• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

سنگ‌صبور سنگ صبور | از نسل تو

  • نویسنده موضوع بی نهایت
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 14
  • بازدیدها 627
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

بی نهایت

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-16
نوشته‌ها
1,423
لایک‌ها
19,472
امتیازها
93
کیف پول من
2,667
Points
102
25505



...
.......
.....
..............

........
....
...


سلام به همگی Echp


امیدوارم حال همتون عالی باشه Dvj£;

امروز می خوام متن یکی از کابرای عزیز تک رمان رو که به طور مستقیم در سنگ صبور شرکت کرده رو باهاتون به اشتراک بذارم Fvjb5?

⚠️ جهت یادآوری ⚠️

📢 هیچ توهینی به هر اقلیتی و به شخصیت صاحب نوشته تاپیک و شرکت کننده ها نمیشه برخلاف هدف این چالشه.

📢 پیام هایی که می فرستین بوی ترحم و دلسوزی نده خواهشا همدردی با دلسوزی فرق میکنه این رو همه ما متوجهش هستیم.

⛔ اگر زمانی متوجه شدین نویسنده محترم سنگ صبور چه کسی هست تحت هیچ شرایطی عنوان نکنید.

می تونید دوستانتون رو هم تگ کنید تا از مطالب گفته شده استفاده کنن .Rcjb(,

✅ اگر مطلب مفیدی (از منابع مطمئن باشید) در ر*اب*طه با متن ارسالی می دونستین خوشحال می شم به اشتراک بذارین تا بقیه هم استفاده کنن.

خلاصه در کمال احترام با هم گفت و گو کنید اینجا مطالب خارج از بحث هم نفرستید که اسپم محسوب میشه. Ddcff



و اما متن گفتگو:

سلام وقتتون بخیر. برای شرکت در چالش سنگ صبور پیام دادم و مایلم که گفتگو رو به صورت مستقیم انجام بدم.

سلام خیلی خوش اومدی سپاس از اعتماد شما Sa*@&_9

متشکرم😁
اول از همه خیلی ممنون که این چالش رو برگزار کردید. به نظرم خیلی مفیده ^-^
من می خوام از چیزی حرف بزنم که تقریبا در تمام طول عمرم پنهانش کردم. موضوعی که شاید در نگاه اول برای بعضی ها قابل باور نباشه اما حقیقتیه که من باهاش زندگی می کنم.


خواهش می کنم راستش تشکر اصلی رو باید از آشوب کرد و در نهایت تمام سعیمون بر اینه که شما احساس راحتی کنید.

موضوعی که می خوام بگم تجسمش سخت نیست. می تونید چشماتون رو ببندید و خودتون رو بذارید جای من. فکر کنید یه روز برسه که هیچ چیزی در درون شما تغییر ایجاد نکنه. فکر کنید که هیچ اتفاق خوبی باعث خوشحالی شما نشه؛ هیچ فاجعه ای ناراحتتون نکنه. لبخند زدن و گریه کردن براتون سخت یا حتی غیرممکن باشه. من اینطور زندگی می کنم و شاید بتونم بگم اینطور به دنیا اومدم. اتفاق نادری هم نیست! تعداد افرادی که به شرایط دچار هستن کم نیست. اسمش آلکسی تایمیا هست و در واقع یک بیماری روان-تنی محسوب میشه. بعضی از افراد مبتلا به این بیماری فقط در ابراز هیجانات مشکل دارن و بعضی مثل من در درکشون هم مشکل دارن. من در کودکی فقط توی ابراز این احساسات و تشخیصشون مشکل داشتم اما با گذر زمان و بی توجهی به این موضوع بیماری پیشرفت کرد و توی سنین 6-7 سالگی به کل توان ادراک احساسات رو از دست دادم.

یعنی اگه قبل از ۶-۷ سالگی پیگیر درمان می شدن الان برای درک احساسات مشکل نداشتی؟


امکانش هست. یه مثال می زنم:
فکر کنید دو کودک با این شرایط در دو محیط مختلف قرار دارن.
یکی در همون ابتدا بیماریش تشخیص داده شده و اطرافیانش سعی می کنن احساساتش رو تقویت کنن. بهش لبخند زدن و گریه کردن و عصبانی شدن رو یاد می دن.
دیگری اصلا بیماریش شناخته نشده و خانواده صرفا فکر می کنن فرزند منطقی و کمی تا حدودی بی تفاوت دارن و پیگیر موضوع نمی شن.
کاملا واضحه که برای کودک اول شانس غلبه بر این بیماری خیلی بیشتره.


