مارک زبان بر ل*ب میکشد و یک پیک آب جو برای خود میریزد و ل*ب میگشاید:
- نه، سه سال به عنوان گروگان توی ساختمون بودم!
چشمانِ تام از شدتِ تعجب، اندازه دو توپ تنیس میشود و با حسی متحیرانه ل*ب از ل*ب باز میکند:
- سه سال؟ یعنی به مدت سه سال گروگان بودی؟
مارک آهی زیر ل*ب میکشد و سرش را پایین میاندازد و میگوید:
- یه روز که تنها بیرون بودم، خیلی حالم داغون بود رفتم توی میخونه و مدام نو*شی*دنی خوردم زمانی که دیگه زیاد هوش و حواس نداشتم نمیدونم چهطوری، اما زمانی که چشمهام رو باز کردم دیدم یه جای تاریک که حتی خودم نمیدونم دقیق کجاست، اونجا حضور دارم. چند تا بادیگارد هم بالای سرم با کُلت وایستاده بودن!
تام اندکی از روی صندلی تکان میخورد و پیکِ آب جو را بالا میرود و سپس ل*ب میزند:
- اون مرد کی بود؟ میشناسیش؟
مارک ل*ب میزند:
- شناخت آنچنانی که نه، اما اسمش آبراهامِ!
تا اسمِ آبراهام میآید، تام پیکِ شیشهای را بر روی میز میگذارد و با حسی شماتتگونه ل*ب میگشاید:
- آبراهام؟ جدی میگی پسر؟
مارک دستی بر رویِ کُتش میکشد و در حینی که اطراف را آنالیز میکند میگوید:
- آره، مگه میشناسیش؟
تام بلندبلند قهقهه میزند و میان خندههایش، چند بار پیدرپی سرش را تکان میدهد و دستش را بالا میآورد و بر روی زانوی چپش میکوبد و میگوید:
- آخ پسر، آخ! پدر بیعقلِ ما رو باش. میگفت با شخصی به نام آبراهام قرار داد کاری داره! ما هم فکر کردیم این مرد یه مردی کپی بابامه، نگو یه مرد بیشرف و عیاشیِ که بدتر از خودش، خودشه!
تام دستانش را به سمت جیبِ شلوارش میبرد و در حینی که میخواهد تلفن را از جیبش خارج کند ادامه میدهد:
- بذار به بابام خبر بدم، امشب قرار داد رو امضا میکنه. نمیخوام توی مخمصه بدی بیافته!
مارک در حینی که پیک دیگری از آب جو را برای خود میریزد ل*ب میزند:
- پس یه جا بدردتون خوردم پسر، اگر گفت از کجا فهمیدی؟ میخوای چه جوابی بهش بدی؟
تام در حینی که شماره تماس پدرش را میگیرد، زبان بر ل*بهای باریکش میکشد و پس از آن گوشهی لبانش را گ*از کوچکی میگیرد و میگوید:
- اسم تو رو میگم، مگه ایرادی داره؟
مارک تک خندهای میکند و نیم نگاهی گذرا به خانومی که روبهرویش نشسته است و به طرز عجیبی به او خیره شده است میاندازد و ل*ب میگشاید:
- نه!
تام لبخند ملیحی برایِ مارک میزند و سپس میگوید:
- الو پدر، کجایی؟
آقای کروز در حینی که پروژهها را چک میکند، جرعهای از قهوهاش را مینوشد و میگوید:
- شرکت، تو کجایی؟
تام نگاهی گذرا به کافه و سپس مردمک چشمانش را به سوی صورتِ مارک میگیرد و ل*ب میزند:
- کافه، تایم داری راجب موضوعی باهات صحبت کنم؟
آقای کروز پروندهها را بر میدارد و در حینی که آنها را مرتب در قفسه سفید رنگ میچیند ل*ب میزند:
- پسرم، سرم خیلی شلوغه. اگر امکانشه آخر شب که برگشتم خونه توی اتاق مطالعه با هم صحبت کنیم، ایرادی نداره؟
تام با نگرانی و دلهره ل*ب میگشاید:
- نه پدر، موضوع راجبِ قرار دادی هست که قرار بود با اون مرد... آبراهام بود کی بود؟ ببندی، راجب اونِ!
