• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: پست۴

ساعت تک رمان

  1. Melina.N

    کامل شده قاصدک‌ها می‌رقصند | ملینا نامور کاربر انجمن تک‌رمان

    #پست۴ #قاصدک_ها_میرقصند دلم برای صدایت، چشم‌هایت، دستانت حتی غر‌غرهایت هم تنگ می‌شود. تعریف واضح‌تر از این برای دلتنگی؟ ✨🕊 #قاصدک_ها_میرقصند #دلنوشته #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  2. Saba.N

    کامل شده یه روز که.... | اثر جدید صبا نصیری، دلنویس و نویسنده‌ی انجمن تک رمان @Saba.N

    #پست۴ تعریفِ من از یه روز خوب، روزیه که بتونم هر وقت که دلم خواست باهات حرف بزنم. صدات بزنم و جانمِ بلند و رسات که به من هدیه می‌دی، بپیچه توی کلِ خونه. یه روز که به جای این‌که ازت بپرسم: «کِی از خواب بیدار شدی؟» صبحش، خودم با ب*وسه‌هام بیدارت کرده باشم. یه روز که لازم نباشه پشتِ این گوشی‌های...
  3. Saba.N

    دلنوشته دلنوشته پازل | اثر جدید صبا نصیری @Saba.N نویسنده و دلنویس انجمن تک رمان

    #پست۴ رنگی‌ترین رُخدادِ زندگیِ سیاه و سفیدِ منی. و من؛ دلم چون دانه‌های شن می‌ریزد؛ وقتی که با عشق نامم را صدا می‌زنی! بیا؛ بمان؛ و هرگز ترکم نکن. که من چاره‌ی یک عالمم و بی‌چاره‌ی تو! که جهانم بی‌تو رنگ و معنا ندارد وقتی که تعریفِ من از زیبایی، یعنی دو تیله‌های خمار از عشق و دلبرت، آن زمان که...
  4. Saba.N

    حرفه‌ای رمان برای دیگری | اثر صبا نصیری @Saba.N نویسنده‌ی انجمن تک رمان

    #پست۴ #رمان_برای_دیگری #برای_دیگری *** "این سوی قصه..." کت و دامنِ ست و ساده‌ی زرشکی رنگش را تن می‌زند. دو دکمه‌ی وسط کت را هم می‌بندد. جوراب‌شلواریِ مشکی و ضخیمش کمی توی ذوق می‌زند؛ اما باز هم چیزی از خوشحالی‌اش کم نمی‌شود. امشب، دیوانه‌ترین دخترِ شهر که نه، شادترین دخترِ جهان بود! تاپ یقه...
  5. Saba.N

    کامل شده دلنوشته‌ی منهوک | اثر @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    #پست۴ چهارشنبه بود. میان جمعیتِ غریبه‌ی شهر، چشم می‌چرخاندم تا تو را ببینم. صدای باران آمد و بعد، بوی خاکِ باران‌خورده. به آسمان نگاه کردم. آفتاب بود که هنوز! بوی سنگکِ تازه آمد و مربای آلبالو! بوی شکوفه‌های بهارنارنج؛ بوی قهوه و اسپرسو... بوی خوبِ نان‌های مادربزرگ... نگاهم سمتی چرخید که...
  6. Saba.N

    کامل شده دلنوشته ساعت عاشقی | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    #پست۴ سکوت کرده بودم. نه نبودن طولانی مدتش را فریاد می‌زدم و نه دروغ‌های قلمبه سلنبه‌اش را هوار می‌کشیدم! لال شده بودم. گوش‌هایم از حجم غمی که داشت مرا با خود به قعر سیاهی و درد می‌بُرد، گزگز می‌کردند. حرف نمی‌زدم. اشک نمی‌ریختم. بغض نمی‌کردم. سوال پرسیدنم نمی‌آمد؛ اما نمی‌دانم چرا مُدام از...
بالا