Usage for hash tag: رمان_جانان_من_باش

ساعت تک رمان

  1. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...دیگه چه‌خبرا؟ مامان زودی درجواب سوالم با ذوق گفت: - چی بگم والا. امیرحسین دیروز به آمریکا سفر کرد. با تعجّب دست از خوردن سوپم برداشتم. به مامان نگاهی کردم و گفتم: - واقعاً؟ چرا اون‌وقت؟ مامان در حالی‌که شونه‌ی بالا می‌نداخت گفت: - نمی‌دونم واللّه. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  2. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...به خونه برسم. نمی‌دونم چرا؟ امّا یک ترسی عجیبی به دلم نشسته بود که با نزدیک شدن به خونه کم‌کم این ترس از بین رفت. آروم نفس عمیقی کشیدم و وارد حیاط خونه شدم. با دیدن ماشین امیرحسین که توی حیاط خونمون نبودش. لبخندی از خوش‌حالی زدم و وارد خونه شدم. *** #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی...
  3. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...تایمون یک قهوه‌ی شیرین همراه با کیک شکلاتی سفارش دادیم که بعد از رفتن گارسون با کنجکاوی به سمت شیما و آیدا برگشتم و گفتم: - شماها توی شرکت با هم آشنا شدید؟ شیما با حرفم با خنده گفت: - وای نه! ما از دوران دبیرستان با هم رفیقم. اون هم از نوع جون‌جونیش. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی...
  4. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...نمی‌شم؛ چون بیشتر دلم می‌گیره تا خوش‌حالی و ل*ذت. با این فکر دهن کجی کردم و به سمت ماشینم رفتم و سوار ماشین دویست وشیش شدم. با یادآوری سانتافه‌ام که بابا بعد از اون تصادف فروختش بی‌اراده زیر ل*ب آهی کشیدم. استارت زدم و به سمت کافی‌شاپ حرکت کردم. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  5. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...پیام رو باز کردم و شروع به خوندن پیام شدم که نوشته بود: - بابت حرف‌های امروزم امیدوارم ناراحت نشده باشید. کامروا هستم. با خوندن پیام پوزخندی زدم. گوشیم رو سمت ساحل گرفتم و گفتم: - بیا ببین.خان ابن خان غرورش بهش اجازه نداده که از من معذرت‌خواهی بکنه. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی...
  6. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...این‌جاست که آقای توکلی. دختره دیوونش رو به من سپرده. امیر با حرفم ابرویی بالا انداخت گفت: - به‌ خاطر ماموریت؟ با حرفش پفی کشیدم و گفتم: - آره دیگه باید حسابی هوای پرنسسش رو دادشته باشم. امیر با حرفم دستی به کتفم زد و گفت: - خدا به دادت برسه پس. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  7. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...با گفتن این حرف ازش فاصله گرفتم و با خشم نگاهش کردم. پشتم رو بهش کردم و با قدم تندی به سمت در رفتم که با دیدن پسر غریبه‌ای که با تعجّب داشت به حرف‌های ما گوش می‌داد. نگاهی کردم و بدون محل دادن بهش از اتاق این جلبک بیرون زدم و به سمت دفترم رفتم. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  8. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...بیفته. پس زودی مداخله کردم و گفتم: - آقای کامروا. آروم باشید خواهشاً. سیاوش بدون اهمیّت دادن به حرفم انگشت اشاره‌اش رو به سمت امیرحسین کشید و تهدیدوار گفت: - همین الان به‌طور محترمانه از شرکت من می‌زنی بیرون؛ وگرنه با روش دیگه‌ای بگم بندازنت بیرون! #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  9. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...به سمت سالن رفتم که با دیدن قیافه‌ی نحس امیرحسین سر جام خشکم زد! این این‌جا چی‌کار می‌کرد؟ امیرحسین که حسابی داشت با خانوم فرزادی دعوا می‌کرد. ناگهان نگاهش به من افتاد و با دیدنم گفت: - بفرما خودش اومد. بعد با قدم‌های بزرگ به سمتم اومد و گفت: - عشقم؟ #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی...
  10. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...فرمی داشت؛ امّا ل*ب‌هاش قلوه‌ای بودند که صورتش رو خیلی جذاب‌تر کرده بود. هیکل ورزش‌کاری خب نگم بهتره خیلی قشنگ رو فرم بود که جذابیتش رو دوبرابر کرده بود. از دکمه‌های باز پیرهنش می‌شه فهمید روی سی*ن*ه‌اش تاتو زده بود؛ امّا مشخص نبود که چه طرحی زده بود. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی...
بالا