کامل شده فورلسکت | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

[Raven]

نام دلنوشته: فورلسکت
نویسنده: ملینا نامور
ژانر: عاشقانه
مقدمه: خندیدنت
برام مز‌ه‌ی توت فرنگی داشت
بوی گلپر، نم بارون​

---

مشخصات: فورلسکت - forelsket
به حس خوشحالی‌ای که وقتی برای اولین بار عاشق میشوید، تجربه میکنید گفته میشه. در واقع وقتی این حسو با کسی تجربش میکنید غیرممکنه که دوباره با فرد دیگه ای تجربش کنید.
ریشه نروژی​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Raven]

#پست۱
#دلنوشته_فورلسکت
تمام حس‌هایم عاشقانه پرواز می‌کنند،
تا فورلسکت فوران کند.
حسی به تو دارم از فورلسکت فراتر،
در اعماق وجودم دوستت دارم.
دلم می‌خواهد باز هم خنده‌هایت را ببینم،
حتی دلم عجیب هوای اخم‌هایت را کرده است.
البته اخم‌هایت هیچ‌وقت مال من نبودند.
خنده‌هایت توت فرنگی همانقدر شیرین، همانقدر جذاب
صورتی بودن به تو می‌اید،تک بودن بهت می‌اید. از اسمانی با هزاران ستاره، ماه تک است.
باورت نمی‌شود بگویم تو از ماه هم ماه تر هستی.
#دلنوشته_فورلسکت
#ملینا_مدیا
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Raven]

#پست۲
#دلنوشته_فورلسکت

دوستت دارم کم است من دلتنگ تو هستم و تو خیلی وقت است نیستی.
گاهی دلم انقدر برایت تنگ می‌شود که وسعت دریا برایش کم استـ. .
انقدر دلم تنگ می‌شود که گاهی چشمه اشک بر روی گونه‌هایم می‌ریزند.
عاشق بودن را تجربه نکردیم اما دلتنگ بودن را چرا، ساده بودن را تجربه کردیم با خبر بودن را نه
اشک‌ها می‌توانند روی گونه‌ها عاشقانه با هم برقصند؟
بغض‌ها می‌توانند توی گلو‌هایمان بنشینند و خفه‌مان کنند؟
دست‌ها چی؟ صدا‌ها؟ لبخند‌ها؟ می‌توانند خاموش بشوند؟ می‌توانند سرد بین خاک‌ها رها بشوند؟
#دلنوشته_فورلسکت
#ملینا_مدیا
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Raven]

#پست۳
#دلنوشته_فورلسکت
بشنو، صدایم را بشنو.
تویی که از فراز ابر‌ها مرا نگاه می‌کنی بشنو، صدای غم‌هایم را بشنو.
حتی وقتی که می‌گویم نمی‌خواهم بشنوی، بشنو.
حتی وقتی می‌گویم دلم تنگ نیست، مرا بشنو.
راست می‌گویند رفتی؟ راست میگویند از بین ابر‌ها ما را نگاه می‌کنی؟
صدایت هنوز در گوشم نجوا میدهد سمفونی مورد علاقه من.
بویت بهتر از بوی بهار، نگاهت قشنگ‌تر از شکوفه‌ها، چه شد؟ همه در بین ستاره های براق در اسمان پنهان شد.
صدایت را دیگر نمی‌شنوم، دست‌هایت را دیگر نمی‌گیرم. چه شد؟
#دلنوشته_فورلسکت
#ملینا_مدیا
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Raven]

#پست۴
#دلنوشته_فورلسکت
هیچ گاه هیچ کس متوجه نشد که تنها از کلمه‌ای به نام" دوست دارم" نمی‌توان فهمید واقعا دوستت دارد و این میشود سراغاز اشتباه‌های تلخمان.
میشود دروغ‌هایی از دوستت دارم‌ها
میشود نگاه‌هایی که در ظاهر عاشقانه اند
میشوند دل‌هایی که غبار غم رویشان را گرفته است.
دل‌هایی با غبار غم تمیز میشوند؟ اگر تمیزشان کنیم دستمالمان کثیف میشود! بعد آن وقت دستمال‌ها را با اب میشوییم، آب کثیف میشود اب را با چی بشوییم؟
دوستت‌دارم هایی از ج*ن*س من دوستت دارم اما به دروغ، دروغی پشت نقاب‌هایمان، این میشود کثیفی دنیایمان که حتی اگر بخواهد تمیز شود دنیا را به خودش الوده میکند.
این میشود معنی دوستت دارم؟ چقدر تلخ میشود.
#دلنوشته_فورلسکت
#ملینا_مدیا
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Raven]

#پست۵
#دلنوشته_فورلسکت
گاهی حسودی می‌کنم به آنهایی که عاشقانه دوستشان داشتی. من هم جزوءشان بودم؟
دلتنگی‌ها چقدر بد هستند آن‌قدر که اگر بخوام برایت از رویش مقاله بنویسم شاید پنجاه صفحه بشود.
و حالا می‌خوام بگویم من به خاطر تو عاشقانه گل‌ها را دوست دارم یادت است وقتی گلی می‌دیدی روی سرمان پر پر می‌کردی؟ یادت است عاشق بوی خوبشان بودی؟ و من، من هم مثل تو هستم ما شبیه هم خواهیم بود با اینکه تو دیگر بینمان نیستی و در نبودنت دل‌هایمان را اتش زدی؛ انگار که مانند قاتلی قلب‌هایمان را کَندی و در شعله‌های آتش پرتاب کردی، تو دل‌هایمان را سوزاندی. و تو، این را متوجه شدی؟
متوجه شدی سوختن دل دردش چقدر است؟ اصلا مگر دل خودت سوخت مگر چشم‌هایت از نبودن بویت، چشمانت، صدایت پر از اشک شد؟
تو خودت نعمت بودنت پیش ما را فهمیدی که خودت را از بودن در کنارمان محروم کردی. تو این نعمت را از ما گرفتی و من چقدر در این باره ناراحت هستم، تو مگر معنی توت فرنگی بودن معنی دلبر بودن را برای کسی فهمیدی؟
#دلنوشته_فورلسکت
#ملینا_مدیا
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Raven]

#پست۶
#دلنوشته_فورلسکت
ثانیه‌ها می‌گذرند و بوم... دل من میلرزد.
اگر می‌دانستم قرار است خیلی زود بروی به همان ثانیه‌ها پناه می‌بردم
همه چیز را قسم میدادم تا نگذرند، تا نگذرند و من بتوانم باز صدایت را بشنوم.
اگر می‌دانستم اخرین باری که می‌بینمت پایانمان است بغلت می‌کردم.
اگر می‌دانستم این پایان پایانی ندارند میمردم.
ما حتی نتوانستیم پایانمان را به پایان برسانیم و من هنوزم به فکر آن پایان ناپایان غمگین هستم.
گاهی دلم می‌گیرد که ما حتی نتوانستیم خداحافظی کنیم.
غریب دلم تنگ است و تو دلیل غربت من هستی دلم می‌خواهد به خاطر اینکه با من خداحافظی نکردی نبخشمت
تو را مقصر بدانم؟ دلم نمیاید!
#انجمن_تک_رمان
#دلنوشته_فورلسکت
#ملینا_مدیا

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Raven]

#پست۷
#دلنوشته_فورلسکت
عزیزم! میخواهم بهت بگویم من آمدم؛ اما تو چرا نیستی؟
چرا دیگر نمی‌توانم صدایت را بشنوم؟
پس کجایی؟
چرا نمی‌بینمت؟
دیگر با نبودت آن خانه مثل قبل نمیشود.
اما من هنوز بهانه‌ی دیگری دارم، خیلی بهانه‌های دیگر که عاشقشان هستم؛ ولی باز هم گاهی به آسمانت خیره میشوم همان آسمانی که مطمئنم برای اخرین بار به آن خیره بودی با اینکه کنارت نبودم اما حست را درک می‌کنم
الان که برایت می‌نویسم باد مانند سیلی سنگینی بر صورتم میزند و هوا چه عجیب بوی خوب پاییز را میدهد.
با بوی پاییز انگار دوباره بدنم روح می‌گیرد و حالم تازه میشود.
یادش بخیر! خاطره‌ها کهنه هم می‌شوند؟
من فکر نمی‌کنم اخه چند سالی هست که با یادت سپری می‌کنم.
#دلنوشته_فورلسکت
#ملینا_مدیا
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Raven]

#پست۸
#دلنوشته_فورلسکت
باران با صدای دل نوازش ارام بر روی زمین می‌خورد صدای رعد و برق در گوش‌هایم پیچیده است و من آرزو می‌کردم کاش بودی و باز هم پاییزی دیگر را با من میدیدی.
پاییزی که تنها زیبایی‌‌اش اسمش است
اسمش که بیاید تو بویش، صدایش و برگ‌ها و حال و هوایش را حس میکنی.
جذاب نیست؟
اخر مگر یک فصل انقدر جذاب میشود؟ پاییز و سمفونی باران؟ چه ترکیب قشنگی!
اما حالا دوست دارم خیره باشم به پنجره‌ای که قطرات باران رویش سُر میخورند و و رقصان به پایین میلغزند.
دوست دارم بو کنم این هوا را، دوست دارم جانم را بدهم برایش، برای این ترکیب عشق.
اکنون که فکر میکنم اگر تو اینجا بودی جذاب تر هم میشد فکر کن صدای تو با صدای باران!
چه سمفونی قشنگی میشود، خودت دلت می‌آید جانت را نزاری برایش، من گوش میشوم و گوش میدهم تا دوباره صدایت را از دست ندهم.
تا دوباره حسرت شنیدنش به دلم نماند.
#دلنوشته_فورلسکت
#ملینا_مدیا
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Raven]

#پست۹
#دلنوشته_فورلسکت
آخ! دل!
کلمه‌ای ساده که میتواند خفه‌ام کند!
تو را هم خفه می‌کند؟ منظورم فقط زمانی است که به این فکر می‌کنی برگردی به گذشته‌ها یا اینکه اگر بود چه میشد؟ من هنوز هم دست‌هایش روی گلویم هست و خفه‌ام می‌کند. برای همین هرروز تکرارش می‌کنم توت فرنگی‌ات هستم هنوزم توت فرنگی‌ات هستم. تنها تشبیه قشنگی، که از تشبیه‌اش به من گریه‌ام نگرفت بلکه قبولش کردم تا مانند پیچکی بر زندگی‌ام بپیچد و من را عاشق کند. گاهی فکر می‌کنم حیف آرزوهایم، حیف آرزوهایت چه خیالات رنگارنگی که داشتم اما نشد، میدانی؟ تو... خب... خیلی زودتر رفتی و من نتوانستم، فرصتش را نکردم که تو را سوار بر ماشین خودم کنم و به تو موفق شدنم را نشان دهم یا مثلا نشد کلینیک کوچکم را به تو نشان دهم، نتوانستم جشن قبولی کنکورم را برایت بگیرم. جشنی میان من و تو فقط برای تلاش‌هایم، نه اینکه الان بهشان رسیده باشم‌ها نه! اما گاهی دلم می‌خواست باشی تا باهم موفقیتم را ببینیم و من هم وقتی، به من افتخار می‌کنی در برق چشمانت خیره بمانم.
دلم تنگت شده هست هر ثانیه بیشتر، هر لحظه نزدیک‌تر فقط بدان... توت فرنگی‌ات نوشت.
#دلنوشته_فورلسکت
#ملینا_مدیا

♡

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان