دلنوشته مجموعه دلنوشته زخم های پنهان | علی برادر خدام خسروشاهی نویسنده انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
1,002
لایک‌ها
2,087
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
کیف پول من
81,979
Points
1,374
سطح
  1. حرفه‌ای
فصل 2: درد جدایی
دلنوشته 10: زخم‌های تازه
در سکوت شب،
زخم‌های تازه‌ای بر دل می‌زنم.
هر یاد تو،
چون تیغی بر جانم فرود می‌آید،
و من در این تاریکی،
تنها با دردهایم دست و پنجه نرم می‌کنم.
چرا زندگی این‌قدر بی‌رحم است؟
چرا باید هر روز،
در آینه‌ی خاطرات تو بنگرم،
و زخم‌های کهنه را دوباره باز کنم؟
چشمانم به دنبال آرامشی است،
که دیگر هرگز نخواهم یافت.
یاد تو، همچون سایه‌ای سیاه،
بر روی قلبم نشسته است.
هر بار که می‌خندم،
زخم‌های تازه‌ای برمی‌دارم.
آیا کسی می‌داند،
چقدر سخت است زندگی کردن با این درد؟
دست‌هایم خالی‌اند،
و دلم پر از سوالات بی‌پاسخ.
آیا عشق می‌تواند زخم‌ها را التیام بخشد؟
یا تنها یاد توست که این زخم‌ها را عمیق‌تر می‌کند؟
من به دنبال نشانه‌ای هستم،
که نشان دهد هنوز هم دوستت دارم.
اما در دل این تاریکی،
یک نور کوچک وجود دارد.
امید به روزی که دوباره در کنار هم باشیم،
و زخم‌هایمان را با عشق درمان کنیم.
شاید روزی،
این دردها به یادگاری تبدیل شوند،
و ما با هم، در آ*غ*و*ش عشق،
به زندگی ادامه دهیم.
زخم‌های تازه،
شاید نشانه‌ای از عشق عمیق‌تر باشند.
و من همچنان به جستجوی تو ادامه می‌دهم،
تا روزی که این زخم‌ها،
به یادگارهای زیبای عشق تبدیل شوند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : علی خسروشاهی

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
1,002
لایک‌ها
2,087
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
کیف پول من
81,979
Points
1,374
سطح
  1. حرفه‌ای
فصل 2: درد جدایی
دلنوشته 11: دلتنگی‌های بی‌پایان
دلتنگی‌های بی‌پایان،
چون ابرهای سیاه بر آسمان قلبم،
باران اشک‌هایم را می‌ریزند.
هر لحظه، هر دقیقه،
بغضی در گلویم نشسته،
و یاد تو،
چون سایه‌ای بر زندگی‌ام سنگینی می‌کند.
چقدر سخت است،
بی‌تو نفس کشیدن.
هر گوشه‌ای از این خانه،
پر از یاد توست.
عطر تو در هوای اتاق،
و صدای خنده‌ات در گوشم،
همه جا هستی،
اما هیچ‌جا نیستی.
آیا روزی خواهد آمد،
که این دلتنگی‌ها به پایان برسند؟
چرا زمان نمی‌تواند این زخم‌ها را التیام بخشد؟
من به دنبال نشانه‌ای هستم،
که نشان دهد هنوز هم در قلبت جایی برای من هست.
یاد تو، همچون شعله‌ای در دل،
می‌سوزاند و می‌سوزاند.
چقدر دلم می‌خواهد،
دوباره در آغوشت جا بگیرم،
و این دلتنگی‌ها را با عشق پر کنم.
اما اکنون، تنها خاطراتت را دارم.
در این شب‌های تاریک،
چشم به آسمان می‌دوزم،
و به ستاره‌ها فکر می‌کنم.
آیا تو هم به من فکر می‌کنی؟
یا تنها من هستم که در این دلتنگی‌های بی‌پایان غرق شده‌ام؟
شاید روزی دوباره همدیگر را ببینیم،
و این دلتنگی‌ها،
به یادگاری از عشق عمیق ما تبدیل شوند.
تا آن روز، من با این احساس زندگی می‌کنم،
و در دل، امیدی دارم به بازگشت تو.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : علی خسروشاهی

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
1,002
لایک‌ها
2,087
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
کیف پول من
81,979
Points
1,374
سطح
  1. حرفه‌ای
فصل 2: درد جدایی
دلنوشته 12: حسرت یک ب*وسه دیگر
در دل شب،
چشم‌هایم به تاریکی خیره شده‌اند،
و یاد تو همچون آتشی در وجودم می‌سوزد.
حسرت یک ب*وسه دیگر،
چقدر سنگین است،
چقدر دردناک،
که دیگر نمی‌توانم ل*ب‌های تو را لمس کنم.
یاد آن لحظه‌های شیرین،
که در آ*غ*و*ش هم،
تمام جهان را فراموش کرده بودیم.
چگونه می‌توانم این حسرت را فراموش کنم؟
ب*وسه‌ای که در آن عشق،
تمام وجودمان را در بر می‌گرفت.
اکنون، تنها صدای سکوت است که به گوش می‌رسد،
و یاد تو، همچون سایه‌ای سنگین،
بر دوش قلبم نشسته است.
آیا روزی خواهد آمد که دوباره،
این ل*ب‌هایمان به هم برسند؟
حسرت یک ب*وسه دیگر،
که بتواند این فاصله‌های سرد را پر کند.
چگونه می‌توانم این احساس را بیان کنم؟
چگونه می‌توانم بگویم که بدون تو،
زندگی‌ام بی‌معناست؟
در این شب‌های تاریک،
چشم به آسمان می‌دوزم،
و به ستاره‌ها فکر می‌کنم.
آیا آنجا، در دوردست‌ها،
تو هم به یاد من هستی؟
یا زمان تمام شده است؟
شاید روزی دوباره همدیگر را ببینیم،
و با یک ب*وسه،
تمام حسرت‌ها را جبران کنیم.
تا آن روز، من با این حسرت زندگی می‌کنم،
و در دل، امیدی دارم به بازگشت تو.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : علی خسروشاهی
بالا