• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Hash tag usage

ساعت تک رمان

  1. zahra jafarian

    مشاعره مشاعره آزاد با اشعار

    تو از هر آدمی بهتر، همیشه ساکت و آروم... نه خودخواهی، نه مغروری، نه اهل داد و فریادی... #گیلاس_نوشت🍒
  2. Melina.N

    در حال پیشرفت رمان یوتوپیا | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    *** *حال* "ژاکاو" - زندگیتون کثیفه! آدم حالش بهم می‌خوره! مطمئنم خودت هم نمی‌دونی چرا زنت رو کشتی! پوزخند توی این چند دقیقه جزوی پاک نشدنی از صورت این آدم عوضیه! - باور کن من نکشتمش! ریحانه این کار رو کرد. تقصیر من نبود. من فقط نگاه کردم! تعجب که هیچ من واقعا ترسیدم. از این آدم و از این مکان، از...
  3. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    خودت می‌دونی که دیگه خیلی دیر شده بود و من با اون وصلت کرده بودم. اگر حتی وصلت هم نکرده بودم من این قول رو دادم و باید حتماً به اون عمل می‌کردم. آخ زبونم لال! کاش اون قول رو نداده بودم. سولینا دستان آلب را در دستان خود می‌گیرد. - عیبی نداره‌. من حاضرم حتی همین‌طور هم داشته باشمت. من به همین‌ هم...
  4. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    آنجلنا سرش را پایین می‌اندازد. آلب نگاهی که روح را از جسم بیرون می‌کشد تحویل آنجلنا می‌دهد و آرام سرش را بالا می‌آورد. - با تو هستم. چرا سکوت کردی؟ آنجلنا نگاهی به چشمان آبی رنگ آلب می‌اندازد و ل*ب می‌گشاید: - نه سرورم، من همچین کاری نکردم. آلب با حرص خنده‌ای سر می‌دهد و شیشه‌ی زهر را بالا...
  5. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    سولینا آرام چشمانش را می‌گشاید. - من... من کجام چرا... چرا هنوز زنده‌ام؟ آلب از شدت عصبانیت ابروانش در هم گره می‌خورد‌. - کنار منی. چون من جونت رو نجات دادم. مگه دست خودته که بمیری؟ آنجلنا بدوبدو خود را به آلب می‌رساند و با گریه می‌گوید: - مگه به من قول ندادی که خوشبختم می‌کنی؟ مگه قول ندادی که...
  6. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    آرام از روی تخت بر می‌خیزد و نامه را تا می‌زند و بر روی تختش می‌گذارد. اشک از چشمانش سرازیر شده است. در حین اشک ریختنش، لبخندی ملیح بر ل*ب طرح می‌زند. دسته‌ی درب را می‌گیرد و آن را می‌گشاید. از اتاقش خارج می‌شود و آرام در سالن گام برمی‌دارد. به طرف حیاط پشتی می‌رود. از نردبام آرام‌ بالا می‌رود تا...
  7. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    حالا هم دست‌هات رو که جلوم نردبوم کردی بردار می‌خوام برم استراحت کنم! آلب در چشمان آبی رنگ سولینا خیره می‌شود و آرام دستانش را بالا می‌آورد و صورت او را قاب می‌گیرد. - تو چه‌قدر زیبایی! همین زیبایی سیرتت من رو دیوونه کرده. چه‌طور من از تو و عشقت بگذرم؟ تو مثل پرنده توی قلب من لونه کردی من چه‌طور...
  8. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    کینان اندکی فکر می‌‌کند و دست راستش را بر روی چانه‌اش قرار می‌دهد. - همون دختری که صبح سبد گل توی دستش بود و من با عجله بهش برخورد کردم و تموم گل‌هایی که با عشق برای مراسم چیده بود... از سبدش روی زمین ریخت؟ بریتانی لبخند زیبایی صورتش را قاب می‌گیرد و سرش را به نشانه‌ی تائید تکان می‌دهد و ل*ب...
  9. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    کریستوفر وارد می‌شود و رو به سولینا می‌گوید: - بد موقعه که مزاحم نشدم، نه؟ سولینا سری به نشانه‌ی خیر تکان می‌دهد و ل*ب می‌گشاید: - عمو، روی این تشک بشین! کریستوفر ایگن بر روی تشک می‌نشیند و اندکی مکث می‌کند و پس از یک دقیقه می‌گوید: - چیشد که با آنجلنا بحثت شد؟ سولینا سرش را به‌سوی کریستوفر...
  10. .ARNI

    درحال تایپ ماموریت یک جانبه اثر زری و غزل کاظمی نیا

    بوراک سلانه‌سلانه قدم برداشت نفسش را فوت کرد و طبق عادت‌اش. گوشه‌ی لبان سرخ رنگش را گ*از کوچکی گرفت و گفت: - نه، این‌طوری نمی‌شه. باید برم تو اون مهمونی شرکت کنم ببینم چه‌خبره! سپس کُت‌ طوسی رنگش را از تنش خارج کرد و به نقطه‌ای مبهم خیره ماند. جک از روی کاناپه بلند شد و نگاهی به محتوی فنجان قهوه...
بالا