• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید

Usage for hash tag: زری

ساعت تک رمان

  1. .ARNI

    درحال تایپ رمان جنون آنی| اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌اندازد. خیابان شلوغ است و صدایِ آدم‌ها در گوشش می‌پیچند. کلت را از کنار شلوارش خارج می‌کند و دستانش را بالا می‌برد و شلیک می‌کند. همگی از ترس جیغ می‌زدند و فرار می‌کردند. خنده‌ای بلند سر می‌دهد و کلت را در جیبش می‌گذارد و کلاه کلاشش را بر رویِ سرش قرار می‌دهد. #جنون_آنی #زری #انجمن_تک_رمان
  2. .ARNI

    در حال پیشرفت رمان «حکم گناه» اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...روی صندلی نشست و جیغ بنفشی کشید؟ همون روز همه‌ی معلم‌ها و دانش‌آموزها ریختن تو کلاس! ولی سئوال این‌جاست، چرا تو رو تنبیه نکرد و فاز نصیحت برداشت؟ دافنی در حینی که می‌خندد شانه‌ای به نشانه‌ی نمی‌دانم بالا می‌اندازد و ل*ب می‌گشاید: - شاید چون زیادی مهربون و فداکار بوده! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  3. .ARNI

    در حال پیشرفت رمان «حکم گناه» اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...را از کمرش جدا می‌کند درب ماشین را می‌گشاید و سپس پیاده می‌شود. نیم‌نگاهی گذرا به صفحه‌ی گوشی‌ای می‌اندازد و زمانی که می‌بیند ناتالی نه مسیج داده و نه زنگ زده است. سگرمه‌هایش در هم می‌رود. با ابروانی که از شدت خشم در هم‌ گره خورده است به سرعت از پله‌ها بالا می‌رود. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  4. .ARNI

    داستان کوتاه جکسون و آقای اسمیت| نویسنده زری

    ...را با یک حرکت برداشت و آن را در دست چپش قرار داد و شروع به نوشتن کرد: - باد از جنوب شرقی می‌آمد. دمادم به گونه‌اش می‌وزید. انگار احساس می‌کرد که وزش مداوم آن به درون کاسه سرش نفوذ می‌کند، و ناگهان با احساس خطر دیرینه‌ای ترمز کرد و کاملاً آرام در جای خود نشست. #جکسون_و_آقای_اسمیت #زری...
  5. .ARNI

    داستان کوتاه جکسون و آقای اسمیت| نویسنده زری

    ...زیادی! آهی زیر ل*ب می‌کشد و اشک در تیله‌های آبی رنگش هویدا می‌شود. اما سریع خود را جمع و جور می‌کند و بطری‌های آبی که خریده است را در خانه می‌گذارد، به علت این‌که برق در دسترس نیست مجبور شده است که چیزهایی بخرد که اگر بیرون از یخچال نگه‌داری شد، خ*را*ب نشوند. #جکسون_و_آقای_اسمیت #زری #انجمن_تک_رمان
  6. .ARNI

    داستان کوتاه جکسون و آقای اسمیت| نویسنده زری

    مقدمه: یک فرد موفق کسی است که می‌تواند با آجر‌هایی که دیگران به سمت او پرتاب کرده‌اند، پایه و اساس محکمی برای خود بنا کند. «دیوید برینکلی» #جکسون_و_ آقای_اسمیت #زری #انجمن_تک_رمان
  7. .ARNI

    در حال پیشرفت رمان «حکم گناه» اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...نه الان که دیگه کار از کار گذشته! جکی تماس را قطع می‌کند. ناتالی ل*ب می‌زند: - الو! در حینی که خود را بر روی تخت پرتاب می‌کند و بلند گریه می‌کند آرام ل*ب می‌زند: - الو! دستان مشت شده‌اش را بر روی تخت می‌کوبد و فریاد می‌زند: - گول حرف‌های عاشقونه‌ت رو خوردم استیو! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  8. .ARNI

    در حال پیشرفت رمان «حکم گناه» اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...و ادامه می‌دهد: - می‌دونم تو و مارک چه‌قدر با هم دوست‌های صمیمی‌ای بودین. قول میدم اون رو باز بر گردونم خونمون! دافنی میان گریه‌هایش، از سر شادی بلندبلند قهقهه می‌زند و می‌گوید: - قول میدی؟ لوکینگ از پشت شیشه نگاهی به آبراهام می‌اندازد و می‌گوید: - قول میدم دختر! #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  9. .ARNI

    درحال تایپ رمان من با تو مجنون شدم | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...گام بردارد، رادمینا بازویِ راستِ او را در دستانِ ظریف و کوچکش می‌گیرد و ل*ب می‌گشاید: - باشه خاله‌جون ناراحت نشو، من عذر می‌خوام. هر چی شما بگی همونه، پس دو برابر قیمتی که می‌خوام بفروشم به شما و بقیه. به من بدید دوست ندارم شاهد ناراحتی و غصه خوردن‌هاتون باشم! #من_با_تو_مجنون_شدم #زری...
  10. .ARNI

    درحال تایپ رمان من با تو مجنون شدم | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...راه چاره‌ی دیگه‌ای ندارم! مهتاب نفسِ عمیقی می‌کشد و دستبندی که کارش تمام شده است را در نایلون می‌اندازد و نخ سفید رنگ را در دست می‌گیرد و می‌گوید: - کلاً می‌گذره تا آدم با شرایط‌ها کنار بیاد، تو هم سختته اما رفته‌رفته به شرایطت عادت می‌کنی و باهاش کنار میای! #من_با_تو_مجنون_شدم #زری...
بالا