مارک در حینی که سیگارش را روشن میکند آرام ل*ب میزند:
- آبراهام آدلر!
تام سری به نشانهی تائید تکان میدهد و همچنان میگوید:
- آبراهام آدلر بود، درسته؟
آقای کروز بر روی صندلی مینشیند و نگاهی به محتویِ فنجانِ قهوه میاندازد و میگوید:
- درسته، خب آبراهام چیشده؟
تام آهی زیر ل*ب میکشد، دوست ندارد شوقِ پدرش را اینگونه کور کند. اما از سویی هم، دوست ندارد پدرش وارد بازیِ کثیفِ آبراهام شود و در مخمصه بدی بیفتد. پس به هر سختی که است بغضِ نیمه کارهاش را میشکند و ل*ب میگشاید:
- اون سر دستهی مافیاست، اون یکی از دوستهام رو سه سال گروگان گرفته و میخواد برای شما پا پوش درست کنه، میشه درخواستِ قرار دادِ اون رو رد کنی؟
#حکم_گناه
#زری
#انجمن_تک_رمان
- نه، سه سال به عنوان گروگان توی ساختمون بودم!
چشمانِ تام از شدتِ تعجب، اندازه دو توپ تنیس میشود و با حسی متحیرانه ل*ب از ل*ب باز میکند:
- سه سال؟ یعنی به مدت سه سال گروگان بودی؟
مارک آهی زیر ل*ب میکشد و سرش را پایین میاندازد و میگوید:
- یه روز که تنها بیرون بودم، خیلی حالم داغون بود رفتم توی میخونه و مدام نو*شی*دنی خوردم زمانی که دیگه زیاد هوش و حواس نداشتم نمیدونم چهطوری، اما زمانی که چشمهام رو باز کردم دیدم یه جای تاریک که حتی خودم نمیدونم دقیق کجاست، اونجا حضور دارم. چند تا بادیگارد هم بالای سرم با کُلت وایستاده بودن!
تام اندکی از روی صندلی تکان میخورد و پیکِ آب جو را بالا میرود و سپس ل*ب میزند:
- اون مرد کی بود؟ میشناسیش؟
مارک ل*ب میزند:
- شناخت آنچنانی که نه، اما اسمش آبراهامِ!
تا اسمِ آبراهام میآید، تام پیکِ شیشهای را بر روی میز میگذارد و با حسی شماتتگونه ل*ب میگشاید:
- آبراهام؟ جدی میگی پسر؟
مارک دستی بر رویِ کُتش میکشد و در حینی که اطراف را آنالیز میکند میگوید:
- آره، مگه میشناسیش؟
تام بلندبلند قهقهه میزند و میان خندههایش، چند بار پیدرپی سرش را تکان میدهد و دستش را بالا میآورد و بر روی زانوی چپش میکوبد و میگوید:
- آخ پسر، آخ! پدر بیعقلِ ما رو باش. میگفت با شخصی به نام آبراهام قرار داد کاری داره! ما هم فکر کردیم این مرد یه مردی کپی بابامه، نگو یه مرد بیشرف و عیاشیِ که بدتر از خودش، خودشه!
تام دستانش را به سمت جیبِ شلوارش میبرد و در حینی که میخواهد تلفن را از جیبش خارج کند ادامه میدهد:
- بذار به بابام خبر بدم، امشب قرار داد رو امضا میکنه. نمیخوام توی مخمصه بدی بیافته!
مارک در حینی که پیک دیگری از آب جو را برای خود میریزد ل*ب میزند:
- پس یه جا بدردتون خوردم پسر، اگر گفت از کجا فهمیدی؟ میخوای چه جوابی بهش بدی؟
تام در حینی که شماره تماس پدرش را میگیرد، زبان بر ل*بهای باریکش میکشد و پس از آن گوشهی لبانش را گ*از کوچکی میگیرد و میگوید:
- اسم تو رو میگم، مگه ایرادی داره؟
مارک تک خندهای میکند و نیم نگاهی گذرا به خانومی که روبهرویش نشسته است و به طرز عجیبی به او خیره شده است میاندازد و ل*ب میگشاید:
- نه!
تام لبخند ملیحی برایِ مارک میزند و سپس میگوید:
- الو پدر، کجایی؟
آقای کروز در حینی که پروژهها را چک میکند، جرعهای از قهوهاش را مینوشد و میگوید:
- شرکت، تو کجایی؟
تام نگاهی گذرا به کافه و سپس مردمک چشمانش را به سوی صورتِ مارک میگیرد و ل*ب میزند:
- کافه، تایم داری راجب موضوعی باهات صحبت کنم؟
آقای کروز پروندهها را بر میدارد و در حینی که آنها را مرتب در قفسه سفید رنگ میچیند ل*ب میزند:
- پسرم، سرم خیلی شلوغه. اگر امکانشه آخر شب که برگشتم خونه توی اتاق مطالعه با هم صحبت کنیم، ایرادی نداره؟
تام با نگرانی و دلهره ل*ب میگشاید:
- نه پدر، موضوع راجبِ قرار دادی هست که قرار بود با اون مرد... آبراهام بود کی بود؟ ببندی، راجب اونِ!
مارک در حینی که سیگارش را روشن میکند آرام ل*ب میزند:
- آبراهام آدلر!
تام سری به نشانهی تائید تکان میدهد و همچنان میگوید:
- آبراهام آدلر بود، درسته؟
آقای کروز بر روی صندلی مینشیند و نگاهی به محتویِ فنجانِ قهوه میاندازد و میگوید:
- درسته، خب آبراهام چیشده؟
تام آهی زیر ل*ب میکشد، دوست ندارد شوقِ پدرش را اینگونه کور کند. اما از سویی هم، دوست ندارد پدرش وارد بازیِ کثیفِ آبراهام شود و در مخمصه بدی بیفتد. پس به هر سختی که است بغضِ نیمه کارهاش را میشکند و ل*ب میگشاید:
- اون سر دستهی مافیاست، اون یکی از دوستهام رو سه سال گروگان گرفته و میخواد برای شما پا پوش درست کنه، میشه درخواستِ قرار دادِ اون رو رد کنی؟
#حکم_گناه
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
مارک زبان بر ل*ب میکشد و یک پیک آب جو برای خود میریزد و ل*ب میگشاید:
- نه، سه سال به عنوان گروگان توی ساختمون بودم!
چشمانِ تام از شدتِ تعجب، اندازه دو توپ تنیس میشود و با حسی متحیرانه ل*ب از ل*ب باز میکند:
- سه سال؟ یعنی به مدت سه سال گروگان بودی؟
مارک آهی زیر ل*ب میکشد و سرش را پایین میاندازد و میگوید:
- یه روز که تنها بیرون بودم، خیلی حالم داغون بود رفتم توی میخونه و مدام نو*شی*دنی خوردم زمانی که دیگه زیاد هوش و حواس نداشتم نمیدونم چهطوری، اما زمانی که چشمهام رو باز کردم دیدم یه جای تاریک که حتی خودم نمیدونم دقیق کجاست، اونجا حضور دارم. چند تا بادیگارد هم بالای سرم با کُلت وایستاده بودن!
تام اندکی از روی صندلی تکان میخورد و پیکِ آب جو را بالا میرود و سپس ل*ب میزند:
- اون مرد کی بود؟ میشناسیش؟
مارک ل*ب میزند:
- شناخت آنچنانی که نه، اما اسمش آبراهامِ!
تا اسمِ آبراهام میآید، تام پیکِ شیشهای را بر روی میز میگذارد و با حسی شماتتگونه ل*ب میگشاید:
- آبراهام؟ جدی میگی پسر؟
مارک دستی بر رویِ کُتش میکشد و در حینی که اطراف را آنالیز میکند میگوید:
- آره، مگه میشناسیش؟
تام بلندبلند قهقهه میزند و میان خندههایش، چند بار پیدرپی سرش را تکان میدهد و دستش را بالا میآورد و بر روی زانوی چپش میکوبد و میگوید:
- آخ پسر، آخ! پدر بیعقلِ ما رو باش. میگفت با شخصی به نام آبراهام قرار داد کاری داره! ما هم فکر کردیم این مرد یه مردی کپی بابامه، نگو یه مرد بیشرف و عیاشیِ که بدتر از خودش، خودشه!
تام دستانش را به سمت جیبِ شلوارش میبرد و در حینی که میخواهد تلفن را از جیبش خارج کند ادامه میدهد:
- بذار به بابام خبر بدم، امشب قرار داد رو امضا میکنه. نمیخوام توی مخمصه بدی بیافته!
مارک در حینی که پیک دیگری از آب جو را برای خود میریزد ل*ب میزند:
- پس یه جا بدردتون خوردم پسر، اگر گفت از کجا فهمیدی؟ میخوای چه جوابی بهش بدی؟
تام در حینی که شماره تماس پدرش را میگیرد، زبان بر ل*بهای باریکش میکشد و پس از آن گوشهی لبانش را گ*از کوچکی میگیرد و میگوید:
- اسم تو رو میگم، مگه ایرادی داره؟
مارک تک خندهای میکند و نیم نگاهی گذرا به خانومی که روبهرویش نشسته است و به طرز عجیبی به او خیره شده است میاندازد و ل*ب میگشاید:
- نه!
تام لبخند ملیحی برایِ مارک میزند و سپس میگوید:
- الو پدر، کجایی؟
آقای کروز در حینی که پروژهها را چک میکند، جرعهای از قهوهاش را مینوشد و میگوید:
- شرکت، تو کجایی؟
تام نگاهی گذرا به کافه و سپس مردمک چشمانش را به سوی صورتِ مارک میگیرد و ل*ب میزند:
- کافه، تایم داری راجب موضوعی باهات صحبت کنم؟
آقای کروز پروندهها را بر میدارد و در حینی که آنها را مرتب در قفسه سفید رنگ میچیند ل*ب میزند:
- پسرم، سرم خیلی شلوغه. اگر امکانشه آخر شب که برگشتم خونه توی اتاق مطالعه با هم صحبت کنیم، ایرادی نداره؟
تام با نگرانی و دلهره ل*ب میگشاید:
- نه پدر، موضوع راجبِ قرار دادی هست که قرار بود با اون مرد... آبراهام بود کی بود؟ ببندی، راجب اونِ!
مارک در حینی که سیگارش را روشن میکند آرام ل*ب میزند:
- آبراهام آدلر!
تام سری به نشانهی تائید تکان میدهد و همچنان میگوید:
- آبراهام آدلر بود، درسته؟
آقای کروز بر روی صندلی مینشیند و نگاهی به محتویِ فنجانِ قهوه میاندازد و میگوید:
- درسته، خب آبراهام چیشده؟
تام آهی زیر ل*ب میکشد، دوست ندارد شوقِ پدرش را اینگونه کور کند. اما از سویی هم، دوست ندارد پدرش وارد بازیِ کثیفِ آبراهام شود و در مخمصه بدی بیفتد. پس به هر سختی که است بغضِ نیمه کارهاش را میشکند و ل*ب میگشاید:
- اون سر دستهی مافیاست، اون یکی از دوستهام رو سه سال گروگان گرفته و میخواد برای شما پا پوش درست کنه، میشه درخواستِ قرار دادِ اون رو رد کنی؟
آخرین ویرایش: