خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. miss_meli

    درحال تایپ رمان طفیلی | ملیکا قائمی کاربر انجمن تک رمان

    مقدمه: ضعیف شده بود. از نظر جسمی هیچ مشکلی نداشت؛ ولی با روح و روان مرده زندگی می‌کرد. از قدیم یاد گرفته بود برای چیزی که می‌خواهد بجنگد ولی هیچ‌کس به او نگفته بود نباید در هر جنگی شرکت کند. به خصوص اگر طرف مقابل، خودش باشد. چند وقتی بود که داشت با خودش می‌جنگید. سر هیچ و پوچ‌ به روح و روانش...
  2. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    به راستی که من کی هستم؟ خیلی برایم سوال شده؛ تا جایی که در خاطرم است، من عاشقت بودم. حال که نور خاطراتت در مغزم کم سو شده، من کی هستم؟ هرچه پی هویتم می‌گردم به تو می‌رسم؛ گویی تمام عمرم تو را می‌شناختم و حال که از زندگی‌ام رفته‌ای، هیچ چیز به یاد نمی‌آورم. #دلنوشته‌ی_خاطرات #سارینا...
  3. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    زانوانم را در آ*غ*و*ش می‌گیرم و به تنهایی‌ام در اتاق تیره و تارم می‌نگرم. تاریکی، علاوه بر اتاقم وجودم را نیز در بر گرفته است. بدون تو، روشنایی برایم معنایی ندارد؛ آخر می‌دانی؟ روشنی زندگی من لبخند زیبایت بود. عشق به تو مانند ماهی میان تاریکی شب‌هایم بود؛ اما این ماه، دیگر نوری ندارد. سرم را روی...
  4. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    گویی دیگر درون این دنیا زندگی نمی‌کنم. درون دنیایی که هیچ ردی از تو نیست؛ دنیایی که دیگر در آ*غ*و*ش امن تو نیستم. به راستی که این‌جا کجا است؟ چرا تا به این حد با دنیای من تفاوت دارد؟ چرا هیچ شباهتی به دوی گوی درخشان چشمانت ندارد؟ پس دنیای من کجا رفت؟ چرا هرچه می‌گردم پیدایش نمی‌کنم؟...
  5. .Sarina.

    دلنوشته خاطرات|سارینا الماسی کاربر تک رمان

    زندگی؛ بدون تو به هر چیزی شبیه است جز نامی که دارد. حال که ندارمت، هیچ چیز برایم در این بازی بی‌رحمانه و مزخرف معنا ندارد. زندگی! همان تراژدی بی‌رحمی که دستانت را از دستان چشم انتظارم دور کرده. #دلنوشته‌ی_خاطرات #سارینا #انجمن_تک_رمان
  6. Allain

    درحال تایپ رمان نَئِد | تَبَسُّم.جیم کاربر انجمن تک رمان

    بعد از این شب مطلوب و کمی نا آرام‌ای که سِپری کردم. حال دست در دست او به سمت خانه قدم بر می‌داشتم دلم تختم را می‌خواست و یک خواب که لذّت‌اش در تمام تنم بِپیچد اما کاش با چشم برهَم گذاشتنم فکر و خیال او مرا آزار ندهد! زیر ل*ب چیزی زمزمه می‌کند، تمام بدنم گوش می‌شوَد تا صدای دل نشین‌اش تنم را در بر...
  7. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    پارت 8 آریس نگاه عمیقی به صورت من انداخت و گفت: _ پس باید طور دیگه‌ای جبران کنی. من به صورت آریس نگاه کردم و گفتم: _ چطوری؟ گفت: _گردنبند بنفش پابلو رو می‌خوام. با صدای بلند گفتم: _ نه نمی‌شه اون گردنبند یادگاری مادرشه! اون گفت: _ اون گردنبند قبل از این‌که یادگاری مادرش باشه مال من بود می‌خوای...
  8. MASIHA

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    ای بی‌خبر، کجایی که دلم از عشق تو دیوانه گشته است؟ بر سر خود می‌زند و می‌گوید: «من عاشق شدم، عاشق زینت و گوهر زیبایی تو شدم.» #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  9. MASIHA

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    سایه‌ات مرا در آ*غ*و*ش می‌فشارد، وجودم را به گرمی در بر می‌گیرد؛ آه… جانم فدای چشمان آهویی تو، جانم فدای چهره‌ی رنگینت. #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  10. MASIHA

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    از فکر کردن به تو، افکارم به دستانم گره می‌خورند؛ از فکر کردن به تو، درد تمام وجودم را فرا می‌گیرد. این شکوفه در قلبم آرام‌آرام پژمرده می‌شود، شعله می‌کشد و خاکستر می‌شود. #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
بالا