• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Hash tag usage

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_173 *** نفسش را از اعماق وجودش محکم به بیرون می‌راند، شاید حق با پدرش بود اما اکنون زیادی دیر است و نمی‌توان با ربکا در دنیای مردگان ارتباط برقرار کرد. حال آن ورد را از کجا پیدا کند؟ دارک آرنجش را به میز تکیه زده و چشمانش را با کف دست‌هایش می‌پوشاند، نفس‌هایش را یکی پس از...
  2. MINERVA

    حرفه‌ای رمان کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن تک رمان

    پارت صد و سوم از پوزخند تمسخرآمیزی که بر روی ل*ب‌های پارتنر سابقش نقش بسته بود، نفرت داشت. خودش هم به کلماتی که از دهانش بیرون آمده بودند، اعتقادی نداشت اما می‌دانست که در یک جنگ اشتباه، می‌بایست سلاح درست را انتخاب کند؛ این را در خانه‌ی مافیا و در کنار میگل آموخته بود. با تقه‌ای که به درب اتاق...
  3. .ARNI

    در حال پیشرفت رمان «حکم گناه» اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    نیشخندی مزین ل*ب‌های مارک و دستش بر روی صورت دافنی مُشت شد. سرش را برگرداند و از لای دندان‌هایی که بر روی هم فشار می‌داد غرید: - خوش‌حالی که من رو دیدی؟ پدرت از جون من چی‌ می‌خواد؟ دافنی، انگار عشق و محبّتش نسبت به مارک سیالی شده و بر روی موهایش جاری بود. چنگی به موهای مجعدش می‌زند. - مارتیک از...
  4. محیآم

    درحال تایپ رمان سایرا| محیآم کاربر انجمن تک رمان

    از حالا به بعد لیزی فقط و فقط مادر اوست. مزاحم دیگری مهر مادرانه‌اش را تماما تصاحب نکرده! *** (زمان حال) - میدونی تو چرا هیچ‌وقت قاتل خوبی نبودی و نمیشی؟ چون به دنبال دلیل واسه قتلی، هدفات کوچیکه. تو باید کاری کنی که سبک خودت و داشته باشی و همه‌جا اسمت که میاد تن و ب*دن بقیه به لرزه بیافته! من...
  5. .ARNI

    درحال تایپ رمان جنون آنی| اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    مرد، دسته‌ی درب را گرفت و به همراه خود کشید. سری به نشانه‌ی تائید تکان داد. رابرت رویش را برگرداند و تلوزیون را روشن کرد. تا سیاه‌چاله‌ی چشمش به طرف تلوزیون چرخید و خودش را دید، ابروانش در هم گره خورد. - در شهر آتش‌سوزی به پا شده بود. رابرت جون چندین بچه رو نجات داد؛ خیلی عجیبه! شخصی که جنون...
  6. .ARNI

    درحال تایپ ماموریت یک جانبه اثر زری

    دنیز، چند مرتبه سرفه کرد. ژانت، بطری آبی را از روی میز سفید رنگ برداشت و او را به سوی دنیز گرفت و گفت: - بیا یکم بخور. تا سرفه‌ت قطع بشه! دنیز که می‌ترسید از دست ژانت چیزی را بپذیرد و بنوشد. یک تای ابروانش بالا پرید و دست ژانت را پس زد و ل*ب ورچید: - به این سرفه‌ها عادت کردم... نگران نباش. ژانت...
  7. zahra jafarian

    مشاعره مشاعره آزاد با اشعار

    در چشم تو حوضیست پر از نور از حنجره ات، آمده آواز مهستی... #گیلاس_نوشت🍒
  8. zahra jafarian

    مشاعره مشاعره آزاد با اشعار

    رهگذر گفته غزل یا عشق مال قصه هاست! در جوابش عرض کردم: عاشق افسانه ام #گیلاس_نوشت🍒
  9. Leila.navel80

    درحال تایپ رمان یادگارهای کبود | اثر لیلا مرادی کاربر انجمن تک رمان

    هوای گرم داخل خانه بدنش را به لرزش انداخت؛ دندان‌هایش چیلیک‌چیلیک صدا می‌دادند. پدرش در حال سجده بود. فرصت خوبی بود که خودش را در اتاق بچپاند؛ اما نه رمقی در جان داشت و نه حوصله‌ای برای فرار. از روی در سر خورد و روی فرش زانوهایش را در ب*غ*ل گرفت. مادرش بین سالن و آشپزخانه در رفت و آمد بود و هر چند...
  10. Leila.navel80

    درحال تایپ رمان یادگارهای کبود | اثر لیلا مرادی کاربر انجمن تک رمان

    با سری پایین سلام داد، شاید چون شرم داشت از اینکه کسی او را بشناسد. فنجان‌های چای را اول از همه جلوی حسام گذاشت و بعد او. قبل از اینکه برود پرسید: - امری با من ندارید قربان؟ حسام یک نگاه گوشه چشمی به دخترک که به جان ل*بش افتاده بود کرد و برای مرد سر بالا انداخت. - نه خیرالله، می‌تونی بری. خیرالله...
بالا