Usage for hash tag: زینب_گرگین

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...دلم می‌خواهد س*ی*نه‌ام را چاک دَهم و قلب لعنتی‌ام را از ان بیرون بیندازم، قلبی که تازه با نبود او کنار امده بود. خون جلوی چشم‌هایم را گرفته و ناخواسته پر از خشم غرش می‌کنم. چرا دَهان لعنتی‌اش نمی‌چرخد، چرا نمی‌گوید باعث و بانی این سه سال زجر چیست، چرا نمی‌گوید؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...برمی‌دارم و مقابل نگاه خیره‌ی همه، دست‌های او را می گیرم و محکم به طرف خودم می‌کشم. شوکه جیغ می‌کشد و دستش را روی س*ی*نه‌ام می‌گذارد تا نیفتد. با چشم‌هایم، هزاران روش قتل عام کردن علوی را برایش به نمایش می‌گذارم و با کشیدن دست‌های یاس به طرف ماشین حرکت می‌کنم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و اهسته می‌خندم: - اقای علوی زیاد تو اینستا میرید، مگه نه؟ رهام با تک خندی اهسته در طرف خودش را باز می‌کند: - قطعا کمتر از تو میرم، اخه کسی رو ندارم پروفایلشو هر ده دقیقه چک کنم. سرم را با تاسف تکان می‌دهم و با خنده، اهسته در را باز می‌کنم و پیاده می‌شوم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و روسری‌ام را مرتب می‌کنم. این سادگی کلامش را خیلی دوست داشتم، یک رفیق خوب بود که کنارش نیاز به ادا در اوردن نداشتی. ماشین، می‌ایستد و اول رهام و بعد از ان من پیاده می‌شوم. او به طرف یک دکه می‌رود و من به طرف محلی که نوشته نمازخانه و فلش به طرف چپ زده. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...مشخص می‌شود و دستیار هوشمند ماشین از وضعیت عمومی ماشین می‌گوید و تمامش انگلیسی است. من یکی از همان بچگی هم از انگلیسی فراری بودم. حامی، با سرعت فوق مجازی ماشین را از کنار ما حرکت می‌دهد و من فقط به صدای سوت مانند گ*از ماشینش گوش داده‌ام. بلایی سر خودش نیاورد. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...نیم‌نگاهی به من می‌اندازد: - اماده شو. انگار جان دوباره می‌گیرم. سیخ در جایم می‌نشینم و با چنگ انداختن چادرم، در چهره‌ی پرغضب ماهور، لبخند گ*شا*دی می‌زنم: - خداحافظ ماهوری. ادایم را در می‌اورد و با بیرون امدن من، در خانه خودم را محکم رویم می‌بندد. یا حضرت صبر! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...را ب*غ*ل می‌کند و شیطانی می‌خندد: - چیه؟ نکنه فکر کردی اون زنیکه پول‌پرست این جرعتو داشته؟ فقط خواستم اون عفریته گورشو گم کنه، خوشم نمیاد دادشمو با کسی شریک شم. ناباور و شوکه خشک می‌شوم و به خنده‌ی پرذوق ان دو نگاه می‌کنم. ابتین پدرسگ را ببین چه ذوق می‌کند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...به شمال برویم. یک روستای قدیمی و کوچک برای تبلیغات انتخاب شده. اسکان در چادر‌های مسافرتی‌ست و نهار و شام و صبحانه، به عهده‌ی یکی از اهالی ان روستاست. نمی‌دانم این فکر اقتصادی را حامی کرده یا یزدان؛ اما خوب می‌دانم که او هیچ کاری را بدون برنامه انجام نمی‌دهد. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...کیفم را روی میز می‌گذارم تا بنشینم، دست‌های رهام توجه‌ام را جلب می‌کند. درون اتاقش است؛ اما اشاره می‌کند که من به اتاق بیایم. با دیدن مردی که کنار پنجره درون اتاق رهام است، لَبم ناخواسته به لبخند کش می‌اید. من او را از شانه‌های پهن و استایل رسمی‌اش می‌شناسم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...از ابتینی که فقط خدا می‌داند چقدر تشنه‌ی لَمس کردنش هستم، از تمام لحظه‌های که بی‌او؛ اما با او گذشته بود. نمی‌دانم چقدر در گوش بالشت بی‌نوا لالایی‌های عاشقانه می‌خوانم تا خواب بروم و شب هم در خواب، به دیدار مجدد حامی برسم. این چرخه را، زیادی از بَر بودم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
بالا