کسی که دوستت نداره هم دوستت دارم. اندازه‌ی فاصله‌ی خورشید تا آخرینِ سیاره‌ی آخرینِ کهکشان. اندازه‌ی تک‌تک دونه‌های شن و ماسه‌ی روی زمین...
بهت بگم چقدر دوستت دارم و بندازم گر*دنِ سرخوشی!
تا جون دارم ببوسمت و بندازم گر*دن سرخوشی!
از پیله‌‌م در بیام و تو ب*غ*لِ گرمِ تو پروانه بشم و بندازم گر*دنِ سرخوشی!
بیا..‌.
بذار اون روزی که قراره از خود بی‌خود بشیم و من هرچیزی که دلم می‌خواد رو بندازم گر*دن سرخوشی، زودتر برسه...


#یه_روز_که...
#صبا_نصیری
#صبا_نوشت
#انجمن_تک_رمان




کد:
#یه_روز_که...
#پست۷

جورِ ناجوری، زیادی قشنگی و من طاقتِ این‌که صبوری کنم رو ندارم و حتی اگه نخوام هم، حواسم پرتِ چشم‌های زیادی خوشگلت میشه.
واسه همینه که دلم می‌خواد یه روز که با همدیگه زدیم تو دلِ جنگل، از خود بی‌‌خود بشیم!
انقدری سرخوش که مثل دیوونه‌ها تا ساعت‌ها بخندیم. انقدری که زیرِ نم بارون و مِه غلیظ جنگل، برقصیم و برقصیم و برقصیم.
انقدری سرخوش بشیم که تو یادت بره باید صبور باشی و خوددار و من یادم بره که واسه یه دختر زشته که اول اون ابراز علاقه کنه.
از خود بیخود بشیم،
از خود بیخود بشیم و من بهت بگم که اندازه‌ی تمام ثانیه‌هایی که از هم دور بودیم و با هم حرف نزدیم و همدیگه رو ندیدیم، دوستت دارم.
بگم که من جای هر کسی که دوستت نداره هم دوستت دارم. اندازه‌ی فاصله‌ی خورشید تا آخرینِ سیاره‌ی آخرینِ کهکشان. اندازه‌ی تک‌تک دونه‌های شن و ماسه‌ی روی زمین...
بهت بگم چقدر دوستت دارم و بندازم گر*دنِ سرخوشی!
تا جون دارم ببوسمت و بندازم گر*دن سرخوشی!
از پیله‌‌م در بیام و تو ب*غ*لِ گرمِ تو پروانه بشم و بندازم گر*دنِ سرخوشی!
بیا..‌.
بذار اون روزی که قراره از خود بی‌خود بشیم و من هرچیزی که دلم می‌خواد رو بندازم گر*دن سرخوشی، زودتر برسه...


#یه_روز_که...
#صبا_نصیری
#صبا_نوشت
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,078
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,611
Points
1,430
#یه_روز_که...
#پست۸


تو نمی‌دونی من چقدر دوستت دارم و من نمی‌تونم که بگم چقدر دوستت دارم.
و دقیقا بد ماجرا همین‌جاست.
و دقیقا همین مسئله داره مغز و روح و تنم رو عین خوره می‌خوره.
تو میگی دوستم داری،
و من سکوت میکنم.
پشت سکوتم پر از حرفه و نمی‌تونم دم بزنم!
مجبورم به سکوت،
محکمومم به صبر...
اما می‌دونم که از تار به تار مژه‌هات گرفته تا خستگی تنت، تو رو می*ب*و*سم.
می‌دونم که چقدر بهت وابسته‌‌ام و این وابستگی، حرفِ یکی دو روز و یکی دو ماه نیست.
ریشه داره توی من و کاش بی‌اینکه خودم بهت بگم، بفهمی منو لعنتی!


#صبا_نصیری



کد:
#یه_روز_که...
#پست۸
تو نمی‌دونی من چقدر دوستت دارم و من نمی‌تونم که بگم چقدر دوستت دارم.
و دقیقا بد ماجرا همین‌جاست.
و دقیقا همین مسئله داره مغز و روح و تنم رو عین خوره می‌خوره.
تو میگی دوستم داری،
و من سکوت میکنم.
پشت سکوتم پر از حرفه و نمی‌تونم دم بزنم!
مجبورم به سکوت،
محکمومم به صبر...
اما می‌دونم که از تار به تار مژه‌هات گرفته تا خستگی تنت، تو رو می*ب*و*سم.
می‌دونم که چقدر بهت وابسته‌‌ام و این وابستگی، حرفِ یکی دو روز و یکی دو ماه نیست.
ریشه داره توی من و کاش بی‌اینکه خودم بهت بگم، بفهمی منو لعنتی!




#صبا_نصیری
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Saba.N

مدیر تالار آموزشگاه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده اختصاصی
مدرس
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-31
نوشته‌ها
2,583
لایک‌ها
31,078
امتیازها
138
محل سکونت
رُم، ایتالیا
کیف پول من
80,611
Points
1,430
#یه_روز_که...
#پست۹

عصبانی‌ام!
از دست تویی عصبانی‌ام که ادعات میشه دوستم داری؛ اما درک نمی‌کنی منو!
نمی‌فهمی منی رو که دارم برای دیدنت، بوسیدنت، رسیدن بهت و لمس کردنت بال بال می‌زنم.
از دست تویی که سعی نمی‌کنی قفل زبونم رو بشکنی تا منم بگم که چقدر دوستت دارم!
پرده‌هارو کنار نمی‌زنی،
دیوار بینمون رو نمی‌شکنی و من واقعا تنها موندم. با یه راز خیلی بزرگ و دردناک کنج قلبِ فسقلیم که تمومِ دردش تویی.
از دست تویی عصبانی‌ام که به جای حس امنیت دادن به من،
به جای آروم کردنِ من،
به جای تلاش برای کمک کردن به من واسه ل*ب زدنِ این حس بزرگ،
داری فاصله می‌گیری و من این فاصله رو به خوبی احساس می‌کنم!
میدونی؟
شاید این #یه_روز_که‌هایی که من می‌نویسم، هیچ‌وقت تبدیل به واقعیت نشه و رویا بمونه؛ شاید بتونی یکی بهتر از من رو بیشتر دوست داشته باشی، شاید همین فردا فراموشم کنی، شاید قیدِ منِ لوسِ مغرورِ نق‌نقو رو بزنی؛ اما می‌خوام بدونی که این سکوتم، این دم نزدنم، همه و همه‌ش یه اجباره که مثل نقاب گرفتم جلوی صورت و لبام. می‌خوام بدونی که بحث دوست داشتنت برمی‌گرده به سال‌های بچگی.
می‌خوام بدونی که شاید تو بتونی؛ ولی من هیچوقت یادم نمیره تو رو و هیچ‌کس رو جات نمیارم توی قلب کوچیکم!
حالا تو این‌ها رو بدون و بخون و فاصله بگیر!


#یه_روز_که...
#انجمن_تک_رمان
#صبا_نصیری #صبا_نوشت




کد:
#یه_روز_که...
#پست۹

عصبانی‌ام!
از دست تویی عصبانی‌ام که ادعات میشه دوستم داری؛ اما درک نمی‌کنی منو!
نمی‌فهمی منی رو که دارم برای دیدنت، بوسیدنت، رسیدن بهت و لمس کردنت بال بال می‌زنم.
از دست تویی که سعی نمی‌کنی قفل زبونم رو بشکنی تا منم بگم که چقدر دوستت دارم!
پرده‌هارو کنار نمی‌زنی،
دیوار بینمون رو نمی‌شکنی و من واقعا تنها موندم. با یه راز خیلی بزرگ و دردناک کنج قلبِ فسقلیم که تمومِ دردش تویی.
از دست تویی عصبانی‌ام که به جای حس امنیت دادن به من،
به جای آروم کردنِ من،
به جای تلاش برای کمک کردن به من واسه ل*ب زدنِ این حس بزرگ،
داری فاصله می‌گیری و من این فاصله رو به خوبی احساس می‌کنم!
میدونی؟
شاید این [HASH=47966]#یه_روز_که‌هایی[/HASH] که من می‌نویسم، هیچ‌وقت تبدیل به واقعیت نشه و رویا بمونه؛ شاید بتونی یکی بهتر از من رو بیشتر دوست داشته باشی، شاید همین فردا فراموشم کنی، شاید قیدِ منِ لوسِ مغرورِ نق‌نقو رو بزنی؛ اما می‌خوام بدونی که این سکوتم، این دم نزدنم، همه و همه‌ش یه اجباره که مثل نقاب گرفتم جلوی صورت و لبام. می‌خوام بدونی که بحث دوست داشتنت برمی‌گرده به سال‌های بچگی.
می‌خوام بدونی که شاید تو بتونی؛ ولی من هیچوقت یادم نمیره تو رو و هیچ‌کس رو جات نمیارم توی قلب کوچیکم!
حالا تو این‌ها رو بدون و بخون و فاصله بگیر!




#یه_روز_که...
#انجمن_تک_رمان
#صبا_نصیری #صبا_نوشت
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا