خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .ARNICA.

    درحال تایپ رمان نُت‌های بی‌آوا|اثر آوا اسدی کاربر انجمن تک رمان

    ...پدر و مادرت گفتم با یکی از پسرای توی پا*ر*تی بودی، برای همین این کارا رو کردن، نمی‌خواستن آبروشون بره. چشمام از تعجب گرد شده بود، با من‌من و بریده‌بریده گفتم: - تو... تو... چی گفتی؟! گفتی... گفتی من با کی بودم!؟ ایلیا سرش رو پایین انداخت و گفت: - سامان. #نُت‌های_بی‌آوا #آوا_اسدی #انجمن_تک_رمان
  2. Rover

    حرفه‌ای رمان کاراکال | Rover کاربر انجمن تک رمان

    ...در یکاترینبورگ امروزی، محل قتل آخرین تزار روسیه، نیکولای دوم به همراه خانواده و نزدیکانش در سال ۱۹۱۸ میلادی است. ۲. در زبان روسی به معنای «خانم» یا « بانوی محترم» است که به صورت یک عنوان برای خطاب قرار دادن بانوان اشرافی مورد استفاده قرار می‌گیرد. #رمان_کاراکال #اثر_حدیثه_شهبازی...
  3. Mizzle✾

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌دونم؛ ولی من هم می‌خوام با شما بیام. به نظرم تو نگران خودت باش. بزارید من هم بیام. هرچی بشه هر مشکلی پیش بیاد عواقبش پای خودم. جیمز دوتا انگشت‌هاش رو گذاشت روی چشم‌هاش و گفت: - اوه، من از تو و کارهای عجیب تو سر درنمیارم. واقعاً کله شقی! #بطن_دالان_تاریکی #به‌قلم_فاطمه_فتاحی #انجمن_تک_رمان
  4. Mizzle✾

    VIP رمان بطن دالان تاریکی(جلداول) | فاطمه فتاحی کاربر انجمن تک رمان

    ...سلطنتی و زیبایی و روشنایی بود. اعتقادی به رنگ‌های دیگه نداشتن و ففط این دو رنگ براشون حائز اهمیت بود. دیوارها به زیباترین شکل ممکن، زینت داده شده و طلایی بودن. موجودات عجیب و غریبی وجود داشتن که در حال رفتن به این‌ور و اون‌ور و خدمت کردن بودن. #بطن_دالان_تاریکی #به‌قلم_فاطمه_فتاحی...
  5. mahva

    درحال تایپ رمان کایان| mahva کاربر انجمن تک رمان

    ...بود؛ اما تو مثل همیشه به حرف من گوش نکردی، سرسری گرفتی. حسین یک لیوان آب برای خودش می‌ریزد. - آره اشتباه کردم؛ اما اون روز واقعاً حالم بد بود. چه انتظاری داری؟ مرگ محسن اتفاق خیلی سختی بود، هیچ کس نمی‌تونه درک کنه اون روزها ما چی می‌کشیدیم. #انجمن_تک_رمان #رمان_کایان #اثر_mahva...
  6. Paryzad

    درحال تایپ رمان جان | paryzad کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌کنم! ترسیده خودم رو کشون کشون با دست عقب کشیدم و به مامان خیره شدم. از عصبانیت صورتش قرمز شده بود و مثل شیر زخمی نگاهم می‌کرد. هیچ وقت تا حالا مامان رو ان‌قدر عصبانی ندیده بودم. همیشه می‌دونستم چه‌قدر روی این جور روابط حساسه ولی هیچ‌وقت به چشم ندیده بودم. #رمان_جان #اثر_پریزاد #انجمن_تک_رمان
  7. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...و می‌لرزید. نشسته بود روی صندلی و زمزمه می‌کرد: - من با قدرت رنگ بنفش نفر اول شدم. تو این پنجاه سال اخیر بی‌سابقه بوده که کسی با قدرت رنگ آبی دیده بشه. اون پسر من‌ رو کنجکاو می‌کنه! می‌خوام اون‌ رو داشته باشم. پس به زودی به دستش میارم. #فاطمه_رسولی #انجمن_تک_رمان...
  8. Aygunu

    درحال تایپ دختری نامرئی در کلبه‌ی تاریک|فاطمه رسولی کاربر انجمن تک رمان

    ...من که کاری براش نکردم!» آریس گفت: - جناب پابلو! نباید یک توضیح کوتاهی به من بدین؟ پابلو گفت: - ممنون که این‌قدر مهربون و خوبی. این رو بدون که من واقعاً دوستت دارم. همین! آریس تعجب کرد و گفت: - این چیزیه که به‌خاطرش اومدی؟ گفت: - نه. #فاطمه_رسولی #انجمن_تک_رمان #رمان_دختری_نامرئی_در_کلبه‌ی_تاریک
  9. Gemma

    درحال تایپ رمان دِلیما | Gemma کاربر انجمن تک رمان

    ...جیغ می‌کشیدند و دکتران فقط کتاب در دهانم می‌گذاشتند‌. کتابی که از دکتر آذر هدیه گرفته بودم، باعث شده بود که زبانم را با دندان قطع نکنم. وضع حالم وخیم‌تر شد و برای دیگر زنده نماندن هر کاری می‌کردم؛ اما حتی حق ورود به آن دنیا را نداشتم. از همه جا، طرد شده‌ بودم. #رمان_دلیما #نگین_حلاف...
  10. Gemma

    درحال تایپ رمان دِلیما | Gemma کاربر انجمن تک رمان

    ...جواب بده. کلی برنامه براش ریخته شده، تمام شرایط در نظر گرفته شده؛ تو دیگه الان آماده‌ای. بهترین زمان عمل همین شنبه‌ست. درست سه روز دیگه. د*ه*ان باز می‌کنم تا چیزی بگویم اما صدای در مانع از صحبتم می‌شود. او این را گفت و رفت. مرا در فکر مرگم تنها گذاشت و، رفت. #رمان_دلیما #نگین_حلاف #انجمن_تک_رمان
بالا