• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Hash tag usage

ساعت تک رمان

  1. .ARNI

    در حال پیشرفت رمان «حکم گناه» اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    جکی در حینی که فنجان‌های خالی قهوه را در سینی قرار می‌دهد دستی بر روی لباس بنفش رنگش می‌کشد و رو به دافنی و استیو می‌گوید: - Good Night Sweet Dreams دافنی لبخند ملیحی بر روی لبانش طرح می‌بندد. - Good Night mom استیو در حینی که تلفنش را میان دستانش رد و بدل می‌کند با یک حرکت از جای بر می‌خیزد. -...
  2. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    سولینا با صدای درب که در گوشش نجوا می‌شود ل*ب می‌زند: - مگه نمی‌دونی سرورم خوابه، پس چرا این وقتِ شب با متانت در رو می‌زنی؟ آلب می‌خندد و می‌گوید: - سولینا آلبم، در رو باز کن! سولینا گوشه‌ی ل*بش را گ*از کوچکی می‌گیرد و زیر ل*ب زمزمه می‌کند: - آی دختر! آخرِ سر تو رو با مشت و لگد از این قصر بیرون...
  3. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    الکس زمانی که یک قاشق از سوپ را می‌‌خورد پی‌در‌پی سرش را تکان می‌دهد و ل*ب می‌زند: - عجب سوپی! کاش من همیشه سرما بخورم و تو برای من از این سوپ‌ها درست کنی! سولینا سرش را پایین می‌اندازد و برای بار دوم قاشق را پر از سوپ می‌کند و به الکس می‌دهد. زمانی که کارش تمام می‌شود. داروی گیاهی که درست کرده...
  4. Melina.N

    کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

    شما یاد خواهید گرفت که به طور منظم زود بیدار شوید و تا قبل از ظهر، کارهایی را انجام دهید که اکثر افراد در یک هفته هم انجام نمی‌دهند. شما می‌توانید سلامتی، خوشحالی و آرامش خودتان را به اوج برسانید. دلیلی وجود داد که بسیاری از افراد بسیار موفق، صبح زود بیدار میشوند: زیرا این مهمترین بخش روز است...
  5. parand

    درحال تایپ رمان ردولوت | parand,khکاربر انجمن تک رمان

    #پارت.10 چشمان عصبی، خسته و متعجّب‌اش را به نگاهم می‌دوزد. با دیدن چشمان برزخیش قلبم یک تپش را جا می‌اندازد، همین را کم داشتم. دلم می‌خواست عقب گرد کنم و تا می‌توانم فرار کنم، اگر مچم را می‌گرفت بی‌شک فقط قرار نبود این نگاه را نصیبم کند، لابد پیش خودش فکر می‌کند با یک دزد بی‌سر و پا طرف است...
  6. Leila.navel80

    درحال تایپ رمان یادگارهای کبود | اثر لیلا مرادی کاربر انجمن تک رمان

    بعد از رفتنشان خواست به اتاقش برگردد که با حرف پدرش ایستاد. - یه لحظه بیا اینجا بشین دخترم. نگاهی به دور و برش انداخت و به ناچار کنار پدرش، روی مبل‌ سه نفره‌ی استیل طلایی‌شان نشست. مادرش و مهران هم روبه‌رویش نشسته بودند. حاج‌طاهر کمی در جایش جابه‌جا شد و دستی بر ریش جو‌گندمی‌اش کشید. - توی این...
  7. Leila.navel80

    درحال تایپ رمان یادگارهای کبود | اثر لیلا مرادی کاربر انجمن تک رمان

    باید با حاج‌طاهر صحبت می‌کرد. این‌طور که نمی‌شد! دوست نداشت زندگی تک دخترش با خودخواهی خ*را*ب بشود. نمی‌خواست او را مجبور به این ازدواج کند. *** روی تخت نشست و شالش را از سرش برداشت. نه در این دنیا بود و نه جایی دیگر. حالا باید با این قلب دلواپس و ذهن مغشوشش چه می‌کرد؟ بهتر بود با خودش صحبت کند،...
  8. Leila.navel80

    درحال تایپ رمان یادگارهای کبود | اثر لیلا مرادی کاربر انجمن تک رمان

    چیزی نگفت و رویش را به سمت دیگری گرفت‌. کسی چه می‌فهمید حالش را؟ مگر او دوست داشت در چنین شرایطی، چشم در چشم پسر زهره خانم بشود و در مورد ازدواج با هم صحبت کنند؟ دلش جای دیگری گیر بود و حس عذاب‌وجدان هم گریبان‌گیرش شده بود. هیچ از این خواستگار سمجش خوشش نمی‌آمد. نه این‌که بد باشد ها! نه، سر به...
  9. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    الکس بی‌حال و حوصله ل*ب می‌گشاید: - سرورم، من زیاد حالم خوب نیست. نفسم بالا نمیاد! قلبم هم می‌سوزه! آلب نگران می‌شود و به طرف الکس می‌رود و دستانش را بر روی پیشانیِ او می‌گذارد و رو به سولینا می‌گوید: - سولینا، برادرم‌ توی تب داره می‌سوزه. میشه یه کاری بکنی تبش بیاد پایین؟ سولینا در حینی که دستی...
  10. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    آنجلنا از کنار سولینا رد می‌شود و می‌رود. چند دقیقه بعد، بریتانی دستِ آلب را می‌گیرد و کشان‌کشان به طرف سولینا می‌برد، در حینِ راه آلب ل*ب می‌گشاید: - چی‌شده؟ سولینا طوریش شده؟ بریتانی با خشم ل*ب می‌زند: - صبر کن خودت می‌فهمی، مگه سولینا هم طوریش بشه برای تو مهمه؟ یک تای ابروانِ آلب بالا می‌پرد و...
بالا