خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. Paryzad

    کتاب در حال تایپ مجموعه اشعار فروغ فرخزاد |اثر فروغ فرخزاد

    چرا توقف کنم،چرا؟ پرنده ها به ستوي جانب آبي رفته اند افق عمودي است افق عمودي است و حرکت : فواره وار و در حدود بينش سياره هاي نوراني ميچرخند زمين در ارتفاع به تکرار ميرسد و چاههاي هوايي به نقب هاي ر*اب*طه تبديل ميشوند و روز وسعتي است که در مخيله ي تنگ کرم روزنامه نميگنجد چرا توقف کنم؟ راه از ميان...
  2. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_۳۸ حسین پوزخندی می‌زند. - نه مادر من؛ این‌ها دیدن این بنده‌ی خدا بی‌کس‌و‌کاره پیش خودش گفته هرجا بره به پسرش زن نمی‌دن، لیلا خوب چیزیه؛ چون کسی رو نداره مجبوره بسوزه و زندگی کنه. من این‌جور آدم‌ها رو می‌شناسم. مهری خانم سری را از روی تاسف تکان می‌دهد. - من این وسط موندم چی‌کار کنم؟ این...
  3. Aygunu

    گفتگو آزاد گفتمان رمان دختر نامرئی در کلبه‌ی تاریک | فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    نام اثر: دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک نویسنده: فاطمه رسولی ژانر: فانتزی،عاشقانه خلاصه: آتلانتیس که در دل دریا نهفته شده دارای موجودات افسانه‌ای بی‌شماری است، یک دختر زیبا که از چشم‌ها پنهان شده کنار رودخانه بزرگ وسط جنگل زندگی می‌کنه؛ هیچ کس نمی تونه اون رو ببینه، اون فقط می‌تونه تو خواب‌ها...
  4. MASIHA

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    می‌گفتند: «ای نگهبان عشق، این دلدادگی محال است.» گوش نکردم. می‌گفتند: «این درد بی‌درمان است.» گوش نکردم. می‌گفتند: «معشوق بی‌خبر است.» گوش نکردم. #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  5. MASIHA

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    باران اشک‌ها صورتم را فرا گرفته بود؛ با بدنی بی‌حال و بی‌رنگ و جان از روی تخت بلند شدم؛ سرم سنگین بود و گیج می‌رفت. چه شده بود؟! چه‌کار کرده بود این شیدایی با من؟! #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  6. MASIHA

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    هر وقت به تو فکر نمی‌کنم، عشقت مانند گیاهی سبز، تازه جوانه می‌زند؛ رشد می‌کند و به درختی بزرگ و چندساله تبدیل می‌شود. این درخت بید مجنون است. #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  7. MASIHA

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    دستانم محکم مشت می‌شوند، مژگانم محکم بر یکدیگر فرود می‌آیند. می‌گویم، می‌گویم به خاک و باران و آتش قسم که خاک عاشق باران است، باران عاشق آتش است و من عاشق تو! #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  8. MASIHA

    دلنوشته دلنوشته ژالان | محمد یاسین نصرتی کاربر انجمن تک رمان

    ای بی‌خبر، عطرت گویی با کالسکه‌ای از سوی بهشت در نفسگاهم رژه می‌رود… می‌گوید: «من اینجا هستم اما بی‌روح و نفس؛ می‌گوید: من اینجا هستم اما با غم و درد.» #ژالان #محمد_یاسین_نصرتی #انجمن_تک_رمان #شاهیاس
  9. miss_meli

    درحال تایپ رمان طفیلی | ملیکا قائمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت سوم چند ساعتی میشد که والا او را به خانه آورده بود و خودش به سراغ کارهای املاک پدری‌شان رفته بود. شام را به گفته‌ی مادرش لوبیا پلو گذاشته بود و در سالن بزرگ خانه، سفره چیده بود. در کنار پدر و مادرش غذا نوش جان کرده بودند و حال او برای خواباندن مادر پیرش همراهی‌اش کرده بود. از داخل سالن...
  10. miss_meli

    درحال تایپ رمان طفیلی | ملیکا قائمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت دوم با آمدن گارسون برای گرفتن سفارش، رشته کلامشان پاره می‌شود. والا با مهربانی رو به خواهرکش نظر می‌پرسد: - ناهار چی می‌خوری بگم آماده کنن؟ لبی تر می‌کند و با وجود آن که میل شدیدی به آش دارد و بوی آن درون رستوران پیچیده؛ سرش را به چپ و راست تکان می‌دهد. - یه چایی بخوریم. میلی به غذا ندارم...
بالا