• خرید مجموعه داستان های درماندگان ژانر تراژدی و اجتماعی به قلم احمد آذربخش برای خرید کلیک کنید
  • دیو، دیو است؛ انسان، انسان. هاله‌های خاکستری از میان می‌روند؛ این‌جا یا فرشته‌ای و یا شیطان. رمان دیوهای بیگانه اثر آیناز تابش کلیک کنید
  • رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید

Usage for hash tag: پست۱

ساعت تک رمان

  1. Melina.N

    کامل شده قاصدک‌ها می‌رقصند | ملینا نامور کاربر انجمن تک‌رمان

    #پست۱ #قاصدک‌ها_میرقصند #ملینا_نامور فرق بزرگی میان‌شان موج می‌زند. قاصدک را برمی‌داری، آرزویت را ل*ب می‌زنی و بعد فوت می‌کنی. اما آن‌ها خودشان پرواز می‌کنند، غم دارند و در چند ثانیه آرزویت را نابود می‌کنند. آزاد می‌شوی، در این خیالی! تمام می‌شود، در این خیالی؟ نه! آرزویت را می‌برد تا دیگر خیال...
  2. Saba.N

    دلنوشته کارگاه چرک نویس های صبا | اثر جدید صبا نصیری @saba.N نویسنده انجمن تک رمان

    #پست۱ از مطب دکتر که توو راهِ برگشت به خونه بودیم، هنوز تار می‌دیدم. چشام انقدر خیس بودن که نمیتونستم رمز گوشیو درست و درمون وارد کنم. بابا قربون صدقه می‌رفت. مثل همیشه. باج می‌داد. می‌پرسید: - اون کاپشن پشمی مدل جدیده رو که دوست داشتی، بریم بخریمش؟ ها صبا؟ می‌خوای؟ نمی‌خواستم. دیگه...
  3. Melina.N

    کامل شده فورلسکت | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    #پست۱ #دلنوشته_فورلسکت تمام حس‌هایم عاشقانه پرواز می‌کنند، تا فورلسکت فوران کند. حسی به تو دارم از فورلسکت فراتر، در اعماق وجودم دوستت دارم. دلم می‌خواهد باز هم خنده‌هایت را ببینم، حتی دلم عجیب هوای اخم‌هایت را کرده است. البته اخم‌هایت هیچ‌وقت مال من نبودند. خنده‌هایت توت فرنگی همانقدر شیرین،...
  4. Saba.N

    دلنوشته دلنوشته برای تو می‌نویسم| اثر جدید صبا نصیری، نویسنده و دلنویس انجمن تک رمان @Saba.N

    #پست۱ #دلنوشته_برای_تو_می‌نویسم برای تویی می‌نویسم که کیلومترها فاصله بینمونه و هیچ‌کدوم قدمی برای از بین بردن این فاصله برنمی‌داریم. برای تو می‌نویسم. برای تویی که لمس مژه‌هات، نوازش موهات، ب*وس*یدن لبات، دیدن چشمات و توی ب*غ*ل گرفتنت، همه و همش شده همه‌ی خواسته و آرزوی من! برای تویی که نمیدونم...
  5. Saba.N

    کامل شده یه روز که.... | اثر جدید صبا نصیری، دلنویس و نویسنده‌ی انجمن تک رمان @Saba.N

    #پست۱ یه روز که حالم خوب و فاصله‌های صورت‌هامون تقریبا پنج سانت بود، واست تعریف می‌کنم که چیا بهم گذشت، که چقدر سختی گذروندم، که چقدر بهت فکر کردم، چقدر ناامید شدم و چقدر کم آوردم و بعد دوباره با خیالِ خودت از جا بلند شدم. یه روز که دست‌هام تونستن سُر بخورن لابه‌لای موهات، برات میگم که چقدر...
  6. Saba.N

    دلنوشته دلنوشته پازل | اثر جدید صبا نصیری @Saba.N نویسنده و دلنویس انجمن تک رمان

    #پست۱ کوتاه می‌نویسم؛ اما تو بلند بخوان! آنقدر بلند که صدای احساسم به گوشِ فرهادهای پشتِ کوه و شیرین‌های نگرانِ در رَه برسد. آنقدر بلند که که لیلی و مجنون‌ها از خواب بیدار شوند و پرنده‌ها، حتی به وقتِ شب از لانه بیرون بزنند. بلند بخوان؛ من و دست‌نویسِ عاشقانه‌ام را که مرتفع‌تر از قله‌ی احساسم...
  7. Saba.N

    حرفه‌ای رمان برای دیگری | اثر صبا نصیری @Saba.N نویسنده‌ی انجمن تک رمان

    هُوالحق! #پست۱ #برای_دیگری "آن سوی قصه..." باورش نمی‌شود! باورش نمی‌شود که جوابِ همه‌ی آن بله و چشم گفتن‌هایش بشود این! که پدرش خیلی راحت و ریلکس پا روی پا بیاندازد و خیره در چشم‌هایش بگوید: باید دختری را عقد کنی که من می‌خواهم! که من می‌گویم! عقل و قلب و شعور خودش چه می‌شد؟ انتخابش چه می‌شد؟...
  8. Saba.N

    کامل شده دلنوشته‌ی منهوک | اثر @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    #پست۱ کوتاه بگویم؛ این‌جا کسی از دوریِ تو دارد تمام می‌شود. چنان که استخوان‌هایش از شدت دلتنگی بپوکند! یا که قلبش از ندیدن روی ماهِ تو، روز به روز کندتر بتپد... این‌جا کسی درحال فروپاشی‌ست! لطفا اگر می‌شود، فقط سَرَک بکش. بیا؛ سَرَک بکش؛ تماشایت کند؛ آن‌گاه شاید بتواند در آخرین لحظات فروپاشی،...
  9. Saba.N

    کامل شده دلنوشته ساعت عاشقی | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    #پست۱ تو را فراموش کرده بودم؛ حتی عطر موهایت را، دو چینِ کنار چشمانِ سیاهت را و حتی آن دو خال روی ساعد دست راستت! تو را فراموش کرده بودم. دِگر هیچ‌چیزی از آن لبخندهای کج و معوجت یادم نمی‌آمد؛ اما... بابا اخبار گوش می‌کرد. از تلویزون، کسی هم‌نامِ تو خوانده شد و... نمی‌دانم! یکهو طوفان آمد. بوی...
  10. Saba.N

    کامل شده داستان کوتاه آریا | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    #پست۱ صدای ضبطِ پایونیر دویست و هفتِ کاربنی رنگم را پایین می‌آورم. شادمهر اما همچنان می‌خوانَد: -گیر کردم تو شبی که گفتی باید جدا شیم... سردم است. شیشه‌های ماشین را تا انتها پایین داده‌ام تا دلیلِ محکمی برای قرمزی نوک بینی و آب جمع شدن توی چشم‌هایم داشته باشم. نمی‌خواهم نگین بفهمد که بغض...
بالا