خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...از میان چندین اتاق سقف کوتاه گذشت تا اینکه به آخرین اتاق رسید. آخرین اتاق، یک اتاق خواب بود و در گوشه اي نیمه تاریک از آن، پیرمرد دیوانه جدید، در حالیکه کت و کلاهش را به تن داشت در گوشه اي نشسته بود. وقتی کورالین وارد شد، او هم شروع به حرف زدن کرد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  2. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...صداي کوچک، این آواز را، در خانه‌اي تاریک که سقفش به حدي پائین بود که کورالین می توانست آن را لمس کند، می خواندند. چشمان سرخ به او خیره شده بودند. پاهاي صورتی کوچک، همین که او نزدیک میشد، تکان میخوردند و دور میشدند. سایه ها پشت سر هم به حرکت در میآمدند. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  3. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...لغزید و از آنها بالا رفت. کورالین چرخید و سریع، از پله‌هاي باقیمانده بالا رفت و خود را به روي کف خاکی اتاق خواب انداخت. بدون وقفه، در سنگین را به سمت خودش کشید و آن را رها کرد. با صدایی بلند روي ورودي انبار را پوشاند. در کمی تکان خورد اما همان جا ماند. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  4. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...را میان خودش و پله هاي رو به بیرون از انباري دید. چسبیده به دیوار، به سمت پله ها حرکت کرد. موجود چرخید و صورتش را باز رو به کورالین گرفت. اینکه در حال بزرگتر شدن و هوشیارتر شدن بود. موجود: اَه، نمیتونم. و به سمت کورالین جهید، د*ه*ان بی‌دندانش را باز کرد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  5. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...دارم دنبال پدر و مادر و یه روح گمشده میگردم، که مال یکی از بچه‌هاست. اون‌ها اینجان؟ موجود بی‌رنگ جواب داد: چیزي این پائین نیست. چیزي به جز غبار و رطوبت و فراموشی نیست. موجود، سفید، بزرگ و ورم کرده بود. کورالین با خود اندیشید: چه هیولاییه، ولی بدبخته. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  6. .Melina.

    دلنوشته هریدا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    خسته‌تر از آن هستم که بخواهم بگویم: " باطن خاطر ما بی‌شمار هِریدا است!" لطفا هِریدا نزنید که دلمان دلمه بسته از جهش این خون گلگون! که زخم است... زخم! #دلنوشته_هریدا #ملینا_نامور #halcyon #انجمن_تک_رمان
  7. .Melina.

    دلنوشته هریدا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    تو مانند گلی زیبا دلم را به لرزش در‌ می‌اوری؛ اما حرف‌هایت... امان از حرف‌هایت که مثل خاری زخم میزند به قلب بیمار ما! کاش واقعا انقدر زیبا نبودی که خار روی ساقه‌هایت را نبینیم! #دلنوشته_هریدا #ملینا_نامور #halcyon #انجمن_تک_رمان
  8. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...تا از آن بیرون آیند. کورالین: نه، نمیخوام. مادر جدید: هر جور راحتی. با دقت یکی از سوسک‌هاي سیاه را برداشت و آن را در جاسیگاري روي میز کنار مبل انداخت، سپس آن‌را برداشت و در دهانش قرار داد. با ل*ذت آن‌را میجوید. یکی دیگر برداشت و گفت: خوشمزه‌ست. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  9. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...سرش را بلند کرد. مادر جدید با چشم‌هاي دکمه‌اي سیاه و بزرگ به او خیره شده بود. مادر جدید: کورالین، عزیزم، فکر کردم امروز صبح یکم با هم بازي کنیم، حالا که دیگه برگشتی. چی بازي کنیم؟ هاپسکات؟ مانوپالی؟ خانواده‌هاي خوشحال؟ کورالین: تو، توي آئینه نبودي! #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  10. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...و گوششن... و پس از گفتن اینحرف گربه به موش اجازه داد که برود. هنوز یک متر ندویده بود که، گربه بالاي سرش آمد و یا یک دست او را گرفت، و با دست دیگر ضربه میزد. گربه: عاشق اینکارم. میخواي ببینی چیکارش میکنم؟ کورالین: نه، چرا اینکارو میکنی؟ داري عذابش میدي. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
بالا