.zeynab.
مدیر تالار تاریخ ایران و جهان+مشاور نویسندگی
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
مشاور انجمن
داستاننویس
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
#پارت128
پر از ویرانی میخندم و با باز کردن شیرِ دوش، با همان چادر زیر اب میروم. از نوک سَرم یخ میزند و تَنم به لَرز مینشیند. هانی بیشرف از من باردار میخواهد، ازدواج کنم تا به برادرش پیوند بدهد. وقتی در صورت ناباورش غریده بودم که من از برادرش باردارم گفته بود که از او دور شوم، برای همیشه، برای همیشه، برای همیشه. چطور ممکن است؟ تحمل نبود حامی چطور ممکن است؟
ناباور و جنونوار همین تک جمله" برای همیشه" را چند باری زیر لَب تکرار میکنم. دستم را شوکه روی صورتم میکشم. برای همیشه چه معنی میداد؟ چند سیلی ارام به خود میزنم. کوتاه بیا یاس، حامی زیر خاک را میخواهی یا حامی دور را دور را؟ بغض می کنم و جیغم را در گلو خفه میکنم تا حامی بیرون این دَر نداند چه بر سَرم امده. مشتم را پیا پی به سنگ سرد حمام میکوبم و جیغهایم را در انتهاییترین قسمت گلویم خفه میکنم. نفس کم میاورم.
هقهقهایم بیصدا میشود و تنم مانند بید میلرزد. درد کثیفی چهار ستون بدنم را می فشارد و من دارم زیر این همه فشار کمر میشکنم. اهسته کمرم را به دیوار میچسبانم و سر میخورم. همه چیز را تار میبینم و پلکم سنگینی میکند. فکم از شدت بغض میلرزد و بَدنم یخ زده. مچم را بین دندانهایم میفشارم و انقدر این دندانهای لامصب را به پو*ست دستم فرو میکنم که شوری خون را حس میکنم. من خَر کل جانم به جان او بسته بود، چگونه رهایش میکردم؟ چگونه از او میبریدم؟ چه بلایی سر حامی میامد؟ حامی که تمام دلخوشیاش برای خوب شدن من و کودکش بودیم. نمیتوانم کنترل کنم، نمی توانم کنترل کنم و از ته دل جیغ میکشم. صدای جیغم بین سنگها میپیچد و فقط چند ثانیه طول میکشد تا مشتهای بیجان حامی به در بخورد:
- چیشد یاس؟ چیشده دورت بگردم؟ درد داری؟
کمی از دَر فاصله میگیرد و صدای فریادش بلندتر به گوش میرسد:
- پرستار، پرستار، تو رو به علی یکیتون بیاین.
صدای نگرانش گریهام را اوج میدهد، اخر من بدون او چگونه دوام میاوردم؟ در خود میشکنم. صبح تا شبم ثانیه به ثانیه یا با او گذشته یا با ذکر او، چگونه رهایش میکردم؟ جنونوار سَرم را به سنگ سرد حمام میکوبم. در حمام ناگهانی باز میشود، چند نفر مرا میگیرند. هر کس چیزی میگوید و من فقط دلم آ*غ*و*ش حامی را میخواهد، هر کس کاری میکند و من فقط دلم نوازشها و صدای ارام حامی را میخواهد... پشت دستم میسوزد و با همان نگاه تار به سوزنی که وحشیانه در پو*ست نازک دستم فرو میرود، نگاه میکنم. بی او چه کنم؟
#موقعیت_صفر
#زینب_گرگین
#انجمن_تک_رمان
پر از ویرانی میخندم و با باز کردن شیرِ دوش، با همان چادر زیر اب میروم. از نوک سَرم یخ میزند و تَنم به لَرز مینشیند. هانی بیشرف از من باردار میخواهد، ازدواج کنم تا به برادرش پیوند بدهد. وقتی در صورت ناباورش غریده بودم که من از برادرش باردارم گفته بود که از او دور شوم، برای همیشه، برای همیشه، برای همیشه. چطور ممکن است؟ تحمل نبود حامی چطور ممکن است؟
ناباور و جنونوار همین تک جمله" برای همیشه" را چند باری زیر لَب تکرار میکنم. دستم را شوکه روی صورتم میکشم. برای همیشه چه معنی میداد؟ چند سیلی ارام به خود میزنم. کوتاه بیا یاس، حامی زیر خاک را میخواهی یا حامی دور را دور را؟ بغض می کنم و جیغم را در گلو خفه میکنم تا حامی بیرون این دَر نداند چه بر سَرم امده. مشتم را پیا پی به سنگ سرد حمام میکوبم و جیغهایم را در انتهاییترین قسمت گلویم خفه میکنم. نفس کم میاورم.
هقهقهایم بیصدا میشود و تنم مانند بید میلرزد. درد کثیفی چهار ستون بدنم را می فشارد و من دارم زیر این همه فشار کمر میشکنم. اهسته کمرم را به دیوار میچسبانم و سر میخورم. همه چیز را تار میبینم و پلکم سنگینی میکند. فکم از شدت بغض میلرزد و بَدنم یخ زده. مچم را بین دندانهایم میفشارم و انقدر این دندانهای لامصب را به پو*ست دستم فرو میکنم که شوری خون را حس میکنم. من خَر کل جانم به جان او بسته بود، چگونه رهایش میکردم؟ چگونه از او میبریدم؟ چه بلایی سر حامی میامد؟ حامی که تمام دلخوشیاش برای خوب شدن من و کودکش بودیم. نمیتوانم کنترل کنم، نمی توانم کنترل کنم و از ته دل جیغ میکشم. صدای جیغم بین سنگها میپیچد و فقط چند ثانیه طول میکشد تا مشتهای بیجان حامی به در بخورد:
- چیشد یاس؟ چیشده دورت بگردم؟ درد داری؟
کمی از دَر فاصله میگیرد و صدای فریادش بلندتر به گوش میرسد:
- پرستار، پرستار، تو رو به علی یکیتون بیاین.
صدای نگرانش گریهام را اوج میدهد، اخر من بدون او چگونه دوام میاوردم؟ در خود میشکنم. صبح تا شبم ثانیه به ثانیه یا با او گذشته یا با ذکر او، چگونه رهایش میکردم؟ جنونوار سَرم را به سنگ سرد حمام میکوبم. در حمام ناگهانی باز میشود، چند نفر مرا میگیرند. هر کس چیزی میگوید و من فقط دلم آ*غ*و*ش حامی را میخواهد، هر کس کاری میکند و من فقط دلم نوازشها و صدای ارام حامی را میخواهد... پشت دستم میسوزد و با همان نگاه تار به سوزنی که وحشیانه در پو*ست نازک دستم فرو میرود، نگاه میکنم. بی او چه کنم؟
#موقعیت_صفر
#زینب_گرگین
#انجمن_تک_رمان
کد:
پر از ویرانی میخندم و با باز کردن شیرِ دوش، با همان چادر زیر اب میروم. از نوک سَرم یخ میزند و تَنم به لَرز مینشیند. هانی بیشرف از من باردار میخواهد، ازدواج کنم تا به برادرش پیوند بدهد! .
وقتی در صورت ناباورش غریده بودم که من از برادرش باردارم گفته بود که از او دور شوم، برای همیشه، برای همیشه، برای همیشه. چطور ممکن است؟ تحمل نبود حامی چطور ممکن است؟
ناباور و جنونوار همین تک جمله" برای همیشه" را چند باری زیر لَب تکرار میکنم. دستم را شوکه روی صورتم میکشم. برای همیشه چه معنی میداد؟
چند سیلی ارام به خود میزنم. کوتاه بیا یاس، حامی زیر خاک را میخواهی یا حامی دور را دور را؟
بغض می کنم و جیغم را در گلو خفه میکنم تا حامی بیرون این دَر نداند چه بر سَرم امده. مشتم را پیا پی به سنگ سرد حمام میکوبم و جیغهایم را در انتهاییترین قسمت گلویم خفه میکنم. نفس کم میاورم.
هقهقهایم بیصدا میشود و تنم مانند بید میلرزد. درد کثیفی چهار ستون بدنم را می فشارد و من دارم زیر این همه فشار کمر میشکنم.
اهسته کمرم را به دیوار میچسبانم و سر میخورم. همه چیز را تار میبینم و پلکم سنگینی میکند. فکم از شدت بغض میلرزد و بَدنم یخ زده. مچم را بین دندانهایم میفشارم و انقدر این دندانهای لامصب را به پو*ست دستم فرو میکنم که شوری خون را حس میکنم. من خَر کل جانم به جان او بسته بود، چگونه رهایش میکردم؟ چگونه از او میبریدم؟ چه بلایی سر حامی میامد؟ حامی که تمام دلخوشیاش برای خوب شدن من و کودکش بودیم.
نمیتوانم کنترل کنم، نمی توانم کنترل کنم و از ته دل جیغ میکشم. صدای جیغم بین سنگها میپیچد و فقط چند ثانیه طول میکشد تا مشتهای بیجان حامی به در بخورد:
- چیشد یاس؟ چیشده دورت بگردم؟ درد داری؟
کمی از دَر فاصله میگیرد و صدای فریادش بلندتر به گوش میرسد:
- پرستار، پرستار، تو رو به علی یکیتون بیاین.
صدای نگرانش گریهام را اوج میدهد، اخر من بدون او چگونه دوام میاوردم؟ در خود میشکنم. صبح تا شبم ثانیه به ثانیه یا با او گذشته یا با ذکر او، چگونه رهایش میکردم؟ جنونوار سَرم را به سنگ سرد حمام میکوبم. در حمام ناگهانی باز میشود، چند نفر مرا میگیرند. هر کس چیزی میگوید و من فقط دلم آ*غ*و*ش حامی را میخواهد، هر کس کاری میکند و من فقط دلم نوازشها و صدای ارام حامی را میخواهد... پشت دستم میسوزد و با همان نگاه تار به سوزنی که وحشیانه در پو*ست نازک دستم فرو میرود، نگاه میکنم. بی او چه کنم؟
آخرین ویرایش: