Usage for hash tag: زینب_گرگین

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...جنازه‌اش میاد خونه اونم واسه دو قرون حقوق نظامی. ماهور کنج لَبش به بالا می‌رود و پر هیجان سر بلند می‌کند: - هیع، دختر بهت نگفتم میخوان ببرنش تو بخش عملیاتی؟ حقوقش بیشتر میشه. لَبم اهسته به لبخند کش می‌اید و با برداشتن روسری به طرف ماهور می‌چرخم: - خدا رو شکر. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...در پایین شهر تهران است. لَبم می‌لرزد و اهسته ابتینم را به اغوش می‌فشارم: - همه چی دُرست میشه مامان، غصه نخوری ها خدا بزرگه. نمی‌توانم سر پا بایستم. درد شدیدی دارم و تنم کرخت است. بی‌حال و بی‌جان گوشه‌ی عابر پیاده می‌نشینم و چشم‌هایم اهسته روی هم می‌افتد. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...من کی این قدر در او غرق شدم که بخاطرش از کودکم بگذرم؟ من کی انقدر احمق شدم که بخاطرش از خانواده‌ام بگذرم؟من کی... بیخیال، همه چیز فدای حامی. زانو‌هایم را در ب*غ*ل می‌کشم و گهواره‌وار تکان می‌خورم و خودم را دلداری می‌دهم. این روزها هم می‌گذرد، همه چیز می‌گذرد. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...نرود. یک‌جورهایی کل وجودم به وجودش وابسته شده. اوست و ارامش حضورش، اوست و دست‌های مهربانش، اوست و قلب بدون کینه‌اش، اوست و سادگی‌های دلنشینش، اوست و منی که تا یک هفته از دیدن و بوییدن و در اغوش کشیدنش منع شده‌ام، اوست و منی که بی‌وجودش، وجودم خزان می‌شود. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...مرا دعوت می‌کند تا در اغوشش دراز بکشم. همین که دراز می‌کشد و مرا به اغوش می‌فشرد، پتو را تا زیر گردنم بالا می‌اورد و اهسته روی سَرم را می‌بوسد: - خیلی خوشحالم که از این دنیا تو نصیبم شدی. غرق می‌شوم در حرف او و حامی چه می‌داند که به چه زودی مرا از دست می‌دهد. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...از مَردی که تنها انگیزه برای زندگی کردنم بود. زندگی گل بلبل است و اصلا مگر بهتر از این می‌شود؟ من بروم سرم را بگذارم و به درد خودم بمیرم. عصبی از روی صندلی بلند می‌شوم و مقابل نگاه متعجب یزدان به طرف اسانسور حرکت می‌کنم. این سرنوشتی نبود که در انتظارش بودم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...نفر مرا می‌گیرند. هر کس چیزی می‌گوید و من فقط دلم آ*غ*و*ش حامی را می‌خواهد، هر کس کاری می‌کند و من فقط دلم نوازش‌ها و صدای ارام حامی را می‌خواهد... پشت دستم می‌سوزد و با همان نگاه تار به سوزنی که وحشیانه در پو*ست نازک دستم فرو می‌رود، نگاه می‌کنم. بی او چه کنم؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و با بلند شدن از روی پاهای پسر به طرفم می‌اید: - باشه قبوله؛ اما شرط دارم. دستم را برای کنترل بغضم روی دَهانم می‌گذارم و صورتم ناخواسته فرم خنده می‌گیرد. - هر چی باشه قبوله. هانی شیطانی نگاهم می‌کند و حینی که روی صورتم خم می‌شود، اهسته پچ می‌زند: - ازدواج کن! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...بی‌انکه منتظر جواب باشد، قطع می‌کند: - برو گمشو بابا من حوصله خودمم ندارم، امشب پی‌ام میدم بهت، اونم به خاطر حامی نه توی عقده‌ای. و من فقط گوش سپرده‌ام به بوق‌های ممتدی که در ماشین پخش می‌شود. لابد کار داشت؛ اما خداوند، این چنین افعی را نصیب گرگ بیابان نکند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...هم می‌رود و روسری‌ام را مرتب می‌کنم که سریع سَرش را زیر می‌اندازد. اهسته به طرف حامی بر می‌گردم و با دیدن اخم‌های چفت شده‌اش، نفس عمیقی می‌کشم. - میرم نمازخونه، خداحافظ. اتاق را ترک می‌کنم و در دل، هر چه بد و بیراه بلدم بار خودم می‌کنم، خاک بر سَر بی‌شعورم! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
بالا