خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...همون خونه اي که ازش اومدي. کورالین: شاید تو مه، نفهمیدم دور خودم چرخیدم. گربه دم خود را خم کرد و به شکل علامت سوال در آورد، و سرش را به طرفی کرد و گفت: شاید ولی من اینطور فکر نمیکنم. کورالین: ولی چطوري میشه از یه چیزي فاصله بگیري ولی دوباره برسی بهش؟ #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  2. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...میکنی؟ چند لحظه طول کشید تا بتواند چشمانش، صاحب صدا را تشخیص دهد. ابتدا فکر کرد، ممکن است نوعی شیر باشد که از فاصله دورتر از او قرار دارد، و سپس فکر کرد ممکن است موش باشد که پشت سرش است. بالاخره، فهمید که چه بود. کورالین به گربه گفت: دارم می‌گردم. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  3. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...اسپینک و دوشیزه فورسیبل که نمایششان تا ابد ادامه داشت، گذشت و وارد جنگل شد. در دنیاي واقعی، وقتی وارد درخت‌ها میشد، جز علفزار و زمین تنیس قدیمی، چیزي نمیدید. دراینجا، جنگل بیشتر ادامه داشت و هر چه جلو میرفت درخت‌ها شباهت کمتري به درخت واقعی داشتند. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  4. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...پدر جدید: وقتی اون اینجا نیست، نباید باهات حرف بزنم. ولی نگران نباش، اون زیاد دور نشده. باید میزبانی شکوهمندمون رو بهت نشون بدم تا دیگه فکر برگشتن به سرت نزنه. سپس دهانش را بست و دست‌هایش را روي پاهایش گذاشت. کورالین: ولی آخه، حالا من چیکار کنم؟ #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  5. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...و یک سوئیتر به رنگ خاکستري دودي که روي آن ستاره‌هاي زیبا و براق بودند، پیدا کرد. سوئیتر و شلوارها را پوشید. سپس چکمه‌هایی به‌رنگ پرتقالی براق را که زیر کمد بودند، پایش کرد. آخرین سیب را که هنوز در جیب پیراهنش بود، به همراه سنگ سوراخدار بیرون آورد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  6. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...اما وقتی جابه‌جا شدند، صداي غرغرشان بلند شد و سپس دوباره به خواب رفتند. کورالین، زیر تختش را چک کرد، دنبال موش‌ها میگشت ولی آنجا هیچ‌چیز نبود. لباس‌هایش را درآورد و خود را روي تخت‌خواب انداخت، و درحالیکه به معنی حرف‌هاي گربه فکر میکرد، به‌خواب رفت. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  7. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...بدون این‌که اسمم رو بدونی من رو شناختی. کورالین: اگه می‌خواستم صدات کنم چی؟ گربه دماغش را به نشانه خوشایند نبودن سوال، بالا کشید و گفت: صدا کردن گربه‌ها کار خوبی نیست، مثل این میمونه بخواي یه گردباد رو صدا بزنی. کورالین: موقع شام چی؟ نمی‌خواي صدات کنن؟ #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  8. .Melina.

    دلنوشته هریدا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...زمانی که دلم می‌گوید بلاخره خار گل میدهد؛ اما افکار بیمار گونه‌ام می‌گوید: " او فقط یک خار است، یک خار خیلی خیلی کوچولو..." نمی‌دانم قلب عالم است یا مغز! نمی‌دانم امید گاهی پوچ است یا نه! فقط دوست دارم به امید هرگاه گل‌هایم را نوازش کنم! #دلنوشته_هریدا #ملینا_نامور #halcyon #انجمن_تک_رمان
  9. .Melina.

    دلنوشته هریدا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...اما با این که می‌دانستم در هنگام لمس زخمی می‌شوم این کار را مرتباً انجام میدادم! البته می‌خواهم بگویم این متن فقط در ر*اب*طه با گل‌ و خارهایش نیست. گاهی با این که می‌دانیم خورشیدمان فقط مدتی در آسمان دلمان است باز هم می‌خواهیم ماهَش باشیم! #دلنوشته_هریدا #ملینا_نامور #halcyon #انجمن_تک_رمان
  10. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...این‌قدر مقاومت نکن. وارد اتاق نشیمن شد، دو بار دست زد. صداي خش خشی آمد و موشی سیاه، پدیدار شد. موش به او نگاه می‌کرد. مادر جدید گفت: کلید رو برام بیار. موش به حرکت درآمد، سپس وارد دري که به آپارتمان کورالین ختم میشد، شد. برگشت و کلید را با خود آورد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
بالا