Usage for hash tag: زینب_گرگین

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...را به لَبم می‌کشد و از بین دندان‌هایش نفس می‌کشد: - دلم می‌خواد سر تا پاتو مهر بزنم. پاهایم را قفل می‌کند و در یک حرکت مرا زیر می‌گیرد و خود بالا می‌اید : - داشتم چی می‌گفتم؟ پوکر نگاهش می‌کنم، مهم نیست چه گفته بود، مهم این است که الان عملی می‌شود. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...بالا می‌اید که به گوشم می‌رسد و اهسته پچ می‌زند: - من کارمو دوست دارم، همون‌جور که تو رو، نه کارمو از دست میدم نه تو رو. می‌توانم او را از دست بدهم؟ نه. من وسط بازی اویم، نمی‌خواهم بمانم؛ اما نمی‌توانم. بگذار شر بشود، ما که پی همه چیز را به تنمان مالیده‌ایم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...خودش می‌ریزد: - خیالت راحت، من نمی گیرم؛ اما مهراد رو تضمین نمی‌کنم. یعنی سگ ر...د به قبر پدربزرگم که سرطان را برای من و مادرم ارث گذاشته. - دهنشو می... با صدای جیغ پر از درد یاس، ضربان قلبم به انی بالا می‌رود و نا خواسته سراسیمه به طرف اتاقش حرکت می‌کنم. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...تو چشم من نگاه می‌کنی میگی نفست به خنده‌ام بنده؟ من چجوری بعد فهمیدن واقعیت بخندم؟ چجوری حامی؟ مشتم را به زمین می‌کوبم و از ته دلم زار می‌زنم، زانویم را در اغوشم جمع می‌کنم و جیغ می‌کشم، جیغ می‌کشم و ان‌قدر این کار را ادامه می‌دهم که گلویم دیگر یاری نمی‌کند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...پس خداراشکر متاهل است. - میشه یه موبایل بدید من؟ جوان شانه بالا می‌اندازد: - of course(البته) جوان به طرف خروجی اتاق می‌رود و من تمام فکر و ذکرم پی اینده‌ای‌ست، که قرار است داشته باشم، اینده‌ای که می‌خواستم بی‌حامی رقم بزنم. بی حامی اینده‌ای وجود داشت مگر؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...کنار قاچاقچی و حامی تروریست زندگی کنی. همه‌چیز را که نمی شود به همه‌کس گفت؛ اما ان‌قدر از سروان‌حسین‌پور مطمعن هستم که بخاطر هیچ چیز کشورش را به خطر نیندازد: - حامی توی ماموریته. قهقه‌ی بلند سروان‌حسین‌پور و نگاه شوکه‌اش، قلبم را مچاله و حالم را خَراب می‌کند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...است. - این روانی کیه دیگه؟ بی خیال شانه بالا می‌اندازم و تکیه‌ام را به صندلی می‌دهم: - اشتباه گرفته، بیخیال. حامی موبایل را خاموش می‌کند و به طرفم سوق می‌دهد: - ببین با کیا شدیم هشتاد میلیون نفر. نرم می‌خندم؛ اما درونم اشوب به پاست، یعنی چه کاری با من دارد؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...دست راستش، سخت دور تَنم می‌پیچد: - قانع نشدم. لَب می‌گزم و مظلومانه به چشم‌هایش نگاه می‌کنم. تنش را که به تنم می‌چسباند، برانگیختگی تنش را حس می‌کنم. نه انگار کار از کار گذشته. - کارم تمومه نه؟ سرش را به نشان "ای بگی نگی" تکان می‌دهد و از زمین بلندم می‌کند. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...بازار می‌گذریم و به طرف پارکینگ می‌رویم: - به نظرم شیمی درمانیت رو تا بزرگ شدن بچه‌ت ادامه بده. خب، این روزها چیزهای زیادی مانع از ادامه شیمی درمانی‌ام شده، یکی درد نداشتنم و دیگری این‌که دوست نداشتم یاس بداند. هر چند که تا دنیا امدن کودکم مهمان خانه‌ام باشد. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...و به طرف شکمم حرکت می‌کند. لباسم را بالا می‌زند و شاکی شکم شش تکه و تخت مرا مخاطب می‌گذارد: - هوی توله سگ، اگه می‌خوای کار و کاسبی منو کساد کنی همین الان از هر راهی اومدی برگرد. بلند و از ته دل می‌خندم. این حس شیرین سه نفره شدنمان حسابی زیر دَهانم مزه کرده. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
بالا