الان که به این سن رسیدی به نظرت اطرافیان می تونن کمکی به بهبودش کنن؟ اگه آره چه طور اگه نه انتظارت چیه از اونها؟

به قول پزشک ها زمان طلایی گذشته 😂
الان دیر شده. تقریبا توی سن دوازده سالگی بیماری من مشخص شد و مدتی رو تحت درمان های سخت گذروندم؛ بیماری اصلی زمینه ساز چند بیماری روانی دیگه هم شد. اعتراف می کنم اون درمان ها از خود بیماری برام سنگین تر تموم شد 😂
به خاطر مصرف دارو های بسیار قوی به صورت موقتی احساساتی مثل خشم رو حس کردم. مدتی هم شدت بیماری کم شد و من بعد از اون می تونستم به راحتی بخندم و یا گریه کنم اما در آخر بعد از گذشت مدتی و قطع کردن دارو ها دوباره به حالت اول برگشتم.
انتظارم؟ خوب باید بگم که من توی این مدت دافعه ی زیادی نسبت به معرفی و حتی پذیرفتن بیماریم داشتم. حس یه کمبود بزرگ بود و همین باعث شد از اجتماع تا حدودی دوری کنم. معمولا کار هام رو در انزوا و به دور از دیگران به خصوص افراد نا آشنا انجام می دادم. افرادی که باهاشون معاشرت داشتم محدود بودن و حتی با یکی دو نفر از اعضای خانواده هم مشکل جدی داشتم. اما الان، بعد از مشکلات متعددی که داشتم به یک نتیجه رسیدم که شاید برای بعضی ها کمی عجیب بیاد اما؛ یک نفر معلول به دنیا میاد، یک نفر از بدو تولد بینایی نداره و یک نفر هم مثل من.
شاید در مقایسه با افراد دیگه ما یک کمبود بزرگ داشته باشیم ولی ما اینطوریم! هیچ کس هم نتونسته تغییرش بده!
خوب حالا که قابل تغییر نیست چرا با فکر یک نقص فرصت زندگی خوب رو از خودمون بگیریم؟ دیگه برام مهم نیست که از دیگران بشنوم مثل آدم آهنی هستم یا از ل*ذت های اصلی زندگی محرومم. من حتی بدون حس کردن شادی هم می تونم زندگی خوبی داشته باشم. حتی اگر از حس اشتیاق فقط معنی لغتش رو بدونم.
و جواب اصلی سوال شما: من رو همینطور که هستم بپذیرن! سعی نکنن من رو تغییر ب*دن. من نمی تونم تغییر کنم. من دنبال زندگی بهتر نیستم من فقط می خوام زندگی ای که دارم رو حتی اگر از نظر شما زندگی بیهوده ای هست رو حفظ کنم. متشکرم! لازم نیست حال من رو بهتر کنید فقط بدترش نکنید


زندگی ها رو با هم مقایسه می کنی؟ مثلا حتی شده یه لحظه بخوای جای کسی باشی؟

مثلا دوست داشته باشم بدون این بیماری به دنیا میومدم!؟ خوب اره! قطعا! کیه دوست نداشته باشه احساس داشته باشه!؟ 😂 من به خاطر همین خواسته تن دادم به چهار_پنج سال مصرف دارو.
ولی وقتی نتیجه نداد و آخرش برگشتم سر خونه ی اول به این نتیجه رسیدم که خوب! وقتی بهتر نمیشه نباید زندگیم رو بدتر کنم. من واقعا نمی تونم دوباره بسته شدن به تخت رو تحمل کنم. بعد از مصرف دارو ها در واقع یه انفجار احساسی داشتم 😂که بیشتر هم خشم بود. یعنی واقعا می ترسیدن ازم! جرعت نداشتن بدون تزریق آرامبخش دستم رو باز کنن. من واقعا دوست ندارم تکرار بشه.




"مدیریت تک رمان"

سپاس از همکاری شما :giggle:
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,264
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,206
Points
357
اول اینکه شجاعت زیادی داشتید که این رو در میان گذاشتید. خودم چون فرد احساساتی‌ای هستم اصلا نمی‌تونم خودمو جاتون بذارم. تنها چیزی که می‌تونم بگم حتی اگه این بیماری درمان نشد هر کسی یه نقصی داره. ناراحت نباشید و به خاطرش غصه نخورید. چیزی دیگه‌ای نمی‌تونم بگم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,179
لایک‌ها
23,493
امتیازها
178
محل سکونت
فارگو:)
کیف پول من
19,035
Points
1,893
کتاب جالبی هستی💜
زندگی هرکسی به کتابه، ولی واسه تو خیلی جالب تر.
نمی‌دونم شاید من اینطور حس کردم ولی به نظر من شاید این بیماری با اینکه زیاد راجبش نمیدونم، نمیزاره که هیجاناتت و بروز بدی ولی هنوز از متنی که نوشتی و واقعا زیبا بود میشه توی تک تک جملاتش احساس و حس کرد. شایدم تو خیلی فرد احساسی و هستی و نمیتونی فقط بروز بدی*-'ولی متنت پر از احساس بود:)💜
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : kiyan

بی نهایت

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-16
نوشته‌ها
1,423
لایک‌ها
19,472
امتیازها
93
کیف پول من
2,667
Points
102

morva♡

مدیر بازنشسته تالار جامعه و فرهنگ
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-04-28
نوشته‌ها
1,013
لایک‌ها
7,993
امتیازها
93
سن
24
محل سکونت
TEHran
کیف پول من
1,675
Points
0
25505



...
.......
.....
..............

........
....
...


سلام به همگی Echp


امیدوارم حال همتون عالی باشه Dvj£;

امروز می خوام متن یکی از کابرای عزیز تک رمان رو که به طور مستقیم در سنگ صبور شرکت کرده رو باهاتون به اشتراک بذارم Fvjb5?

⚠️ جهت یادآوری ⚠️

📢 هیچ توهینی به هر اقلیتی و به شخصیت صاحب نوشته تاپیک و شرکت کننده ها نمیشه برخلاف هدف این چالشه.

📢 پیام هایی که می فرستین بوی ترحم و دلسوزی نده خواهشا همدردی با دلسوزی فرق میکنه این رو همه ما متوجهش هستیم.

⛔ اگر زمانی متوجه شدین نویسنده محترم سنگ صبور چه کسی هست تحت هیچ شرایطی عنوان نکنید.

می تونید دوستانتون رو هم تگ کنید تا از مطالب گفته شده استفاده کنن .Rcjb(,

✅ اگر مطلب مفیدی (از منابع مطمئن باشید) در ر*اب*طه با متن ارسالی می دونستین خوشحال می شم به اشتراک بذارین تا بقیه هم استفاده کنن.

خلاصه در کمال احترام با هم گفت و گو کنید اینجا مطالب خارج از بحث هم نفرستید که اسپم محسوب میشه. Ddcff



و اما متن گفتگو:

سلام وقتتون بخیر. برای شرکت در چالش سنگ صبور پیام دادم و مایلم که گفتگو رو به صورت مستقیم انجام بدم.

سلام خیلی خوش اومدی سپاس از اعتماد شما Sa*@&_9

متشکرم😁
اول از همه خیلی ممنون که این چالش رو برگزار کردید. به نظرم خیلی مفیده ^-^
من می خوام از چیزی حرف بزنم که تقریبا در تمام طول عمرم پنهانش کردم. موضوعی که شاید در نگاه اول برای بعضی ها قابل باور نباشه اما حقیقتیه که من باهاش زندگی می کنم.


خواهش می کنم راستش تشکر اصلی رو باید از آشوب کرد و در نهایت تمام سعیمون بر اینه که شما احساس راحتی کنید.

موضوعی که می خوام بگم تجسمش سخت نیست. می تونید چشماتون رو ببندید و خودتون رو بذارید جای من. فکر کنید یه روز برسه که هیچ چیزی در درون شما تغییر ایجاد نکنه. فکر کنید که هیچ اتفاق خوبی باعث خوشحالی شما نشه؛ هیچ فاجعه ای ناراحتتون نکنه. لبخند زدن و گریه کردن براتون سخت یا حتی غیرممکن باشه. من اینطور زندگی می کنم و شاید بتونم بگم اینطور به دنیا اومدم. اتفاق نادری هم نیست! تعداد افرادی که به شرایط دچار هستن کم نیست. اسمش آلکسی تایمیا هست و در واقع یک بیماری روان-تنی محسوب میشه. بعضی از افراد مبتلا به این بیماری فقط در ابراز هیجانات مشکل دارن و بعضی مثل من در درکشون هم مشکل دارن. من در کودکی فقط توی ابراز این احساسات و تشخیصشون مشکل داشتم اما با گذر زمان و بی توجهی به این موضوع بیماری پیشرفت کرد و توی سنین 6-7 سالگی به کل توان ادراک احساسات رو از دست دادم.

