Usage for hash tag: زینب_گرگین

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...بزنید و احتمال از بین رفتن بیماری زیاده و خبر خوب‌تر این‌که من جواب ازمایشای قبلی شما رو از ازمایشگاه مرکزی گرفتم، خون خواهرتون صد در صد به شما می‌خوره و امادگی این رو دارند که بهتون پیوند ب*دن. نه تنها باد من، بلکه باد حامی هم می‌خوابد، هانی؟ یا حضرت صبر! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...لَب وَر می‌چینم و سرم را روی بازویش می‌گذارم. ضربان قلبم، با ریتم قلبش می‌کوبد. - بی تو کجا برم که حالم بَد نشه؟ قهقه می‌زند و موهایم را بهم می‌ریزد. - ز*ب*ون نریز توله سگ. نرم می‌خندم و تَن نزار زردش را می*ب*و*سم. کنار او، بیمارستان که سهل است، جهنم هم زیباست. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...- خوبم. بیشتر از این نمی‌شود، توضیح داد. هر چه هم اذیت شوم به اندازه‌ی یک صدم حامی نیست و راستش فدای یک بار پلک زدن او. اسانسور می‌رسد و چند نفر دیگر به جز ماهم در ان وجود دارند. ماسکم را بالا می‌کشم و وارد می‌شویم. یزدان زیادی نسبت به من محتاط است، زیادی. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  4. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...ان، ل*بم، اهسته به لبخند کش می‌اید: - حال مامان قشنگم خوبه؟ اون تو جات تنگ نیست مامان؟ او دوباره تکان می‌خورد و من فقط قربان صدقه‌اش می‌روم. احساس تنهایی، از نوک پاهایم بالا می‌اید و پیچک‌وار تَنم را در اغوش می‌کشد. کاش هر چه زودتر این روزهای مزخرف بگذرد. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...من اومدم از تو نگه داری کنم یا تو از من؟ دستش را بین انگشت‌هایم می‌فشارم. خیره می‌شوم به اسمان زلال چشم‌هایش. به حالت خنده‌ی لَب‌های ترک خورده‌اش، هیچ وقت باورش را نمی‌کردم که روزی این حرف‌ها از دَهان من خارج شود. - اومده بودم قوربونت برم، حالا هم رفتم، دیدی؟ #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  6. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌خواهد فقط در اغوش حامی باشم. چشم‌های زیبایش را ببوسم و روی کله‌ی خالی شده از مویش ب*وسه بنشانم و بگویم هنوز هم زیباست. او همیشه زیباست، حتی با موهای ریخته‌ی ابرو و سرش، حتی با ک*بودی زیر چشم و ترک‌های لَبش، حتی با ان صورت بدون ته ریش، حامی من همیشه زیباست. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  7. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...شخصی در سرم می‌پیچد و چشم‌های من یعقوب‌وار کور شده. همه چیز می‌چرخد. درد شدیدی، در دل و کمرم می‌پیچد و نشان می‌دهد کودکم همچو من عزادار است. کل تنم می‌لرزد و نمی‌توانم نفس بکشم. تنم از زمین فاصله می‌گیرد و من فقط پی نفسی هستم که پس رفته و بالا نمی‌اید. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  8. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...احساس حرکت کردنش، جیغی می‌کشم و می‌خندم: - حرکت کرد. حامی، نیم‌رخش را به شکمم می‌چسباند و پچ‌پچ وار حرف می‌زند: - هوی توله، مراقب مامانت باشیا، اگه من نبودم نذاری کسی اذیتش کنه. قلبم ناخواسته مچاله می‌شود. این حرف‌های حامی، بوی جدایی می‌دهند و من نمی‌دانم چرا. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
  9. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...قلبم مچاله می‌شود. پوزخندی می‌زند و بلند می‌شود. مسیر رفتنش را، تا اتاق دنبال می‌کنم. می‌خواهم به دنبالش بروم تا از دلش در بیاورم که مورد هدف فریاد دوم حامی قرار می‌گیرم: - بتمرگ سر جات! چشم‌هایم را، به هم می‌فشارم و اهسته می‌نشینم. گند زده شد به مهمانی! #موقعیت_صفر #زینب_گرگین #انجمن_تک_رمان
  10. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    ...پایین می‌ایم و بی‌طاقت دست می‌اندازم که سینی را از دستش بگیرم؛ اما او، مرموز و شیطانی عقب می‌رود. - اشتی؟ لَب می‌گزم. می‌داند من روی شکمم حساس هستم دست روی نقطه ضعفم می‌گذارد. صدای قار و قور شکمم که بلند می‌شود، نرم می‌خندم و عمیق نگاهش می‌کنم - نامرد، اشتی. #موقعیت_صفر #زینب_گرگین...
بالا