...از تتلو را باز خوانی میکند.
"زیدمو اون وسط من لای دست و پا دیدم"
عجب صدای نکره جیغی دارد!
صدا های خنده همراهی اش میکنند و ادامه موزیک را میخوانند... و مغز من قدرت تحلیل کردن ندارد.
من که اهل این جور گه خوردن ها نبودم که در این چون جمعی بروم.
داستان از چه قرار است؟
#میقات
#زینب_گرگین
#پارت2
چاقو را به زیر آستینم میفرستم.
نگاهم به سمت اتاقم میچرخد... هیچ حس خوبی از حضورش ندارم اما عادت کردم به اتفاقهای عجیب! به آغاز غمهای ناگهانی و شوکهکننده...
برایم مهم نیست که بخواهد مسخرهام کند که ترسیدهام.
من از وقوع حادثه میترسم.
حادثه نباید آغاز میشد! حادثه... حادثه... آنقدر...
هو الحق
فصل یک
"تقدیم به دختران سرزمینم"
" نمیشود توضیح داد؛ اینکه اولش کجا بود را نمیدانم.
اما نگاهت، ریتم تپیدن قلبم را عوض کرد."
#پارت1
خُب، بگذارید داستان خودم را از اینجا شروع کنم: در یونان باستان، داستانی وجود دارد که پادشاه کرت که نامش مینوس بود، به صنعتگری بنام «دایدالوس»...
...داستانی که در آن، مرگ، انتقام و جنگ اعضای جداییناپذیر هستند... در هزارتوی قتلی کثیف، داستانها میافتد و رازها بر ملا میشوند.
هیجان و اضطراب در رگهای خشک شده از ترس در جریان میافتد و عشق در این میان طناب دار را تاب میدهد.
(جلد دوم رمان موقعیت صفر)
#سناریوی_جایگزین
#زینب_گرگین
#انجمن_تک_رمان
...ارادتمند شما، زینب گرگین.
پایان جلد اول| چهارشنبه، بیست و سه آذر هزار و چهارصد و یک.
تقدیم به مادرم، که برای پرورش یافتنم از شیره ی جان خود در من دمید. :)
با تشکر از گلبرگ جان، ناظر عزیز و مسئولیت پذیرم که در تمام مشکلات کنارم بود. :giggle:
گلبرگ
#موقعیت_صفر
#زینب_گرگین
#انجمن_تک_رمان
...دستم را بالا میگیرم و خودم را به کنار حامی میرسانم. تیشرت سفید و شلوارک مشکی پوشیده. غرق در بازیست و تخمه میخورد. ان تار موی زیبای لعنتی درون پیشانیاش افتاده و بوی عطرش، یک حالهی کشنده ایجاد کرده. لبخند میزنم. من، حتی شیطان درون او را هم دوست داشتم.
#موقعیت_صفر
#زینب_گرگین
#انجمن_تک_رمان
...زمزمه میکنم:
- دیگه نمیخوام!
خُب، جدا از قیافه پوکر و در حال انفجار حامی، دَری که باز میکند و حرصی پیاده میشود، نشان دهندهی اوج خشمش است؛ اما دَری که بسته میشود، نشان میدهد او را از "بی ام و" محبوبش هم زده کردهام. خب، مگر تقصیر من است؟ دلم نمیخواهد.
#موقعیت_صفر
#زینب_گرگین...
...چیپس. دَستهایش، دور تَنم میپیچد و مَرا به خود میچسباند. از پشت گوش مرا میبوسد و بعد هم موهایم را.
- فحش باباش بدم که مشکلی نداره نه؟ پاشو بپوش باهم بریم بخریم.
ذوق میکنمف جیغ خفیفی میکشم و بلند میشوم، پیش به سوی چیپس و ماست موسیر.
#موقعیت_صفر
#زینب_گرگین
#انجمن_تک_رمان
منم میخوااااااام😭😂
...میگیرد و به سینِهاش میچسباند.
- یه چند باری از دَستم در رفت.
نگاهم خیره به خط ماهیچه اوست، جیغ میکشم و حرصی به سینِهاش میکوبم.
- چیکار کردی؟
ته گلو و جذاب میخندد. بوی عطرش میاید و من در مقابل ارتش پر قوای او هیچ ندارم:
- یه نینی خوشگل برات درست کردم.
#موقعیت_صفر
#زینب_گرگین...
...نگاه میکنم. دَر اتاق خوابمان را باز میکند و همین که با احتیاط مرا به داخل هدایت میکند سَرش را به طرف شخصی میکشد:
- یزدان.
دَر اتاق را میبندد. شوکه و گیج وسط اتاق میایستم. اعتراف کنم دلتنگ بودم؟ نیاز به اعتراف نیست، رنگ رخساره خَبر میدهد از سِر نَهانم.
#موقعیت_صفر
#زینب_گرگین...