• رمان فانتزی، عاشقانه بانوی عدالت به قلم سارینا الماسی کلیک کنید
  • دانلود رمان آلفای از یاد رفته جلد نهم مجموعه دختر آلفا کلیک کنید

Usage for hash tag: انجمن_تک_رمان

ساعت تک رمان

  1. Leila.Novel

    درحال تایپ رمان یادگارهای کبود | لیلا مرادی کاربر انجمن تک رمان

    ...میام؟ کور خوندی آقاحسام.» دست در کیفش فرو کرد و کلید را برداشت که ناگهان از دستش رها شد و روی زمین غل خورد. پوفی کشید و خم شد تا بردارد، که دستی جلوتر از او کلید را برداشت. با بهت به صاحب دستان نگاه کرد که چشمانش با تیله‌های مهربان و آشنایی تلاقی کرد. #انجمن_تک_رمان #یادگارهای_کبود #لیلا_مرادی
  2. Leila.Novel

    درحال تایپ رمان یادگارهای کبود | لیلا مرادی کاربر انجمن تک رمان

    ...ولی فرصتش پیش نیومد، حالا که شما هستین بهتر هم هست. می‌خواست حسام را در منگنه قرار بدهد، جلوی پدرش که مخالفت نمی‌کرد. حسام کلافه از مقدمه‌چینی‌های دخترک روی صندلی چرمی که برعکس کرده بود نشست و دستانش را دورش حلقه کرد. - قسطی حرف نزن، اصل صحبتت رو بگو. #لیلا_مرادی #انجمن_تک_رمان #یادگارهای_کبود
  3. Leila.Novel

    درحال تایپ رمان یادگارهای کبود | لیلا مرادی کاربر انجمن تک رمان

    ...حرکتی از جانب دخترک ندید خودش دست به کار شد و موهای بیرون زده از شال زیتونی‌اش را تو داد. همان‌طور غر میزد: - فقط بلدی عصبیم کنی، یه چادر گذاشتن هم من باید بهت یاد بدم. دِ پس واسه چی می‌ذاری؟ که اون موهات رو بپوشونی. شال هم که همیشه‌ی خدا از سرت می‌افته. #انجمن_تک_رمان #یادگارهای_کبود...
  4. .Sarina.

    درحال تایپ رمان بانوی عدالت | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

    ...دستت نده! این را گفت و قدم تند کرد. هنگام گذر از کنار کلارا، طعنه‌ای به او زد و رد شد. کلارا به فیلیکس خیره شد و زیر ل*ب غر زد: - پسره‌ی... . فیلیکس که از کلارا دور شد؛ لبخندی زد و با خود گفت:«دختره‌ی دیوونه! یعنی واقعاً اگه بین ما دعوا نشه آروم نمی‌گیری؟» #بانوی_عدالت #سارینا...
  5. .Sarina.

    کتاب در حال تایپ کتاب زندگی‌ات را ۸۰/۲۰ کن | دیمون زاهاریادس

    ...از ویژگی ب*ر*جسته‌سازی در آن‌ها استفاده کنید، برای یادآوری یا دریافت بیشنهادی جدید از آن‌ها بعدا به این قسمت‌ها مراجعه کنید. شما کتاب‌های غیر داستانی را برای یادگیری می‌خوانید. از اصل پارتو برای یادگیری موارد مهم در سریع‌ترین حالت ممکن استفاده کنید. #کتاب_زندگیت_رو_۲٠_۸٠_کن #سارینا...
  6. Fatemeh.fattahi

    حرفه‌ای رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...نیست کاملاً تغییر بده. رنگ سفید عشق و محبت خالصانه رو بپاشه روی بومِ سیاه دنیات و دنیات رو عوض کنه، خنثی کنه،‌ خاکستری کنه و تو رو به خلسه فرو ببره. خیلی حس قشنگی بود، اما فکر چیزی مثل خوره افتاده بود به جونم. این‌که پس نازیلا چی؟ تکلیف اون و بچش چی میشه؟ #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی...
  7. Fatemeh.fattahi

    حرفه‌ای رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...دست چپش رو بالا آورد و موهایی رو که رو صورتم ریخته بودن رو آروم، فرستاد پشت گوشم. نگاهش رو جای‌جای صورتم گردوند و چشم‌هاش رو فرو بست و دوباره باز کرد و گفت: - نباید خودت رو درگیر مسائل ر*اب*طه بین آراس و اصلان می‌کردی. دیدی که داشت چه بلایی سرت می‌اومد؟ #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی #انجمن_تک_رمان
  8. Fatemeh.fattahi

    حرفه‌ای رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...آفتاب می‌خواست کم‌کم طلوع کنه، اما هنوز هم کم و بیش هوا تاریک بود. دیگه باید برمی‌گشتم ببینم نقره حالش خوبه؟ برای همین با بچه‌ها و البته به همراه عنایت سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم. "عشق رو دست کم نگیر! هم می‌تونه زندگی بهت بده، هم می‌تونه کشنده باشه." #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی #انجمن_تک_رمان
  9. Fatemeh.fattahi

    حرفه‌ای رمان ساغر خونین | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...تموم می‌کنم. یادم هم نرفته که داشت نقره رو به کشتن می‌داد. رو به یکی از محافظ‌های کارکشته‌مون کردم و آروم دم گوشش کاری که باید انجام میشد رو براش واگویه کردم. نقشه کشتار پسر آراس رو کشیده بودم، زمینه کشتارش رو فراهم کرده بودم، زمینه رفتن به پیشواز مرگ! *** #ساغر_خونین #فاطمه_فتاحی...
  10. MINERVA

    حرفه‌ای رمان کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن تک رمان

    ...را از هم باز کرد و بی‌توجه به سوزش رد ناخن‌هایش در کف دستش، زمزمه کرد: - دکتر آنتوان چادایُف. ۱. ترجمه‌‌ ترانه‌ی روسی «Пустота» از Jony https://dl.behmelody.in/1400/Farvardin/JONY%20-%20%D0%9F%D1%83%D1%81%D1%82%D0%BE%D1%82%D0%B0%20%282%29.mp3 #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی #انجمن_تک_رمان
بالا