Usage for hash tag: زینب_گرگین

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...عشق در چشم‌هایش شیرجه می‌زد و بالا و پایین می‌پرید. لَبم ناخواسته می‌خندد: - خوبی؟ چشم می‌بندد و به اهستگی باز می‌کند: - بهتر از این نمیشه، سومین خبر خوش کل زندگیم رو شنیدم. ابرو بالا می‌اندازم و اهسته می‌خندم، این‌که اولویت دارم برایش لِذتی بی‌نهایت است. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...شما را از دنیا و ادم‌هایش بی‌نیاز می‌کند. - خبر دارم براتون، ما چکاب کامل از همسرتون گرفته بودیم که مطمئن بشیم کمبودی که سلامتشون رو تهدید کنه، نداشته باشن و متوجه یه چیزی شدیم. چشم‌های منتظر من و اخم‌های حامی هر دو یک معنی دارند؛ کنجکاوی و تعجب از این لحن. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و صدایش یک‌جورهایی توام با خشم می‌شود. اهسته چشم باز می‌کنم و به اسمان سرخ چشم‌هایش خیره می‌شوم. سیبک گلویش تکان می‌خورد و اهسته و پر تاکید لَب می‌زند: - دیگه هیچ‌وقت چشماتو نبند! لبخند محوی می‌زنم. به قول نسل جدید، قلبم اکلیل پخش می‌کند؛ ان هم صورتی. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...که از تمام دنیا، تنها اغوش او را می‌خواهم. می‌خواهم انچنان او را در اغوشم بکشم که جذب وجودم شود و هرگز به رفتن فکر نکند. ابتین را ب*غ*ل می‌کنم و به طرف ماشین می‌روم. فقط یک‌بار دیگر چشم‌هایش را ببینم، قول می‌دهم که حتی نگذارم برای خواب هم ان‌ها را ببند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...چه بدهم؟ این بچه چه ظلمی کرده؟ ادم کشته؟ حق مردم خورده؟ این خدایی تو نیست! هست؟ چشم می بندم و با یک دَستم سَر ابتین را به سینِه ام می فشارم. قلبم وحشیانه می کوبد و حالش هیچ خوب نیست. - همه چیز درست میشه بابا و من بهتر از همه می دانم که هیچ چیز درست نمی شود. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...من به سرامیک‌های سرخ شده حمام خیره مانده‌ام. نگاهم به قفسه‌ی ثابت سینِه‌ی او می‌چرخد، به لَب‌های رنگ پریده و صورت بی‌روحش. گوش‌هایم، به فریاد از ته جان حامی‌ست و مغزم از کار افتاده. قطره‌ی اشکی، اهسته از کنج چشم‌هایم بیرون می‌اید. یاس رفت، به همین راحتی... . #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...به سَمت حمام می‌روم. فکر کنم یک تیغ باید داشته باشم. خدا، می‌بخشی مَرا مگر نه؟ بی‌توجه به اهورایی که چند تقه به دَر می‌زند، در حمام را باز می‌کنم و وارد می‌شوم. صدای اهورا می‌اید: - یاس، خواهر قشنگم درو باز کنم باهم حرف بزنیم. دیگر تمام شده اهورا، دیر امدی. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...از گلم پاکتره؛ اما تو لیاقت داشتنش رو نداری، تویی که حتی بهش فرصت حرف زدن نمیدی، همون بهتر که از زندگیش گم بشی. هق‌هقم می‌شکند و روی زمین فرود می‌ایم. صورتم را بین دَست هایم می‌گیرم و جیغ می‌کشم. فکرش هم دیوانه کننده بود، بدون او و آبتین چگونه زندگی می‌کردم؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...را زیر اب می‌کشم. هنوز کف‌ها از روی صورتم کنار نرفته‌اند که با شنیدن صدای سلام نصفه نیمه اهورا و صدای سیلی که پشت بندش می‌اید، تَنم خشک می‌شود و شوکه سریع صورتم را می‌شورم و اب را می‌بندم: - اهورا چی شد؟ صدای فریاد می‌اید و غرش حامی. تَنم می‌لرزد. چه شده؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...ان منشی احمق بی‌شعور را می‌گوید. عصبی از جا بلند می‌شوم و با برداشتن عینک افتابی‌ام، عصبی دندان می‌سابم و دوطرف سَرم را می‌فشارم: - منو نصیحت نکن، بَدم میاد. یزدان برو بابایی، نثارم می‌کند و من بی‌توجه به او عصبی و با گام‌های بلند اتاق را ترک می‌کنم. *** #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
بالا