...رو دیدم.
- اهوم، باشه از دیدنت خوشحال شدم.
و بدون لبخند راهش را کج میکند. آزراء اینقدر عصبی و کلافه بود که حس و حال شوخی و این چرتوپرتها را نداشت. اما انگار آدلیر نمیخواست آزراء را تنها بگذارد. انگار قرار نبود آزراء از دست این پسر خلاص شود.
#ققنوس_آتش
#ادامه_دارد...
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان