• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

کامل شده داستان کودکانه سوفیا و سوسمار کاغذی | Beautiful moon کاربر تک رمان

  • نویسنده موضوع ساعت دار
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 2K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,237
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,106
Points
357
negar_۲۰۲۱۰۷۲۱_۱۴۵۳۵۸_ais.png

داستان کودکانه: سوفیا و سوسمار کاغذی
نویسنده: Beautiful moon کاربر تک رمان
ژانر: کودکانه

یک روز تابستانی گرم حوصله‌ی سوفیا سر رفته بود. تلویزیون تماشا می‌کرد و آشپزی می‌کرد. اما هیچ‌کدام کارساز نبود چون تمام اطرافیانش کار داشتند. برادر سوفی، رابرت، مشغول تعمیر دوچرخه بود؛ پدرش در حال انجام کار‌های شرکت و مادرش مشغول آشپزی بود. در این میان هیچ‌کس نبود که با سوفیا بازی کند‌. سوفیا دخترک شش ساله، با بغض تو اتاق، لبه‌ی تختش نشسته بود و پاهایش را تکان می‌داد. چی می‌شد اگه او یک هم‌بازی داشت؟ در این حین دفتر نقاشی سوفیا چشمش را گرفت. با چند مدادرنگی که از کشو برداشته بود به سمتش رفت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,237
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,106
Points
357
چند مداد سبز،قرمز،آبی،زرد و یک مداد طراحی مشکی برداشته بود‌. مداد‌رنگی‌ها را دختر‌خاله‌‌اش امی برای روز تولدش خریده بود. چند‌وقتی مشغول نقاشی بود تا این‌که یک سوسمار ایستاده وسط کاغذ نمایان شد. سوفیا با ذوق و شوق انگار که اثر شام آخر را کشیده باشد؛ با قیچی شروع به برش سوسمار کرد. کمی بعد یک سوسمار کاغذی روی میز بود. در حالی که سوفی با ذوق و شوق به آن نگاه می‌کرد ناگهان برق و سوز عجیبی از روی میز بلند شد و سوفیا را به عقب پرت کرد. سوفیا با دقت به زیر میز نگاه کرد و سوسمار کوچکی رو دید که دارد چشم‌هایش را می‌مالاند و تکان تکان می‌خورد. جیغ زد و عقب عقب رفت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,237
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,106
Points
357
در حالی که بسیار تعجب کرده بود با چشم‌های گرد شده از تعجب به سوسمار نگاه می‌کرد. سوسمار در حالی که چشم‌های ورقلمبیده‌اش را می‌مالاند با صدای عجیبی گفت:
- سلام من سوسی‌ام!
سوفیا در حالی که جیغ می‌زد اینور و آنور اتاق می‌دوید سوسمار نگاه متعجبی به سوفیا انداخت و با ناراحتی و همان صدای عجیب گفت:
- یعنی من ترسناک هستم؟
سوفیا با این حرفش ایستاد‌. سوسمار مداد طراحی سوفیا را برداشت و به سمت دیوار رفت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,237
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,106
Points
357
با دست‌های کوچک و تپلش روی دیوار یک در کشید. به طرز عجیبی یه در طلایی با دستگیره‌ی آبنباتی روی دیوار نمایان شد. سوفی که از اول داشت با حیرت نگاه می‌کرد؛ به سرعت به سمت سوسمار و در رفت. سوسی از در رفت تو و به سوفیا گفت:
- مواظب باش سرت به بالای در نخوره موجود بزرگ!
سوفیا از این لفظ خنده‌اش گرفت و خم شد تا از در تو برود. سوسی در حالی که بلند بلند قدم برمی‌داشت گفت:
- اینجا یک دنیای جادویی هست.
بعد با ذوق ادامه داد:
- همه چی داخلش واقعیه!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,237
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,106
Points
357
سوسی راست می‌گفت. همه‌ی موجودات تخیلی، نقاشی‌های احمقانه،، دنیا‌های آبنباتی همه زنده و واقعی بودند! یک چوب‌شور با چشم و د*ه*ان به سمت سوفیا و سوسی آمد. سوسی سلام کرد اما سوفیا جیغ زد. چوب‌شور و سوسی با هم‌ خندیدند. کم‌کم سوفیا هم خندید چون این چیز‌ها داشت برایش عادی می‌شد. چوب‌شور به سوسی گفت:
- باز با خودت موجود بزرگ آوردی؟
سوسی نگاهی به سوفیا انداخت و گفت:
- نگران نباش چوبی. این موجود بزرگ مهربون هست.
چوبی نگاهی مشکوک به سوفیا و شانه بالا انداخت و رفت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,237
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,106
Points
357
سوفیا و سوسی چند روزی در آن دنیای رویایی خوش می‌گذراندند؛ تا ملکه کاترین سر‌وکله‌اش پیدا شد. به سمت سوسی و سوفیا آمد و گفت:
- کدوم موجود بزرگی جرئت کرده به قلمرو فرمانراوایی من قدم بگذارد؟
و با دست‌های زشتش سوفیا را برداشت و گفت:
- تو باید خوراک گل‌های موجود بزرگ‌ خوار من بشوی!
با این حرف و سوفیا به سمت قلمرو فرمانراویی‌اش راه افتاد. سوسی بیچاره هم دنبال ملکه کاترین خبیث و سوفیا دوید. یعنی او می‌توانست به سوفیا برسد؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,237
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,106
Points
357
ملکه‌ کاترین خبیث سوفیا را در قفس طلایی بزرگی زندانی و کلیدش را در گوشه‌ای از در سیاه‌چال ترسناک‌اش آویزان کرد و با کفش‌های پاشنه بلند قرمزش بیرون رفت. سوفیا گریه کرد تا این‌که از پشت در سوسمار کوچولویی بیرون آمد. سوفیا در حالی که داشت از خوشحالی بال درمی‌آورد که سوسی به کمکش آمده و در همین حال به سوسی گفت:
- کلید اونجاست!
سوسی با گیجی به سمت در رفت و کلید را برداشت و در را باز کرد. سوفیا ب*غ*ل سوسی پرید و کلی گریه کرد. سوسی هم گریه می‌کرد اما به جای اشک از چشمانش شکلات و آبنبات می‌ریخت!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,237
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,106
Points
357
سوفیا با تعجب به سوسی گفت:
- چرا به جای اشک از چشم‌هایت شکلات و آبنبات می‌ریزد‌.
سوسی گفت:
- اینجا این‌طوری است.
و یک شکلات از روی زمین برداشت و به سوفیا داد و گفت:
- این‌یکی کاراملی هست.
و ادامه داد:
- زود باش! باید از دست ملکه کاترین خبیث فرار کنیم!
سوفیا در حالی که دنبال سوسی تند تند می‌دوید آب‌نباتش هم می‌خورد. سوسی و سوفیا از جنگل‌ها، بیابان‌ها و دریا‌ها گذشتند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,237
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,106
Points
357
بعد از مدتی دویدن سریع به داخل دروازه رفتند و به داخل اتاق پرت شدند. سوفیا سوسی رو ب*غ*ل کرد و با هم کلی بازی کردند‌. سوفیا هم کل شهرشان را به سوسی نشان داد؛ گرچه کسی سوسی را نمی‌دید بعد به خانه برگشتند و با هم فیلم دیدند. او و سوسی همدیگر را خیلی دوست داشتند. حالا سوفیا یک دوست داشت. یک دوست سوسمار با‌مزه که همه‌ی وقتش برای سوفیا بود. سوفیا از داشتن یک دوست سوسمار با‌مزه که هم‌بازی‌اش شده بود خیلی خوشحال بود و او را بسیار دوست می‌داشت. سوسی هم همین‌طور! آن‌ها با هم خیلی خوشحال بودند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار

ساعت دار

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-06
نوشته‌ها
2,235
لایک‌ها
13,237
امتیازها
243
سن
14
محل سکونت
بیشه‌ی فراموشی
کیف پول من
1,106
Points
357
بعد از مدتی خوش گذراندن سوفیا صدای مادرش رو شنید:
- سوفیا! سوفیا! بلند شو می‌خوایم به شهر بازی برویم! یعنی می‌خواهی از دستش بدهی!
سوفیا از این‌که همه‌ی این‌ها یک خواب بود اندوه به صورتش نشست و بلند شد تا برای شهربازی آماده شود. اما روی میز یک سوسمار کاغذی و روی دیوار یک در دید که رویش نوشته بود سوسی منتظرت است! پس خواب نبوده! واقعیت بوده! سوفیا از ته دل خوشحال و اندوه از روی صورتش کنار رفت. شهر بازی را فراموش و در را باز کرد تا باز پیش دوستش برود...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساعت دار
بالا