.Melina.
مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستاننویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
به دختر داخل آئینه نگاه کرد، دختر داخل آئینه هم به او نگاه میکرد. کورالین با خود اندیشید، این دفعه شجاع خواهم بود. جا شمعی را روي زمین گذاشت و برگشت.
پدر و مادر جدید به او مینگریستند.
کورالین: من اسنک نمیخوام. خودم یه سیب دارم، ببینید.
و یک سیب را از جیب پیراهنش بیرون آورد. با رغبت و هیجانی که احساسش نمیکرد، آن را گ*از گرفت.
پدر جدید، ناامید به نظر میرسید. مادر جدید لبخند میزد و ردیف دندانهايش را که هر کدام ذرهاي بلند بودند، به نمایش میگذاشت. چراغهاي راهرو باعث میشدند که چشمهایش بدرخشند و برق بزنند. با اینکه او را خیلی میترساندند، کورالین گفت: شما من رو نمیترسونید. پدر و مادرم رو بهم پس بدید.
دنیا در مقابلاش در حال سوسو زدن بود.
مادر جدید به او نگاه کرد، موهاي سیاهش، مثل شاخکهاي یک موجود در عمق اقیانوس، اطراف سرش، در حرکت بودند، گفت: چرا باید پدر و مادر قدیمیات رو بدزدم، مگه من باهاشون چیکار دارم؟ کورالین، اگه اونها ولت کردن بخاطر اینه که ازت خسته شدن. من هیچوقت از تو خسته
نمیشم و هیچوقت ولت نمیکنم. اینجا تا ابد با من جات امنه.
کورالین: اونها ازم خسته نشدن، داري دروغ میگی. تو اونها رو دزدیدي.
مادر جدید: کورالین احمق. اونها هر جا که باشن حالشون خوبه.
کورالین به مادر جدیدش خیره شد.
مادر جدید: بهت ثابتش میکنم.
#کورالین
#نیل_گیمن
#ملینا_نامور
#محمد_بختیاری
پدر و مادر جدید به او مینگریستند.
کورالین: من اسنک نمیخوام. خودم یه سیب دارم، ببینید.
و یک سیب را از جیب پیراهنش بیرون آورد. با رغبت و هیجانی که احساسش نمیکرد، آن را گ*از گرفت.
پدر جدید، ناامید به نظر میرسید. مادر جدید لبخند میزد و ردیف دندانهايش را که هر کدام ذرهاي بلند بودند، به نمایش میگذاشت. چراغهاي راهرو باعث میشدند که چشمهایش بدرخشند و برق بزنند. با اینکه او را خیلی میترساندند، کورالین گفت: شما من رو نمیترسونید. پدر و مادرم رو بهم پس بدید.
دنیا در مقابلاش در حال سوسو زدن بود.
مادر جدید به او نگاه کرد، موهاي سیاهش، مثل شاخکهاي یک موجود در عمق اقیانوس، اطراف سرش، در حرکت بودند، گفت: چرا باید پدر و مادر قدیمیات رو بدزدم، مگه من باهاشون چیکار دارم؟ کورالین، اگه اونها ولت کردن بخاطر اینه که ازت خسته شدن. من هیچوقت از تو خسته
نمیشم و هیچوقت ولت نمیکنم. اینجا تا ابد با من جات امنه.
کورالین: اونها ازم خسته نشدن، داري دروغ میگی. تو اونها رو دزدیدي.
مادر جدید: کورالین احمق. اونها هر جا که باشن حالشون خوبه.
کورالین به مادر جدیدش خیره شد.
مادر جدید: بهت ثابتش میکنم.
کد:
نگاه میکرد. کورالین با خود اندیشید، این دفعه شجاع خواهم بود. جا شمعی را روي زمین گذاشت و برگشت.
پدر و مادر جدید به او مینگریستند.
کورالین: من اسنک نمیخوام. خودم یه سیب دارم، ببینید.
و یک سیب را از جیب پیراهنش بیرون آورد. با رغبت و هیجانی که احساسش نمیکرد، آن را گ*از گرفت.
پدر جدید، ناامید به نظر میرسید. مادر جدید لبخند میزد و ردیف دندانهايش را که هر کدام ذرهاي بلند بودند، به نمایش میگذاشت. چراغهاي راهرو باعث میشدند که چشمهایش بدرخشند و برق بزنند. با اینکه او را خیلی میترساندند، کورالین گفت: شما من رو نمیترسونید. پدر و مادرم رو بهم پس بدید.
دنیا در مقابلاش در حال سوسو زدن بود.
مادر جدید به او نگاه کرد، موهاي سیاهش، مثل شاخکهاي یک موجود در عمق اقیانوس، اطراف سرش، در حرکت بودند، گفت: چرا باید پدر و مادر قدیمیات رو بدزدم، مگه من باهاشون چیکار دارم؟ کورالین، اگه اونها ولت کردن بخاطر اینه که ازت خسته شدن. من هیچوقت از تو خسته
نمیشم و هیچوقت ولت نمیکنم. اینجا تا ابد با من جات امنه.
کورالین: اونها ازم خسته نشدن، داري دروغ میگی. تو اونها رو دزدیدي.
مادر جدید: کورالین احمق. اونها هر جا که باشن حالشون خوبه.
کورالین به مادر جدیدش خیره شد.
مادر جدید: بهت ثابتش میکنم.
#نیل_گیمن
#ملینا_نامور
#محمد_بختیاری
آخرین ویرایش: