خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • 🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید

زندگینامه آشنایی قنبر با امیرالمومنین علی علیه السلام

ساعت تک رمان

ملیکا توسلی

مدیر تالار دین و مذهب
مدیریت تالار
منتقد انجمن
کاربر ویژه انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-21
نوشته‌ها
507
کیف پول من
62,899
Points
1,954
یکی از روزهایی که جنگ میان مسلمانان و ساسانیان ادامه داشت ... سپاهیان مسلمان با کوله‌باری از غنایم جنگی از راه رسیدند و مانند همیشه گروهی از ایرانیان اسیر را به همراه داشتند. آن‌ها را به اهل مدینه عرضه داشتند تا هریک دوران اسارات خود را جایی بگذراند.... در آن میان جوانی بود با موهای برآمده و زایده‌ای بر سرش که می‌گفتند پسر حمدان و از سخن گویان حکومتی بوده است. سر به زیر افکنده و خود را از نگاه‌های پیروز شدگان جنگ می‌رهانید. ناگهان نگاهی محبت‌آمیز بر سرش سنگینی کرد، می‌خواست خود را پنهان سازد ولی غافلگیر شده بود. زیرچشمی بدان عرب نگریست، او هم جوانی بود با چشم‌هایی مهربان ولی پر کشش اندکی موهای جلوی سر را نداشت و آثار جنگ در چهره‌اش می‌نمود.
آن جوان عرب این جوان عجم را به غلامی‌اش برگزید. به این عزیز دیروز و ذلیل امروز کنیه ابوهمدان [۷][۸] بخشید و وی را قنبر نامید. از آن پس همواره همراه و یار مولایش علی بود. خیلی زود با محیط خو گرفت و خیلی چیزها آموخت. اجرای حدود الهی و تعزیرات حکومتی را برعهده گرفت و با این اجرای عدالت خود را در زمره عادلان وارد ساخت تا جایی که مولایش نیز به عدالت وی گواهی داد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

بالا