Usage for hash tag: زینب_گرگین

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌سابم و کلافه شقیقه‌ام را می‌فشارم: - یاس نیست، از دیروز عصر غیب شده. نگرانی را، به وضوح در صورتش می‌بینم. اخم‌هایش در هم می‌رود و سرش را به سرم نزدیک‌تر می‌کند: - به بچه‌ها خبر ندادی یه سَر بزنن؟ سَرم را به نشانه‌ی " نه" بالا می‌اندازم و عصبی چشم می‌بندم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...به من نمی‌دهد. دستی از پشت مرا چفت می‌کند و ان حیوانی که مقابلم قرار گرفته، ماده بی‌هوشی را زیر بینی‌ام می‌گیرد. شمارش معکوس اغاز می‌شود و من، با تجربه‌تر از این حرف‌ها بودم که امید واهی برای رهایی به خودم بدهم. هزار و چهار، هزار و سه، هزار و دو، هزار و... . #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...های اویزان به جفتمان نگاه می‌کند: - دعوا تردین؟ لبخند بی‌حالی می‌زنم و دستی به سَرش می‌کشم: - نه مامان قشنگم، غذاتو بخور. خب، ان اوایل حامی انقدر حساس نبود، نمی‌دانم این خوب است یا بَد؛ اما خب، از بعضی حساس شدن‌ها دل ادم می‌گیرد، مگر نمی‌تواند مثل ادم بگوید؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...عیشش را تیش کردند. حرصی به پیشانی می‌کوبد: - من خودم نتیجه شب شنبه‌م، کی گفته نمیشه؟ می‌خندم و به طرف آبتین می‌روم و اغوشم را برایش باز می‌کنم که با دو جیغ می‌کشد و پر ذوق خودش را درون اغوشم می‌اندازد. موهای نرمش را می*ب*و*سم و به طرف آشپزخانه می‌روم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...بی‌شعوری. یزدان و مهراد، بی‌صدا می‌خندند و به طرف پذیرایی می‌روند. مهراد با چاشنی شیطنت نیم‌نگاهی به بالا تنه بر*ه*نه حامی می‌اندازد: - بساط فسق و فجورتون رو جمع کنین بیاین. با خارج شدن ان‌ها، حامی، زیر لَب هفت پشتشان را اباد می‌کند. خَر ما، از کرگی دم نداشت. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...را رویش می‌گذارم. مثلا من ناشی دارم فرار می‌کنم. - می‌دونی که راهی برای فرار وجود نداره؟ امشب می‌خوام عقده ی این سه سالو سَرت دربیارم. لَب می‌گزم و خجل چشم می‌بندم. - حامی! تیغه‌ی بینی‌اش به گَردنم می‌رسد و عمیق می‌بوید: - جون حامی، اخ دختر من طاقت ندارم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌پیچد که حاضر بودم همین الان از زندگی دست بشویم، از کل زندگی همین یک لِذت را بس! - جون مامان، عمر مامان. اهسته می‌خندد و دستش را دور گردنم می‌اندازد: - توهم مشل بابایی میگی. بغضم می‌شکند و با اشک‌های بی‌صدا، عمیق روی موهایش را می*ب*و*سم: - دورت بگردم الهی! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و دست می‌اندازم و او را در اغوش می‌کشم که جیغ می‌زند و می‌خندد. صورتش را، غرق ب*وسه می‌کنم و انقدر چربی‌های تَنش را می‌فشارم که با جیغ بابا، بابا می‌کند. بغضم می‌شکند و بی‌طاقت موهای نرم قهوه‌ای‌اش را می*ب*و*سم. اخ، اخ که ب*وس*یدن او شیره‌ی جان مرا کشیده بود. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...این همه اوارگی و ترس نمی‌کشیدی. تکیه بدنم را به دست‌هایم می‌دهم و خودم را روی سنگ روشویی می‌اندازم. - باورم نمی‌شه. و باورم نمی‌شد، باورم نمی‌شد این همه سال تباهی برای هیچ بوده، باورم نمی‌شد سه‌سال عزیز از زندگی هر سه‌مان به گند کشیده شده بود، باورم نمی‌شود. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...جیغ‌های هانی در سَرم می‌پیچد. پر از التماس اسمم را صدا می‌زند و راستش، برای منی که از اتاق بیرون امده‌ام دیگر دیر شده. راه‌روی تاریک زیر هتل را، به طرف پارکینگ ادامه می‌دهم و صدای جیغ‌های هانی، تا ای‌نجا هم می‌اید. به درک! مگر او زجه‌های کودک و زن مرا شنید؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
بالا