یعنی اگه قبل از ۶-۷ سالگی پیگیر درمان می شدن الان برای درک احساسات مشکل نداشتی؟


امکانش هست. یه مثال می زنم:
فکر کنید دو کودک با این شرایط در دو محیط مختلف قرار دارن.
یکی در همون ابتدا بیماریش تشخیص داده شده و اطرافیانش سعی می کنن احساساتش رو تقویت کنن. بهش لبخند زدن و گریه کردن و عصبانی شدن رو یاد می دن.
دیگری اصلا بیماریش شناخته نشده و خانواده صرفا فکر می کنن فرزند منطقی و کمی تا حدودی بی تفاوت دارن و پیگیر موضوع نمی شن.
کاملا واضحه که برای کودک اول شانس غلبه بر این بیماری خیلی بیشتره.


الان که به این سن رسیدی به نظرت اطرافیان می تونن کمکی به بهبودش کنن؟ اگه آره چه طور اگه نه انتظارت چیه از اونها؟

به قول پزشک ها زمان طلایی گذشته 😂
الان دیر شده. تقریبا توی سن دوازده سالگی بیماری من مشخص شد و مدتی رو تحت درمان های سخت گذروندم؛ بیماری اصلی زمینه ساز چند بیماری روانی دیگه هم شد. اعتراف می کنم اون درمان ها از خود بیماری برام سنگین تر تموم شد 😂
به خاطر مصرف دارو های بسیار قوی به صورت موقتی احساساتی مثل خشم رو حس کردم. مدتی هم شدت بیماری کم شد و من بعد از اون می تونستم به راحتی بخندم و یا گریه کنم اما در آخر بعد از گذشت مدتی و قطع کردن دارو ها دوباره به حالت اول برگشتم.
انتظارم؟ خوب باید بگم که من توی این مدت دافعه ی زیادی نسبت به معرفی و حتی پذیرفتن بیماریم داشتم. حس یه کمبود بزرگ بود و همین باعث شد از اجتماع تا حدودی دوری کنم. معمولا کار هام رو در انزوا و به دور از دیگران به خصوص افراد نا آشنا انجام می دادم. افرادی که باهاشون معاشرت داشتم محدود بودن و حتی با یکی دو نفر از اعضای خانواده هم مشکل جدی داشتم. اما الان، بعد از مشکلات متعددی که داشتم به یک نتیجه رسیدم که شاید برای بعضی ها کمی عجیب بیاد اما؛ یک نفر معلول به دنیا میاد، یک نفر از بدو تولد بینایی نداره و یک نفر هم مثل من.
شاید در مقایسه با افراد دیگه ما یک کمبود بزرگ داشته باشیم ولی ما اینطوریم! هیچ کس هم نتونسته تغییرش بده!
خوب حالا که قابل تغییر نیست چرا با فکر یک نقص فرصت زندگی خوب رو از خودمون بگیریم؟ دیگه برام مهم نیست که از دیگران بشنوم مثل آدم آهنی هستم یا از ل*ذت های اصلی زندگی محرومم. من حتی بدون حس کردن شادی هم می تونم زندگی خوبی داشته باشم. حتی اگر از حس اشتیاق فقط معنی لغتش رو بدونم.
و جواب اصلی سوال شما: من رو همینطور که هستم بپذیرن! سعی نکنن من رو تغییر ب*دن. من نمی تونم تغییر کنم. من دنبال زندگی بهتر نیستم من فقط می خوام زندگی ای که دارم رو حتی اگر از نظر شما زندگی بیهوده ای هست رو حفظ کنم. متشکرم! لازم نیست حال من رو بهتر کنید فقط بدترش نکنید


زندگی ها رو با هم مقایسه می کنی؟ مثلا حتی شده یه لحظه بخوای جای کسی باشی؟

مثلا دوست داشته باشم بدون این بیماری به دنیا میومدم!؟ خوب اره! قطعا! کیه دوست نداشته باشه احساس داشته باشه!؟ 😂 من به خاطر همین خواسته تن دادم به چهار_پنج سال مصرف دارو.
ولی وقتی نتیجه نداد و آخرش برگشتم سر خونه ی اول به این نتیجه رسیدم که خوب! وقتی بهتر نمیشه نباید زندگیم رو بدتر کنم. من واقعا نمی تونم دوباره بسته شدن به تخت رو تحمل کنم. بعد از مصرف دارو ها در واقع یه انفجار احساسی داشتم 😂که بیشتر هم خشم بود. یعنی واقعا می ترسیدن ازم! جرعت نداشتن بدون تزریق آرامبخش دستم رو باز کنن. من واقعا دوست ندارم تکرار بشه.




"مدیریت تک رمان"

سپاس از همکاری شما :giggle:

واعجبا! راستش رو بخوای دوست خوبم من تا حالا اسم این بیماری رو هم نشنیده بودم و نمی دونستم همچین بیماری وجود داره! اول ازت ممنونم که من و هر کسی که این بیماری رو نمی شناخت رو از وجود این بیماری آگاه کردی، چون این آگاهی در جامعه در نهایت باعث میشه که شاید بشه از کودکی خانواده‌ها به این موضوع توجه بیشتری بکنن و شاید زمان طلایی واسه اونا نگذره و به علاوه جامعه متوجه چنین چیزهایی باشه و راه تمسخر رو پیش نگیره
و بعد از اون خیلی بهت افتخار می‌کنم که انقدر آدم شجاعی هستی که می‌خوای تحت هر شرایطی بهترین خودت باشی:)
ممنون که هستی مهربون
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : morva♡

یسنا

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-11
نوشته‌ها
26
لایک‌ها
218
امتیازها
48
کیف پول من
545
Points
0
سلام
من نمی‌دونم کی هستین و اسمتون چیه ولی اجازه می‌خوام که اسمتون رو قهرمان بزارم شما فوق‌العاده و درجه یک هستین!
قهرمان ها نیازی نیست کارهای بزرگی بکنن و تا همه اون ها رو بشناسند شعور داشتن و کنار اومدن با شرایطی که داریم، اینکه از الان مون راضی هستیم نمونه‌ی بزرگی و فهم بالا و قهرمان بودنه؛ نمی‌دونم شاید دیگران نظر دیگه ای داشته باشند و با این گفته موافق نباشند ولی این دیدگاه منه! 🙂
امیدوارم همیشه احوالات‌تون سبز باشه.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : یسنا

Aseman♡

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-30
نوشته‌ها
2,756
لایک‌ها
16,713
امتیازها
114
محل سکونت
میان یه عالمه رویا
کیف پول من
1,806
Points
10
25505



...
.......
.....
..............

........
....
...


سلام به همگی Echp


امیدوارم حال همتون عالی باشه Dvj£;

امروز می خوام متن یکی از کابرای عزیز تک رمان رو که به طور مستقیم در سنگ صبور شرکت کرده رو باهاتون به اشتراک بذارم Fvjb5?

⚠️ جهت یادآوری ⚠️

📢 هیچ توهینی به هر اقلیتی و به شخصیت صاحب نوشته تاپیک و شرکت کننده ها نمیشه برخلاف هدف این چالشه.

📢 پیام هایی که می فرستین بوی ترحم و دلسوزی نده خواهشا همدردی با دلسوزی فرق میکنه این رو همه ما متوجهش هستیم.

⛔ اگر زمانی متوجه شدین نویسنده محترم سنگ صبور چه کسی هست تحت هیچ شرایطی عنوان نکنید.

می تونید دوستانتون رو هم تگ کنید تا از مطالب گفته شده استفاده کنن .Rcjb(,

✅ اگر مطلب مفیدی (از منابع مطمئن باشید) در ر*اب*طه با متن ارسالی می دونستین خوشحال می شم به اشتراک بذارین تا بقیه هم استفاده کنن.

خلاصه در کمال احترام با هم گفت و گو کنید اینجا مطالب خارج از بحث هم نفرستید که اسپم محسوب میشه. Ddcff



و اما متن گفتگو:

سلام وقتتون بخیر. برای شرکت در چالش سنگ صبور پیام دادم و مایلم که گفتگو رو به صورت مستقیم انجام بدم.

سلام خیلی خوش اومدی سپاس از اعتماد شما Sa*@&_9

متشکرم😁
اول از همه خیلی ممنون که این چالش رو برگزار کردید. به نظرم خیلی مفیده ^-^
من می خوام از چیزی حرف بزنم که تقریبا در تمام طول عمرم پنهانش کردم. موضوعی که شاید در نگاه اول برای بعضی ها قابل باور نباشه اما حقیقتیه که من باهاش زندگی می کنم.


خواهش می کنم راستش تشکر اصلی رو باید از آشوب کرد و در نهایت تمام سعیمون بر اینه که شما احساس راحتی کنید.

موضوعی که می خوام بگم تجسمش سخت نیست. می تونید چشماتون رو ببندید و خودتون رو بذارید جای من. فکر کنید یه روز برسه که هیچ چیزی در درون شما تغییر ایجاد نکنه. فکر کنید که هیچ اتفاق خوبی باعث خوشحالی شما نشه؛ هیچ فاجعه ای ناراحتتون نکنه. لبخند زدن و گریه کردن براتون سخت یا حتی غیرممکن باشه. من اینطور زندگی می کنم و شاید بتونم بگم اینطور به دنیا اومدم. اتفاق نادری هم نیست! تعداد افرادی که به شرایط دچار هستن کم نیست. اسمش آلکسی تایمیا هست و در واقع یک بیماری روان-تنی محسوب میشه. بعضی از افراد مبتلا به این بیماری فقط در ابراز هیجانات مشکل دارن و بعضی مثل من در درکشون هم مشکل دارن. من در کودکی فقط توی ابراز این احساسات و تشخیصشون مشکل داشتم اما با گذر زمان و بی توجهی به این موضوع بیماری پیشرفت کرد و توی سنین 6-7 سالگی به کل توان ادراک احساسات رو از دست دادم.

یعنی اگه قبل از ۶-۷ سالگی پیگیر درمان می شدن الان برای درک احساسات مشکل نداشتی؟


امکانش هست. یه مثال می زنم:
فکر کنید دو کودک با این شرایط در دو محیط مختلف قرار دارن.
یکی در همون ابتدا بیماریش تشخیص داده شده و اطرافیانش سعی می کنن احساساتش رو تقویت کنن. بهش لبخند زدن و گریه کردن و عصبانی شدن رو یاد می دن.
دیگری اصلا بیماریش شناخته نشده و خانواده صرفا فکر می کنن فرزند منطقی و کمی تا حدودی بی تفاوت دارن و پیگیر موضوع نمی شن.
کاملا واضحه که برای کودک اول شانس غلبه بر این بیماری خیلی بیشتره.


الان که به این سن رسیدی به نظرت اطرافیان می تونن کمکی به بهبودش کنن؟ اگه آره چه طور اگه نه انتظارت چیه از اونها؟

به قول پزشک ها زمان طلایی گذشته 😂
الان دیر شده. تقریبا توی سن دوازده سالگی بیماری من مشخص شد و مدتی رو تحت درمان های سخت گذروندم؛ بیماری اصلی زمینه ساز چند بیماری روانی دیگه هم شد. اعتراف می کنم اون درمان ها از خود بیماری برام سنگین تر تموم شد 😂
به خاطر مصرف دارو های بسیار قوی به صورت موقتی احساساتی مثل خشم رو حس کردم. مدتی هم شدت بیماری کم شد و من بعد از اون می تونستم به راحتی بخندم و یا گریه کنم اما در آخر بعد از گذشت مدتی و قطع کردن دارو ها دوباره به حالت اول برگشتم.
انتظارم؟ خوب باید بگم که من توی این مدت دافعه ی زیادی نسبت به معرفی و حتی پذیرفتن بیماریم داشتم. حس یه کمبود بزرگ بود و همین باعث شد از اجتماع تا حدودی دوری کنم. معمولا کار هام رو در انزوا و به دور از دیگران به خصوص افراد نا آشنا انجام می دادم. افرادی که باهاشون معاشرت داشتم محدود بودن و حتی با یکی دو نفر از اعضای خانواده هم مشکل جدی داشتم. اما الان، بعد از مشکلات متعددی که داشتم به یک نتیجه رسیدم که شاید برای بعضی ها کمی عجیب بیاد اما؛ یک نفر معلول به دنیا میاد، یک نفر از بدو تولد بینایی نداره و یک نفر هم مثل من.
شاید در مقایسه با افراد دیگه ما یک کمبود بزرگ داشته باشیم ولی ما اینطوریم! هیچ کس هم نتونسته تغییرش بده!
خوب حالا که قابل تغییر نیست چرا با فکر یک نقص فرصت زندگی خوب رو از خودمون بگیریم؟ دیگه برام مهم نیست که از دیگران بشنوم مثل آدم آهنی هستم یا از ل*ذت های اصلی زندگی محرومم. من حتی بدون حس کردن شادی هم می تونم زندگی خوبی داشته باشم. حتی اگر از حس اشتیاق فقط معنی لغتش رو بدونم.
و جواب اصلی سوال شما: من رو همینطور که هستم بپذیرن! سعی نکنن من رو تغییر ب*دن. من نمی تونم تغییر کنم. من دنبال زندگی بهتر نیستم من فقط می خوام زندگی ای که دارم رو حتی اگر از نظر شما زندگی بیهوده ای هست رو حفظ کنم. متشکرم! لازم نیست حال من رو بهتر کنید فقط بدترش نکنید


زندگی ها رو با هم مقایسه می کنی؟ مثلا حتی شده یه لحظه بخوای جای کسی باشی؟

مثلا دوست داشته باشم بدون این بیماری به دنیا میومدم!؟ خوب اره! قطعا! کیه دوست نداشته باشه احساس داشته باشه!؟ 😂 من به خاطر همین خواسته تن دادم به چهار_پنج سال مصرف دارو.
ولی وقتی نتیجه نداد و آخرش برگشتم سر خونه ی اول به این نتیجه رسیدم که خوب! وقتی بهتر نمیشه نباید زندگیم رو بدتر کنم. من واقعا نمی تونم دوباره بسته شدن به تخت رو تحمل کنم. بعد از مصرف دارو ها در واقع یه انفجار احساسی داشتم 😂که بیشتر هم خشم بود. یعنی واقعا می ترسیدن ازم! جرعت نداشتن بدون تزریق آرامبخش دستم رو باز کنن. من واقعا دوست ندارم تکرار بشه.




"مدیریت تک رمان"

سپاس از همکاری شما :giggle:

سلام، اول از همه ممون از دعوتت آفتابم🥰
من روانشناسی خوندم ولی تا حالا اسم این بیماری رو هم نشنیدم و واقعا متاسفم!
متن این گفتگو برام حالت بود، و فکر کنم واسه بقیه هم همینطور بوده، لااقلش یکم به اطلاعاتمون اضافه میشه.
این دوستی که این مکالمه رو انجام دادن میتونم بگم واقعا قابل تحسینه! اون قدرتشو داشته که این بیماری و مشکل رو قبول کنه و بپذیره که جزئی از زندگیشه. و همینطور که خودش گفته نباید جلوی زندگی کردنش رو بگیره، درسته که این احساسات درونش یه جورایی حبس شده اما میشه که از جوانب مثبت هم نگاش کرد، ایشون با همین بیماری می‌تونه آرومتر به زندگیش ادامه بده و با خشم و عصبانیت‌هایی که گاهی ماها زندگیمون رو‌ زهر میکنیم می‌تونه ارامش بیشتری داشته باشه.
بهت تبریک میگم که تونستی بدون در نظر گرفتنش فکر ساختن زندگی خوب باشی واسه خودت. برات آرزوی موفقیت میکنم دوست عزیز 🌸
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Aseman♡

.DefectoR.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-17
نوشته‌ها
733
لایک‌ها
29,827
امتیازها
128
سن
24
محل سکونت
صدف_فاز دو_ مجتمع بهاران:)
کیف پول من
3,605
Points
66
عام
خيلى سنگين بود راستش منم اصلا نميدونستم همچين بيماريى وجود داره:/
خيلى مفيد بود بعدا اگه يه روز بچه دار شدم حتما دقت ميكنم ك احساسات داشته باشه :/
ولى بنظرم اينكه احساس اشتياق و انگيزه نداشته باشى بطور مثال طبعا احساسات مخالفش هم ندارى و اين ى نكته ى مثبته مثلا خود من ب ازاى هر ى روزى ك انگيزه و اشتياق خاصى دارم، حداقل ده روز بى انگيزه و داغونم راستش😐
در كل اينكه احساسات آدم رو كارش تأثيرى نداشته باشه نكته ى منفيى نيست ولى از اين نظر ك آدماى اطرافت رو درك نميكنى ممكنه خيلى سخت باشه
در كل نميتونم بگم اى كاش اين نقص رو داشتم ولى اگر داشتمش احتمالا ى جورى باهاش كنار ميومدم بالاخره هيچ كدوم از ما كاملا بى نقص نيستيم خصوصا از نظر روانى كه نصفمون مريضى هايى داريم ك روحمون خبر نداره شايد مث اين يكى اصن ندونيم همچين چيزى هست كلا
خلاصه تنها نيستى دوست عزيز😂💙
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

MAHDIS

نویسنده انجمن + مدیر ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-26
نوشته‌ها
7,835
لایک‌ها
16,756
امتیازها
163
سن
23
محل سکونت
Mystic Falls
وب سایت
taakroman.ir
کیف پول من
719
Points
0
خب....
واقعا آدم تو دنیا گاهی یه چیزایی میبینه یا میشنوه که از حیطه ی درکش خارجه...
منم با نظر دوستان کاملا موافقم که شما قابل تحسینین از بابت شجاعتی که دارین.
اما واقعا الان برام یه سوال به وجود اومده که خیلی دلم میخواد بدونم
این مشکل اگه قرار باشه مادر زادی باشه قاعدتا باید از بدو تولد باشه، این یعنی شما وقتی بدنیا اومدین هم گریه نکردین؟ چون گریه هم به طبع خودش از احساس نشأت میگیره.
یا یک چیز دیگه ای که بیشتر از اون کنجکاوم کرده! اینکه وقتی میگید احساسات قاعدتا یعنی هر نوع حس موجود!
و شما گفتین 12 سالگی تازه این بیماریتون تصویب شد.. هر بچه ای تو کودکیش پیش اومده که زمین بخوره مثلا! یا وسیله ی مهمی داره که ممکنه یکی خاسته ناخاسته ورش داره یا خرابش کنه؛ یعنی نه احساس غم نه احساس عصبانیت یا حتی حسادت حس نمیکردید؟!
خب اگه اینطوره که باید بگم هم پوئن مثبته هم منفی..مثبت از لحاظ احساس نکردن احساسات منفیه و پوئن منفی برعکسش...
اما اینم بهتون بگم، اینکه بزارید رو حساب اینکه درمان نداره یا درمانش فقط و فقط از طریق قرص و دور از جون بسته شدن به تخته اشتباه میکنین دوست عزیز:)
در تلاش برای تغییر دادنتون نیستم یوقت اینطور برداشت نکنید اما اگه ته دلتون هنوزم مایل به داشتن احساس هستین هنوز براتون دیر نشده ... از قدیم میگن ماهی رو هروقت از اب بگیری تازستEvj4£?
منتهی اینکه چجوری، ممکنه بعدا خودتون متوجهش بشید ممکنه هم نه یعنی حتی قصد امید واهی رو هم ندارم
اما اینو خوب میدونم که مهم اون خواستنست!
شایدم اصلا نیازی نیست که شما کاری کنید و در ادامه ی زندگی عادیتون ی بیگ بنگ رخ بده ( ممکنه حضور شخصی یا اتفاق فوق هیجان انگیزی و....) رخ بده ک تا ب خودتون بیایین میبینین که غرق در احساس شدین..
اصل حرفم اینه که چه با احساس چه بدون احساس شما باارزشید و اینو هرگز فراموش نکنید.💎
امیدوارم تو همه ی مراحل زندگیتون موفق باشین و ممنون از اینکه به بار علمیمون (هرچقدر هم که باشه) اضافه کردید.🌸
همینطور از ملیکا و آشوب عزیزم بابت این چالش زیبا و دعوتشون صمیمانه تشکر میکنم.💙
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : MAHDIS

DARK GIRL

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-04
نوشته‌ها
3,327
لایک‌ها
45,671
امتیازها
218
محل سکونت
زیر آوار آسمان
کیف پول من
10,209
Points
121
اول بسم‌لله بگم واقعا این شجاعتتون مثال زدنیه، یعنی خب هرکسی قادر به درک نقص‌های خودش نیست و حتی اعتراف اون هم نوعی شجاعته. ولی شما خیلی فراتر رفتید و اون رو مطرح کردید هرچند ناشناس💙وای به نظر شما خالی از احساس نیستید. چون اعتراف، و این حس دلسوزی شما برای حمایت از کودکان و افرادی که می‌تونن حامل این بیماری باشن خودش یک نوع حس دلسوزیه. اگر شما حسی نداشتید؛ برای کمک به دیگران ریسک انتقاد و قضاوت شدن رو نمی‌پذیرفتید و این نوع بیماری رو مطرح نمی‌کردید. از دیدگاه من شما حس‌هاتون نیاز به تلنگری برای بروز داره و با قرص و دارو بهبود پیدا نمیکنه.
شاید یک حسی که اون رو نمی‌فهمید و از اینترنت و مطالعه هم نشه درک کرد💙💙💙💙💙💙
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : DARK GIRL
بالا