Usage for hash tag: رمان_جانان_من_باش

ساعت تک رمان

  1. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...گلوم نشست و قطره اشکی از چشم‌هام لغزید. مطمئن بودم اگه بابا بود. حتماً نجاتم می داد؛ امّا الان که اون نیست. یعن باید تسلیم امیرحسین بشم؟ نه‌نه خدایا تو به دادم برس. از ترس توی خودم جمع شدم و چشم‌هام رو آروم بستم. تا کمتر فکرهای منفی به سراغم بیاد. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی...
  2. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...به پشت گ*ردنش مالوند. به‌طور چندشانه‌ی ل*بش رو با دندون گ*از گرفت و با خنده گفت: - آخ که نمی‌دونی چه‌قدر دوسِت دارم جانانم. با این حرفش ناگهان به سمتش حمله کردم و سیلی محکمی توی صورتش زدم و با داد گفتم: - تو غلط می‌کنی همچین غلطی رو با من بکنی بی‌شرف! #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  3. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...اگه خیلی کنجکاو هستی. خودت ماسکم رو در بیار. با این حرف مشکوک نگاهش کردم. مردک ع*و*ضی با نگاه خبیثانه‌ایی منتظر بود. تا ماسک و کلاهش رو من در بیارم. پس برای این‌که بفهمم این ع*و*ضی کیه و چی از جون من می‌خواد! باید دست به این کار بزنم. چه بخوام چه نخوام. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی...
  4. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...بعد از اون ما دیگه برگشتیم سر خونه و زندگیمون همین! با این حرف نزدیک یاشار شدم و گفتم: - رئیستون کی بود؟ یاشار با زاری صورتش رو کج کرد و گفت: - به‌خدا نمی‌دونم مهندس. همه‌اش تلفنی با ما در ارتباط بود. نقشه‌ها رو از طریق گوشی با ما هماهنگ می‌کرد! #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  5. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...- جانان کجاست؟ یاشار با شنیدن این حرف بی‌اراده تعجّب کرد و گفت: - جانان کیه دیگه؟ چیزی زدی حاجی! با عصبانیت یقه‌اش رو گرفتم و با خشم توی چشم‌هاش نگاه کردم، گفتم: - بی‌خودی خودت رو به اون راه نزن مر*تیکه. زود بگو جانان کجاست و برای کی کار می‌کنی ع*و*ضی؟ #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی...
  6. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...پروندم. وسط حرفش پریدم و گفتم: - لطفاً این خزعبلات رو اول صبحی تحویلم ندید! همین الان برید بهش زنگ بزنید بگید که همین الان پاشه بیاد شرکت و برای نیومدن هیچ عذر و بهونه‌ی نمی پذیرم. در مرخصی بودن آقای محبی هم باید کَسِ دیگه‌ی رو جایگزین ایشون بکنید. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  7. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...مامان که غرق سریال شده بود. بدون این‌که چشم از تلویزیون برداره گفت: - بذار فیلم تموم بشه بعد میایم. با حرفش سری تکون دادم و زیر ل*ب شب بخیری گفتم. به سمت اتاق خوابم رفتم و مستقیم خودم رو روی تخت انداختم که کم‌کم چشم‌هام گرم شد و به خواب رفتم. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  8. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...امروز به اندازه‌ی کافی روی مغزم فشار آوردم. امیر نگاه مشکوکی بهم انداخت و چشم‌هاش رو ریز کرد، گفت: - وایسا ببینم. تو چرا این‌قدر رو جانان خانوم زوم کردی! قضیه چیه؟ با حرفش اخمی کردم و با لحن تندی گفتم: - زر نزن امیر. چه قضیه‌ایی می‌تونه باشه آخه! #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  9. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...با دیدن گوشی جانان که روی میز جا گذاشته بود. بی‌اراده حس کنجکاویم فعال شد. از جام بلند شدم و به سمت میز جانان رفتم. قبل از خاموش شدن صفحه‌ی گوشیش زودی گوشی رو برداشتم. پیامی از طرف فرد ناشناسی به چشمم خورد که نوشته بود: - مواظب خودت باش جنون من. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  10. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...توی گوشیش‌ کرد. آخه یکی نیست بیاد بهم بگه من چه‌جوری باید قیافه‌ی نحس این خودشیفته هر روز رو تحمّل کنم؟ همه شانس دارند، من‌هم شانس دارم. با فکر خودم پفی کشیدم و یک برگه خودکار در آوردم و شروع به نوشتن نمونه برداری که سیاوش دو روز پیش بهم داد بود شدم. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی...
بالا