دلنوشته مجموعه دلنوشته زخم های پنهان | علی برادر خدام خسروشاهی نویسنده انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
988
لایک‌ها
2,488
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
کیف پول من
74,523
Points
1,355
سطح
  1. حرفه‌ای
فصل 1 - آغاز یک عشق ،دلنوشته 20: آغاز یک سفر
در دل شب،
چشم‌هایم به افق خیره است؛
سفری آغاز می‌شود،
که هیچ‌کس از آن خبر ندارد؛
سفری به دوردست‌ها،
به سرزمین‌های ناشناخته،
جایی که یاد تو،
همچون سایه‌ای سنگین بر دوش من است.
هر قدمی که برمی‌دارم،
وزن خاطرات‌مان را حس می‌کنم؛
صدای خنده‌هایت در گوشم طنین‌انداز است،
اما اکنون،
تنها صدای باد است که با من می‌خواند؛
و من در این سفر،
تنها مسافری‌ام،
که گم شده در دنیای بی‌تو.
چرا باید این‌گونه می‌شد؟
چرا باید عشق‌مان،
به یک سفر بی‌پایان بدل می‌شد؟
هر کجا که می‌روم،
یاد تو همچنان با من است؛
چشم‌هایم را می‌بندم،
تا شاید دوباره تو را ببینم.
دلم برای آن روزها تنگ شده،
برای لحظه‌هایی که در آ*غ*و*ش هم،
دنیا را فراموش کرده بودیم؛
اما حالا،
این سفر،
تنها یادآور درد و تنهایی‌ام است؛
و من در این جاده‌های تاریک،
به دنبال نور چشمانت می‌گردم.
اما ای عشق،
آیا روزی خواهد آمد؟
که این سفر بی‌پایان،
به یک مقصد خوشبختی برسد؟
من هنوز امیدوارم،
که در انتهای این جاده،
دوباره تو را بیابم؛
تا شاید آغاز یک سفر،
به پایان یک داستان عاشقانه بدل شود؛
و من،
در آ*غ*و*ش تو،
دوباره زندگی را احساس کنم.

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#انجمن_تک_رمان
#زخم_های_پنهان

فصل 1 - آغاز یک عشق ،دلنوشته 20: آغاز یک سفر
در دل شب،
چشم‌هایم به افق خیره است؛
سفری آغاز می‌شود،
که هیچ‌کس از آن خبر ندارد؛
سفری به دوردست‌ها،
به سرزمین‌های ناشناخته،
جایی که یاد تو،
همچون سایه‌ای سنگین بر دوش من است.
هر قدمی که برمی‌دارم،
وزن خاطرات‌مان را حس می‌کنم؛
صدای خنده‌هایت در گوشم طنین‌انداز است،
اما اکنون،
تنها صدای باد است که با من می‌خواند؛
و من در این سفر،
تنها مسافری‌ام،
که گم شده در دنیای بی‌تو.
چرا باید این‌گونه می‌شد؟
چرا باید عشق‌مان،
به یک سفر بی‌پایان بدل می‌شد؟
هر کجا که می‌روم،
یاد تو همچنان با من است؛
چشم‌هایم را می‌بندم،
تا شاید دوباره تو را ببینم.
دلم برای آن روزها تنگ شده،
برای لحظه‌هایی که در آ*غ*و*ش هم،
دنیا را فراموش کرده بودیم؛
اما حالا،
این سفر،
تنها یادآور درد و تنهایی‌ام است؛
و من در این جاده‌های تاریک،
به دنبال نور چشمانت می‌گردم.
اما ای عشق،
آیا روزی خواهد آمد؟
که این سفر بی‌پایان،
به یک مقصد خوشبختی برسد؟
من هنوز امیدوارم،
که در انتهای این جاده،
دوباره تو را بیابم؛
تا شاید آغاز یک سفر،
به پایان یک داستان عاشقانه بدل شود؛
و من،
در آ*غ*و*ش تو،
دوباره زندگی را احساس کنم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : علی خسروشاهی

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
988
لایک‌ها
2,488
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
کیف پول من
74,523
Points
1,355
سطح
  1. حرفه‌ای
فصل 2-درد جدایی، دلنوشته 1: خداحافظی تلخ
در سکوت شب، در دل تاریکی،
دست‌هایم را به یاد تو می‌فشارم.
چشمانم پر از اشک،
و قلبم، داغی از جدایی را حس می‌کند.
خداحافظی تلخ،
چگونه می‌توانم بگویم؟
چگونه می‌توانم این کلمات را بر زبان آورم،
در حالی که عشق تو در رگ‌هایم جاری است؟
یاد تو، همچون سایه‌ای سنگین،
بر دوش من نشسته است.
هر لحظه‌ای که با تو بودم،
به یادم می‌آید؛
لحظاتی که در آ*غ*و*ش تو گم شدم،
لحظاتی که دنیا فقط تو بودی.
اما حالا…
این جدایی، این فاصله،
چگونه می‌تواند تحمل شود؟
تو که تمام زندگی‌ام بودی،
چگونه می‌توانم بدون تو ادامه دهم؟
خداحافظی تلخ،
چشمانت را برای آخرین بار می‌بینم.
آیا می‌دانی که قلبم چگونه می‌شکند؟
آیا می‌دانی که هر کلمه‌ی خداحافظی،
چقدر دردناک است؟
بگذار این اشک‌ها،
شاهد عشق ما باشند.
بگذار این لحظات تلخ،
در تاریخ قلبم ثبت شوند.
اگرچه دوری ما را از هم جدا کرده،
اما عشق ما همیشه در دل من خواهد ماند.
خداحافظی تلخ،
اما عشق ما هرگز فراموش نخواهد شد.
پس بگذار این کلمات،
آخرین یادگار ما باشد.
خداحافظ، ای عشق جاودانه‌ام،
تا روزی دیگر… تا دوباره دیدار.

#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#انجمن_تک_رمان
#زخم_های_پنهان
فصل 2-درد جدایی، دلنوشته 1: خداحافظی تلخ
در سکوت شب، در دل تاریکی،
دست‌هایم را به یاد تو می‌فشارم.
چشمانم پر از اشک،
و قلبم، داغی از جدایی را حس می‌کند.
خداحافظی تلخ،
چگونه می‌توانم بگویم؟
چگونه می‌توانم این کلمات را بر زبان آورم،
در حالی که عشق تو در رگ‌هایم جاری است؟
یاد تو، همچون سایه‌ای سنگین،
بر دوش من نشسته است.
هر لحظه‌ای که با تو بودم،
به یادم می‌آید؛
لحظاتی که در آ*غ*و*ش تو گم شدم،
لحظاتی که دنیا فقط تو بودی.
اما حالا…
این جدایی، این فاصله،
چگونه می‌تواند تحمل شود؟
تو که تمام زندگی‌ام بودی،
چگونه می‌توانم بدون تو ادامه دهم؟
خداحافظی تلخ،
چشمانت را برای آخرین بار می‌بینم.
آیا می‌دانی که قلبم چگونه می‌شکند؟
آیا می‌دانی که هر کلمه‌ی خداحافظی،
چقدر دردناک است؟
بگذار این اشک‌ها،
شاهد عشق ما باشند.
بگذار این لحظات تلخ،
در تاریخ قلبم ثبت شوند.
اگرچه دوری ما را از هم جدا کرده،
اما عشق ما همیشه در دل من خواهد ماند.
خداحافظی تلخ،
اما عشق ما هرگز فراموش نخواهد شد.
پس بگذار این کلمات،
آخرین یادگار ما باشد.
خداحافظ، ای عشق جاودانه‌ام،
تا روزی دیگر… تا دوباره دیدار.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : علی خسروشاهی

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
988
لایک‌ها
2,488
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
کیف پول من
74,523
Points
1,355
سطح
  1. حرفه‌ای
فصل 2-درد جدایی، دلنوشته 2:سکوت پس از طوفان
در دل شب، پس از طوفانی سهمگین،
سکوتی سنگین بر دل زمین نشسته است.
صدای باد، که روزی فریاد می‌کشید،
اکنون در گوش‌هایم، تنها زنگ سکوت است.

چشم‌هایم را می‌بندم و یاد تو را می‌آورم؛
تو که در آغوشم، با گرمای حضورت،
چندین بار آسمان را رنگین کرده بودی.
اما حالا، تنها یاد توست که در دل طوفان مانده.

