• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

Hash tag usage

ساعت تک رمان

  1. .ARNI

    در حال پیشرفت رمان «حکم گناه» اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    لبخند ملیحی بر روی لبان دافنی طرح می‌بندد. به تماس پایان می‌دهد تا جکی به او شک نکند جکی با ترسی که در چشمانش موج می‌زند رو به دافنی می‌گوید: - چیشد دختر؟ جون به ل*ب شدم بگو دیگه! دافنی نمی‌داند چه توضیحی به مادرش دهد پس سعی می‌کند تا نقشه‌ای بکشد اما در همین حین ل*ب می‌‌زند: - مامان‌جونم؟ جکی...
  2. .ARNI

    در حال پیشرفت رمان «حکم گناه» اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    استیو عصبی‌تر می‌شود و دست مشت شده‌اش را بر روی فرمان ماشین می‌کوبد و فریاد می‌زند: - نمی‌خوام حرف بزنم! جکی ویور نیشخندی می‌زند و دستش را بر روی دکمه می‌گذارد و شیشه را پایین می‌کشد. استیو ماشین را کنار دریا نگه می‌دارد و دسته‌ی درب ماشین را می‌گیرد و می‌کشد. در حینی‌ که چنگی به موهایش می‌زند...
  3. vahedi

    درحال تایپ رمان واپسین لحظه های عمرم| فاطمه واحدی کاربر انجمن تک رمان

    پارت ۶ حالا منتظر بابا بودم یه‌ چیزی بگه. هرچقدر صبر کردم صدایی ازش نیومد. منم از دستشویی بیرون اومدم که خاله صدام زد: - شهلا! بیا بشین پیشم. به نشونه نا‌رضایتی، چشم‌ چرخوندم. - شرمنده! نمازم قضا میره. راهم رو کج کردم سمت اتاق، که صدای خاله بازم اومد. - بیا یه دیقه بشین. نمازت جایی نمی‌ره. از...
  4. Ronika.jahan

    درحال تایپ رمان عروسک چشم آبی | رونیکا جهانگیری کاربر تک انجمن رمان

    Part 3 _ بفرمایید خانم میتونم کمکتون کنم؟ با صدای دختر کت و شلوار پوش روبه‌روم به خودم اومدم و ل*ب زدم: چی؟ با لحن سردش بدون ملایمت و با خشکی ادامه داد: _ برای استخدام نیرو اومدید؟ _ آره. سری تکون داد و ادامه داد: _ بفرمایید بشینید تا با رئیس تماس بگیرم. به تکون دادم سرم اکتفا کردم و با پاهای یخ...
  5. Ronika.jahan

    درحال تایپ رمان عروسک چشم آبی | رونیکا جهانگیری کاربر تک انجمن رمان

    Part 2 _ آرام خانم همه‌ی پارچه ها روی دست مونده بعد از باخت در پروژه و نداشتن سود دیگه چیزی برامون نمونده.. همه‌ی اموال و دارایی صرف اون پروژه شده جناب راستین دیگه در کنارمون نیستن تا ما از طراحی هاشون الگو بگیریم، سمینار به نفع شرکت رغبا بوده و هلدینگ ما از دور میدان خارج شده و الان برای پرداخت...
  6. Melina.N

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    فصل 5: یک ماجراجویی عجیب به درون تسلط صبحگاهی همان‌طور که یک مجسمه‌ساز، مواد خام را به یک پیکره تبدیل میکند، سرنوشت هر کسی نیز در دستان خودش است... توانایی تبدیل مواد به چیزی که میخواهیم، باید یاد گرفته شود و با دقت پرورش داده شود. یوهان ولفگانگ فون گوته¹ بی‌خانمان گفت: - اگر شما دو نفر...
  7. Melina.N

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    کنند . در دنیایی که شما را پایین نگاه میدارد، خودتان را بالا ببرید. در روزگاری که آرزو میکند در تاریکی بمانید، قدم در روشنایی بگذارید. و در عصری که شما را مسحور میکند تا توانایی‌هایتان را فراموش کنید، نبوغتان را احیا کنید. در تمدنی که بسیاری از افراد، با ناامید کردن دیگران انرژی می‌گیرند، شما به...
  8. Melina.N

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    در صدای ضبط شده میشد شنید که افسونگر در حال سرفه کردن است. به نظر، کلمات بعدی‌اش را با دشواری میگفت: - باید بگویم همه افراد میتوانند افکار، کارها، سرزندگی، کامیابی و خوشحالی زندگیشان را به طور باشکوهی ارتقاء دهند اگر عادت‌های روزانه عمیقی را تمرین کنند تا به عادت همیشگی شان تبدیل شود. و حالا به...
  9. Melina.N

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    بیخانمان چشم‌هایش را بسته بود و با خودش میگفت: - صبحتان را در اختیار داشته باشید تا زندگیتان را تعالی بخشید. کارآفرین و هنرمند سرشان را تکان دادند. هنرمند گفت: - یکی از کتاب‌های مورد علاقه من، پیامبر¹ است. این یکی از پُرفروشترین کتاب‌ها است. در جایی خواندم که نویسنده آن خلیل جبران² دست...
  10. Melina.N

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    هنرمند از روى دلسوزى و محبت گفت: - تو میتونی به من اعتماد کنی. او دستش را روی قلبش گذاشت و این حرف‌ها را به کارآفرین گفت. بیخانمان گفتگوی آنها را قطع کرد و گفت: - بیایید این کارت را بخوانید، زیرا برای شما مفید خواهد بود. روی کارت نوشته شده بود: هر تغییری در ابتدا سخت، در میانه آشفته و در...
بالا