• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: زری

ساعت تک رمان

  1. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...را در دستانش می‌گیرد و گام بر می‌دارد‌. - سرورم، با من کاری داشتی؟ آلب با خشمی که میان دو ابروانش جا خوش کرده است از روی تخت بر می‌خیزد و از پله‌‌ها پایین می‌آید و بازوی آنجلنا را در دست زمختش می‌گیرد. - تو به سوفی دستور دادی که داخل سوپ سولینا زهر بریزه؟ #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  2. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌کشد. - پس شماها بالای سرش باشین! تمام طبیب‌ها سری به نشانه‌ی تائید تکان می‌دهند. آلب سولینا را در آ*غ*و*ش می‌گیرد و او را به‌سوی اتاقش می‌برد. نیم‌ نگاهی به صورتش می‌اندازد. - سولینا اگر تنهام بذاری به‌خدا قسم که من هم یک لحظه به این زندگیم ادامه نمیدم! #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری #انجمن_تک_رمان
  3. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...دارم. فکر نمی‌کردم روزی برسه که من با وجود لیلی بودنم مجنونت بشم! حتی توی خواب‌هام هم نمی‌دیدم که تو با آنجلنا ازدواج می‌کنی... من.... من نمی‌تونم بدون تو این‌ لحظه‌ها و دقیقه‌ها و ساعت‌ها رو بگذرونم! به زندگیم پایان خوشی میدم. برات آرزوی خوشبختی می‌کنم! #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  4. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...و انگشت اشاره‌اش را به سوی قلب سولینا می‌گیرد و چند مرتبه تکان می‌دهد. - توی این قلب پر از عشق منه، مطمئنم تو من رو می‌بخشی! سولینا از روی حرص می‌خندد و سرش را بر می‌گرداند و می‌گوید: - هرگز... حاضرم این قلب رو از سی*ن*ه‌ام بیرون بیارم اما به عشق تو نزنه! #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  5. .ARNI

    درحال تایپ رمان نبرد کریستین بایتگ‌ها | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

    ...تو کی هستی؟ بریتانی سرش را پایین می‌اندازد. - خواهر پادشاهم! تا نام پادشاه می‌آید ابروان کینان از شدت عصبانیت در هم فرو می‌رود و چشمانش را در حدقه می‌چرخاند. - خب.... خب چی‌کارم داری؟ بریتانی گوشه‌ای از تخت می‌نشیند. - خوب فکر کن ببین یادت میاد من‌ کی‌ام؟ #نبرد_کریستین_بایتگ‌ها #زری...
  6. .ARNI

    درحال تایپ ماموریت یک جانبه اثر زری و غزل کاظمی نیا

    ...پلیسم ها، خودم با دست‌هام خفه‌اش می‌کنم! سلین چند گامی که برداشته بود را عقب‌گرد کرد و بوراک را در آ*غ*و*ش کشید و ب*وسه‌ای از ج*ن*س گل بر روی لپ او کاشت و گفت: - این‌قدر حرص نزن بچه، قول میدم با هم بکشیمش! لبان بوراک، از شدت خنده کش‌ آمد. سپس چنگی به موهای مجعدش زد. #ماموریت_یک_جانبه #زری...
  7. .ARNI

    درحال تایپ ماموریت یک جانبه اثر زری و غزل کاظمی نیا

    دنیز با خنده گفت: - زهرمار هم، حتی توی خونه‌ام پیدا نمی‌شه، الکی خودت رو اذیت نکن! آیلا: باورم نمی‌شه، الان من گشنمه چی‌کار کنم؟! دنیز: شکم گرسنه‌‌ت رو برای من آوردی. آیلا: نه بابا، یه خبری دارم منتها گفتم تو که پذیرایی نمی‌کنی خودم دست به کار شدم! دنیز: خب؟! آیلا: خب به جمالت. دنیز: اعصاب من رو...
  8. .ARNI

    درحال تایپ ماموریت یک جانبه اثر زری و غزل کاظمی نیا

    سریع به سمت باغ رفت. باغ پشت کلبه بود، دوستانش تمام کارها را انجام داده بودند. بادکنک‌ها به سبک زیبایی چیده شده بودند کادوها روی میز بزرگی قرار داشتند. خرس بزرگی که خودش برای دنیز به عنوان کادوی تولدش خریده بود روی صندلی چوبی قرار گرفته بود. با دقت همه‌جا را آنالیز می‌کرد که متوجه‌ی کمبود چیزی...
  9. .ARNI

    درحال تایپ ماموریت یک جانبه اثر زری و غزل کاظمی نیا

    ...به صورت مرد برخورد کرد. بوراک سوار ماشینش شد و رو‌به دنیز کرد و گفت: - ازت انتظار نداشتم این‌قدر ماهرانه کارت رو انجام بدی، بهت تبریک میگم پلیسِ قهرمان! دنیز در حالی که از شوق می‌خندد نگاهی به صورت آغشته به خونِ مرد انداخت و بلافاصله به طرف جنازه‌ها روانه شد. #ماموریت_یک_جانبه #زری #انجمن_تک_رمان
  10. .ARNI

    درحال تایپ رمان من با تو مجنون شدم | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...با صورتش وداع می‌کند و از شدت خنده لبانش کش می‌آید و یک تای ابروان پر پشت و هشتی‌اش بالا می‌پرد و می‌گوید: - به! ببین کی این‌جاست! سپس دستانشان همدیگر را در آ*غ*و*ش می‌گیرند و رهام چند بار به آرامی پشت کمر آقای رمضانی می‌زند و می‌گوید: - آقای رمضانی گل، احوالت؟ #من_با_تو_مجنون_شدم #زری...
بالا