دلِ شکسته‌ام، در این سکوت غم‌انگیز،
می‌نالد و فریاد می‌کشد از دوری‌ات.
چقدر بی‌صداست این شب،
چقدر تلخ است این سکوت!

دریغ از آن روزها که با هم می‌خندیدیم؛
دریغ از آن لحظات که عشق، ما را در آ*غ*و*ش می‌فشرد.
حالا تنها سایه‌ات را می‌بینم،
که در گوشه‌ای از قلبم، به انتظار نشسته است.

دلم برای آن خنده‌های شاد و بی‌پروای تو تنگ شده؛
برای آن چشمانت که مانند ستاره‌ها می‌درخشیدند.
اما اکنون، تنها یاد توست که بر دل نشسته،
و این سکوت، همچون زنجیری بر دلم سنگینی می‌کند.

آه ای عشق! آیا بازخواهی گشت؟
یا این سکوت ابدی، گناه جدایی ماست؟
در دل شب، من به انتظار نشسته‌ام؛
تا شاید صدای قدم‌هایت را بشنوم،
تا شاید طوفان عشق دوباره به جانم بوزد.
ای کاش سکوت پس از طوفان،
تنها یک خواب بود؛
و من دوباره در آ*غ*و*ش تو جا می‌شدم.
اما حالا، فقط سکوت است و یاد تو…
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : علی خسروشاهی

علی خسروشاهی

مدرس زبان انگلیسی + مدیر بازنشسته ادبیات
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-07
نوشته‌ها
988
لایک‌ها
2,488
امتیازها
73
محل سکونت
تهران
کیف پول من
74,523
Points
1,355
سطح
  1. حرفه‌ای
فصل 2-درد جدایی،دلنوشته 3: خاطراتی که نمی‌میرند
در سکوت شب، وقتی ستاره‌ها در آسمان می‌درخشند، یاد تو در دلم زنده می‌شود.
خاطراتی که با هر نفس، در عمق وجودم ریشه دوانده‌اند، گویی هیچ‌گاه نمی‌میرند.

یاد آن روزهای بارانی، وقتی دست‌های گرم‌ات را در دستانم می‌فشردم.
چشم‌هایت، دریایی از احساسات، رازهایی را در خود نهان داشت که هرگز نتوانستم کشف کنم.
و حالا، تنها صدای باران است که به یاد تو می‌بارد و من، در خلوت خود، غرق در اندوهی بی‌پایان هستم.

می‌دانم زمان می‌گذرد، اما یاد تو همچنان تازه است.
هر لحظه‌ای که بدون تو می‌گذرد، شبیه یک قرن است.
و من هنوز هم در جستجوی آن لبخند هستم، لبخندی که روزی زندگی‌ام را روشن کرد.

دلم برای آن شب‌های پر ستاره تنگ شده است،
برای آن گفتگوهای بی‌پایان که در دل تاریکی می‌گذشت.
اما حالا تنها سایه‌ای از تو باقی مانده، سایه‌ای که هرگز نمی‌تواند پر شود.

خاطرات ما مانند کتابی هستند که هر صفحه‌اش پر از عشق و درد است.
هر کلمه‌اش زخم‌هایی را باز می‌کند که هرگز التیام نمی‌یابند.
و من، همچنان در این کتاب غرق شده‌ام، در جستجوی امیدی که دیگر وجود ندارد.

عشق ما مانند شعله‌ای بود که هرگز خاموش نمی‌شود،
اما حالا تنها خاکسترهایش را در دلم حس می‌کنم.
و این خاکسترها، یادآور لحظاتی هستند که هرگز فراموش نخواهم کرد.

پس بگذار خاطراتم زنده بمانند، حتی اگر دردناک باشند.
زیرا این خاطرات، نشانه‌ای از عشق ما هستند؛
عشقی که حتی در میان غم و اندوه، همچنان می‌درخشد.

ای کاش می‌توانستم دوباره تو را ببینم،
اما می‌دانم که تو در قلب من جاودانه‌ای.
خاطراتی که نمی‌میرند، و عشق ما همیشه زنده خواهد ماند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : علی خسروشاهی
بالا