• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

Usage for hash tag: زری

ساعت تک رمان

  1. امی

    درحال تایپ رمان من با تو مجنون شدم | زری نویسنده انجمن تک رمان

    ...موذیانه‌ای زد و یک تای ابروانش بالا پرید: - پشیمون؟ فکر نمی‌کنم. - پشیمون میشی و این قضیه جایی برای فکر کردن نداره و باید مطمئن باشی که ته این اشتباهت یه پشیمونی خیلی بزرگه. زمانی که متوجه‌اش بشی اشک توی چشم‌هات حلقه می‌بنده و این اشتباه به حالت می‌خنده. #من_با_تو_مجنون_شدم #زری #انجمن_تک_رمان
  2. امی

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...موزیک را بیشتر کرد و میان ماشین‌ها لایی کشید. چراغ قرمز شده بود؛ اما رابرت به قانون‌ها هیچ‌گاه احترام نمی‌گذاشت که حال بخواهد قانون‌ها را به یاد آورد و به آن‌ها احترام بگذارد. میان ماشین‌ها لایی می‌کشید که چند ماشین پلیس راهنمایی و رانندگی، ماشین رابرت را تعقیب کردند. #جنون_آنی #زری...
  3. امی

    در حال پیشرفت رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...حکم گناه تو چیه؟ من حکم گناه تو رو صادر کردم یا اون مردی که غم نداشتن دوتا از فرزندهاش روی قلبش خونه ساخته؟ ما بی‌وجدان نیستیم و از روی وجدانمون داریم حکم گناه تو رو صادر می‌کنیم. پس یه گوشه بشین و ادا و اصول در نیار تا روز موعود فرا برسه و همه از شرت خلاص بشیم. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
  4. امی

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...روی پاشنه‌ی پایش چرخید و چند رشته از موهایش را از روی شانه‌اش کنار زد. - از رفتارهای پدر متوجه شدم. - پس چرا من متوجه نشدم؟ شانه‌ای بالا انداخت و سرش را برگرداند و ادامه‌ی مسیرش را دنبال کرد. - چون تو برای فهمیدن حقیقت‌ها و کنار اومدن باهاشون بیش از حد ضعیفی! #اغواگر_عنکبوت #زری #انجمن_تک_رمان
  5. امی

    درحال تایپ رمان اغواگر عنکبوت | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...بده. ون مثل مرگ می‌مونه. درواقع شبیه یه بوته‌ی تمشکه. کوتاه؛ اما پر از تیغ. زمانی که بچینیش گسه و زیبا؛ ولی در عین حال فریبنده. بهت اخطار میدم که جونش رو نجات ندی و اجازه بدی پدر اون رو مجازات کنه. در غیر این صورت خودم اون رو به قتل می‌رسونم، پس به اخطارم توجه کن! #اغواگر_عنکبوت #زری...
  6. امی

    درحال تایپ رمان من با تو مجنون شدم | زری نویسنده انجمن تک رمان

    ...آزاده خانم قرار گرفت و در ادامه با صدایی آرام و ضعیف ل*ب زد: - تاوان تموم کارهات رو پس میدی.‌ تا الان خیال می‌کردم پس از مادرم که کنارم نیست شما کنارمی و جای نبودنش رو جبران می‌کنی؛ ولی در همچین مواقعی به من برخلافش رو ثابت کردی و پاک از چشم‌هام افتادی. #من_با_تو_مجنون_شدم #زری #انجمن_تک_رمان
  7. امی

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...بومی قصد جون من رو کرده بود که من رو به قتل برسونه. اون از آدم‌هاش که مثل خودش بومی بود گفت که دختره رو بکشین. چشمان منتظر دوناتا بر روی اعضای صورت دوک به چرخش در آمدند. دوک دستانش را پشت کمرش قفل کرد و با تعجب ل*ب ورچید: - یعنی می‌خواستن تو رو بکشن؟! #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
  8. امی

    درحال تایپ نبرد کریستین بایتگ‌ها|اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...چند گام عقب‌کرد و نگاه آتشینش را به او داد. - کی به تو اجازه داد آستین لباسم رو بکشی؟ لحن تند و غیرقابل هضمش، حس تعجب‌آور ترنت را برانگیخت و حواس آن را به طرفی دیگر پرتاب کرد. - من هم می‌خواستم بدونم که کی به تو اجازه داده هر سؤالی که دوست داری بپرسی؟! #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
  9. امی

    درحال تایپ رمان جنون آنی | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...و به اندازه تموم بدی‌هایی که در حقم کردی، با بدی تلافی می‌کردم. فنجان قهوه را در دستانش گرفت، گرمای آن به دستان سردش و تن و روحش حس التیام‌بخشی تزریق کرد. نفسش را فوت کرد و بر روی تخت نشست. به قاب عکس خیره شد در حینی که دستی بر روی چهره‌ی زیبا و خندان مادرش می‌کشید، زیر ل*ب زمزمه کرد: -...
  10. امی

    در حال پیشرفت رمان حکم گناه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...جلو روم وایستاد و گفت که حالا شلیک کن. دست‌های کایلی می‌لرزید و بغضش شکست و دونه‌های مرواریدی چشم‌هاش باعث خیس شدن صورت زیباش شد. اسلحه از دست‌هاش افتاد و گریه کرد. چون محافظ‌ها پارچه‌ی سفیدی روی صورت کوین‌ انداخته‌ بودن، پسرش متوجه نشد که پدرش رو به قتل رسوندم. #حکم_گناه #زری #انجمن_تک_رمان
بالا