کتاب در حال تایپ کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها | اثر رابین شارما

  • نویسنده موضوع .Melina.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 152
  • بازدیدها 2K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

کتاب های درخواستی در حال تایپ

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,652
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,279
Points
3,866
1001496414.jpg
" بسم الله الرحمن الرحیم "
اسم کتاب: باشگاه پنج صبحی‌ها
نام نویسنده: رابین شارما
مترجم: مهدی قراچه‌داغی
تایپیست: ملینا نامور Melina.N
خلاصه: سحرخیزی قرار است منبع الهامی برای شما باشد تا روزی که پیش روی خود دارید، با کمک آن برنامه‌ریزی کنید و بچینید. رابین شارما در باشگاه پنج ‌صبحی‌ها داستان دو غریبه را روایت می‌کند که با یک میلیاردر بزرگ آشنا می‌شوند و پیشنهادهای او را برای دستیابی به موفقیت همه‌جانبه در زندگی می‌پذیرند.
کتاب باشگاه پنج صبحی ها را به تمام کسانی که دوست دارند با روش‌های ساده، مسیر زندگی خود را به سمت موفقیت تغییر دهند، پیشنهاد می‌کنیم.​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Lunika✧

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
3,930
لایک‌ها
14,250
امتیازها
113
محل سکونت
"درون پورتال آتش"
کیف پول من
291,591
Points
70,000,185
سطح
  1. حرفه‌ای

پیوست‌ها

  • تایید رمان۲.png
    تایید رمان۲.png
    527.7 کیلوبایت · بازدیدها: 49
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Lunika✧

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,652
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,279
Points
3,866
"فهرست مطالب "
پیام و تقدیم نامه‌ای از نویسنده
نقل‌قول

فصل‌۱: تصمیمی خطرناک
فصل‌۲: فلسفه‌های روزانه برای افسانه‌ای شدن
فصل‌۳: دیداری غیرمنتظره با غریبه‌ای شگفت‌انگیز
فصل‌۴: متوسط و عادی بودن را فراموش کنید
فصل‌۵: یک ماجراجویی عجیب به درون تسلط صبحگاهی
فصل‌۶: پروازی به سوی اوج بهره‌وری، هنرمندى و شکست‌ناپذیری
فصل‌۷: آماده سازی برای تحول شروع می‌شود.
فصل‌۸: روش 5 صبح: عادت‌های صبحگاهی افراد بسیار موفق
فصل‌۹: مدلی برای نشان دادن بزرگی
فصل‌۱۰: چهار حوزه تمرکز افراد بسیار موفق
فصل‌۱۱: مدیریت کردن جزر و مدهای زندگی
فصل‌۱۲: باشگاه 5 صبح، آیین ایجاد عادت‌ها را یاد می‌گیرند
فصل‌۱۳: اعضای باشگاه 5 صبح فرمول 20/20/20 را یاد می‌گیرند.
 فصل۱۴: اعضای باشگاه 5 صبح، ضرورت خواب را درک می‌کنند
 فصل۱۵: اعضای باشگاه 5 صبح، 10 تاکتیک بسیار مؤثر برای تمام عمر را یاد می‌گیرند
 فصل۱۶: اعضای باشگاه 5 صبح، چرخه‌های دوقلوی عملکرد ممتاز را یاد می‌گیرند.
فصل‌۱۷: اعضای باشگاه 5 صبح، قهرمان‌های زندگی خودشان می‌شوند
سخن آخر
کد:
 "فهرست مطالب "



پیام و تقدیم نامه‌ای از نویسنده

نقل‌قول

فصل‌۱: تصمیمی خطرناک

فصل‌۲: فلسفه‌های روزانه برای افسانه‌ای شدن

فصل‌۳: دیداری غیرمنتظره با غریبه‌ای شگفت‌انگیز

فصل‌۴:متوسط و عادی بودن را فراموش کنید

فصل‌۵:یک ماجراجویی عجیب به درون تسلط صبحگاهی

فصل‌۶:پروازی به سوی اوج بهره‌وری، هنرمندى و شکست‌ناپذیری

فصل‌۷:آماده سازی برای تحول شروع می‌شود.

فصل‌۸:روش 5 صبح: عادت‌های صبحگاهی افراد بسیار موفق

فصل‌۹:مدلی برای نشان دادن بزرگی

فصل‌۱۰:چهار حوزه تمرکز افراد بسیار موفق

فصل‌۱۱:مدیریت کردن جزر و مدهای زندگی

فصل‌۱۲:باشگاه 5 صبح، آیین ایجاد عادت‌ها را یاد می‌گیرند

فصل‌۱۳:اعضای باشگاه 5 صبح فرمول 20/20/20 را یاد می‌گیرند.

 فصل۱۴:اعضای باشگاه 5 صبح، ضرورت خواب را درک می‌کنند

 فصل۱۵:اعضای باشگاه 5 صبح، 10 تاکتیک بسیار مؤثر برای تمام عمر را یاد می‌گیرند

 فصل۱۶:اعضای باشگاه 5 صبح، چرخه‌های دوقلوی عملکرد ممتاز را یاد می‌گیرند.

فصل‌۱۷:اعضای باشگاه 5 صبح، قهرمان‌های زندگی خودشان می‌شوند
سخن‌ آخر
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,652
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,279
Points
3,866
پیام و تقدیم نامه‌ای از نویسنده​
بسیار مسرورم که اکنون این کتاب در دستان شماست. از صمیم قلب، امیدوارم این کتاب بتواند خدمتی به شما بکند و تحولی انقالبی در خالقیت، بهره‌وری و کامیابی شما به وجود بیاورد.
کلوب 5 صبح، بر اساس مفهوم و روشی است که برای بیش از بیست سال برای کارآفرینان برتر، مدیران ارشد شرکت‌های بسیار معروف، سوپراستارهای ورزشی، افراد برتر حوزه موسیقی، و اعضای سلطنتی تدریس می‌کنم. من این کتاب را در مدت بیش از چهار سال در ایتالیا، آفریقای جنوبی، کانادا، سوئیس، روسیه، برزیل و جزیره‌ى مورى تیوس¹نوشته‌ام. گاهی نوشته‌های این کتاب، خیلی راحت به ذهنم می‌آمدند و گاهی برای ادامه دادن کتاب، با سختی‌هایی روبرو می شدم. گاهی اوقات،
می‌خواستم پرچم سفید را بالا ببرم و تسلیم شوم و گاهی این مسئولیت‌پذیری، من را به ادامه دادن تشویق می‌کرد.
تمام تالش خودم را در نگارش این کتاب کرده‌ام و خالصانه از تمام افرادی که در سراسر دنیا به من کمک کرده‌اند تا کتاب کلوب 5 صبح را تکمیل کنم، سپاسگزارم.
و از صمیم قلب این کتاب را تقدیم شما می‌کنم. دنیا به قهرمانان بیشتری نیاز دارد و شما این قهرمان را در درون خودتان دارید. پس دیگر منتظر نمانیم و از همین امروز شروع کنیم.
با عشق و احترام
__________________________________
کد:
پیام و تقدیم نامه‌ای از نویسنده



بسیار مسرورم که اکنون این کتاب در دستان شماست. از صمیم قلب، امیدوارم این کتاب بتواند  خدمتی به شما بکند و تحولی انقالبی در خالقیت، بهره‌وری و کامیابی شما به وجود بیاورد.

کلوب 5 صبح، بر اساس مفهوم و روشی است که برای بیش از بیست سال برای کارآفرینان برتر،  مدیران ارشد شرکت‌های بسیار معروف، سوپراستارهای ورزشی، افراد برتر حوزه موسیقی، و اعضای سلطنتی تدریس می‌کنم. من این کتاب را در مدت بیش از چهار سال در ایتالیا، آفریقای جنوبی، کانادا، سوئیس، روسیه، برزیل و جزیره‌ى مورى تیوس¹نوشته‌ام. گاهی نوشته‌های این کتاب، خیلی راحت به ذهنم می‌آمدند و گاهی برای ادامه دادن کتاب، با سختی‌هایی روبرو می شدم. گاهی اوقات،

می‌خواستم پرچم سفید را بالا ببرم و تسلیم شوم و گاهی این مسئولیت‌پذیری، من را به ادامه دادن تشویق می‌کرد.

تمام تالش خودم را در نگارش این کتاب کرده‌ام و خالصانه از تمام افرادی که در سراسر دنیا به من کمک کرده‌اند تا کتاب کلوب 5 صبح را تکمیل کنم، سپاسگزارم.

و از صمیم قلب این کتاب را تقدیم شما می‌کنم. دنیا به قهرمانان بیشتری نیاز دارد و شما این قهرمان را در درون خودتان دارید. پس دیگر منتظر نمانیم و از همین امروز شروع کنیم.

با عشق و احترام



__________________________________
¹Mauritius
¹Mauritius
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,652
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,279
Points
3,866
" نقل قول "

ما همیشه وقت داریم تا پیروزی‌ها را جشن بگیریم؛ اما برای برنده شدن قبل از غروب آفتاب، تنها چند ساعت وقت داریم.
امی کارمایکل¹
هیچ‌وقت خیلی دیر یا خیلی زود نیست تا کسی شوید که می‌خواهید... امیدوارم یک زندگی با افتخار داشته باشید. اگر متوجه شدید که زندگیتان این‌طور نیست، امیدوارم قدرت آن را داشته
باشید تا دوباره از اول شروع کنید.
اف. سکات فیتزجرالد²
و افرادی که موسیقی را نمی‌شنیدند، آن‌هایی را که می‌رقصیدند، دیوانه فرض می‌کردند.

فریدریش نیچه³
_______________________
¹Amy Carmichael
¹F. Scott Fitzgerald​
³Friedrich Nietzsche
کد:
 " نقل قول "

ما همیشه وقت داریم تا پیروزی‌ها را جشن بگیریم؛ اما برای برنده شدن قبل از غروب آفتاب، تنها چند ساعت وقت داریم.

امی کارمایکل¹



هیچ‌وقت خیلی دیر یا خیلی زود نیست تا کسی شوید که می‌خواهید... امیدوارم یک زندگی با افتخار داشته باشید. اگر متوجه شدید که زندگیتان این‌طور نیست، امیدوارم قدرت آن را داشته

باشید تا دوباره از اول شروع کنید.

اف. سکات فیتزجرالد²



و افرادی که موسیقی را نمی‌شنیدند، آن‌هایی را که می‌رقصیدند، دیوانه فرض می‌کردند.

فریدریش نیچه³

_______________________

 ¹Amy Carmichael

¹F. Scott Fitzgerald

 ³Friedrich Nietzsche
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,652
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,279
Points
3,866
فصل 1: تصمیمی خطرناک

مرگ با اسلحه، می‌توانست بسیار خشونت‌آمیز باشد؛ دار زدن خودش بسیار قدیمی و چاقو کشیدن روی مچ دست، می‌توانست بسیار مرگ بی سر و صدایی باشد. خوب حاال سؤال این بود: یک زندگی را که زمانی بسیار باشکوه بود، چگونه می‌توان خیلی زود و با دقت پایان داد، در حالی که کم‌ترین دردسر و بیشترین تأثیر را داشته باشد؟ تنها یک سال قبل، شرایط بسیار امیدوارکننده‌تر بود. آن کارآفرین خانم، به عنوان غول صنعت خودش، فردی نیکوکار و رهبری از جامعه، بسیار سرشناس شده بود. او در اواخر دوران سی سالگی خودش بود و یک شرکت تکنولوژی را اداره می‌کرد که خودش پایه آن را در خوابگاه دانشگاه شروع کرده بود و سطح آن، هر روز بالا‌تر می‌رفت. شرکت او محصولاتی را تولید می‌کرد که مورد احترام مشتریانش بود. با این حال، می‌دانست که غافلگیر شده است. او با ضربه‌ای خبیثانه روبرو شده بود که از حسادت
نشأت گرفته بود و این به شدت، سهم مالکیت او را در تجارتی که در بیشتر عمرش روی آن سرمایه‌گذاری کرده بود، تضعیف می‌کرد. حاال او مجبور بود به دنبال شغل جدیدی برود. این تغییر شرایط، برای او غیرقابل تحمل بود. او احساس می‌کرد زندگی به او خیانت کرده است و او لیاقت بسیار بیشتری دارد. تصمیم گرفت تا تعداد بسیار زیادی قرص خواب‌آور بخورد. این کار خطرناک، این‌گونه تمیزتر میشد. با خودش فکر کرد تنها لازم بود همه آن‌ها را بخورد و سریع کارش تمام می‌شود. می‌خواست از آن درد رهایی یابد.
اتاق خواب او کاملاً سفید بود. ناگهان روی میز آرایش شیک خودش که از چوب درخت بلوط ساخته شده بود، بلیطی را دید. آن بلیط را مادرش به او داده بود و برای کنفرانسی درباره بهینه‌‌سازی
شخصی بود. او معمولاً به افرادی که در چنین مراسم‌هایی شرکت می‌کردند، می‌خندید و آن‌ها را افرادی "بال شکسته" می‌نامید. باور داشت چنین افرادی به دنبال جواب‌هایشان نزد یک مرشد قلابی هستند. شاید حالا زمان آن رسیده بود تا نظرش را تغییر دهد. راه حل دیگری نداشت. یا باید به آن سمینار می‌رفت و یا باید به خیال خودش با مرگی سریع آرامش پیدا می‌کرد.

کد:
فصل 1: تصمیمی خطرناک



مرگ با اسلحه، می‌توانست بسیار خشونت‌آمیز باشد؛ دار زدن خودش بسیار قدیمی و چاقو کشیدن  روی مچ دست، می‌توانست بسیار مرگ بی سر و صدایی باشد. خوب حاال سؤال این بود: یک زندگی  را که زمانی بسیار باشکوه بود، چگونه می‌توان خیلی زود و با دقت پایان داد، در حالی که کم‌ترین دردسر و بیشترین تأثیر را داشته باشد؟  تنها یک سال قبل، شرایط بسیار امیدوارکننده‌تر بود. آن کارآفرین خانم، به عنوان غول صنعت خودش، فردی نیکوکار و رهبری از جامعه، بسیار سرشناس شده بود. او در اواخر دوران سی سالگی  خودش بود و یک شرکت تکنولوژی را اداره می‌کرد که خودش پایه آن را در خوابگاه دانشگاه  شروع کرده بود و سطح آن، هر روز بالا‌تر می‌رفت. شرکت او محصولاتی را تولید می‌کرد که مورد احترام مشتریانش بود. با این حال، می‌دانست که غافلگیر شده است. او با ضربه‌ای خبیثانه روبرو شده بود که از حسادت

نشأت گرفته بود و این به شدت، سهم مالکیت او را در تجارتی که در بیشتر عمرش روی آن سرمایه‌گذاری کرده بود، تضعیف می‌کرد. حاال او مجبور بود به دنبال شغل جدیدی برود.  این تغییر شرایط، برای او غیرقابل تحمل بود. او احساس می‌کرد زندگی به او خیانت کرده است و او لیاقت بسیار بیشتری دارد. تصمیم گرفت تا تعداد بسیار زیادی قرص خواب‌آور بخورد. این کار خطرناک، این‌گونه تمیزتر میشد. با خودش فکر کرد تنها لازم بود همه آن‌ها را بخورد و سریع کارش تمام می‌شود. می‌خواست از آن درد رهایی یابد.

اتاق خواب او کاملاً سفید بود. ناگهان روی میز آرایش شیک خودش که از چوب درخت بلوط ساخته شده بود، بلیطی را دید. آن بلیط را مادرش به او داده بود و برای کنفرانسی درباره بهینه‌‌سازی

شخصی بود. او معمولاً به افرادی که در چنین مراسم‌هایی شرکت می‌کردند، می‌خندید و آن‌ها را افرادی "بال شکسته" می‌نامید. باور داشت چنین افرادی به دنبال جواب‌هایشان نزد یک مرشد قلابی هستند. شاید حالا زمان آن رسیده بود تا نظرش را تغییر دهد. راه حل دیگری نداشت. یا باید به آن سمینار می‌رفت و یا باید به خیال خودش با مرگی سریع آرامش پیدا می‌کرد.
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,652
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,279
Points
3,866

فصل2: فلسفه‌ای روزانه برای افسانه‌ای شدن
اجازه ندهید آتش درونتان در باتلاق ناامیدی خاموش شود. اجازه ندهید چون که هرگز به آن زندگی که لیاقتش را داشتید نرسیدید، قهرمان درونتان در ناامیدی و تنهایی بمیرد. شما می‌توانید به دنیای موردعلاقه خودتان برسید. این دنیا وجود دارد، واقعی است و رسیدن به آن ممکن است. این دنیا مال شماست.
این راند¹
او یکی از بهترین سخنرانان بود. افسونگری² واقعی.
افسونگر در دوران هشتاد سالگی و در پایان دوران افسانه‌ای خودش بود و در سراسر دنیا به عنوان یک استاد الهام‌بخشی، افسانه‌ای در رهبری و سیاستمداری در کمک به مردم برای درک
بزرگ‌ترین توانایی‌هایشان مورد احترام بود. در فرهنگی سرشار از بی‌ثباتی، شک و تردید و عدم امنیت، برنامه‌های این افسونگر، جمعیت بسیار زیادی را به خود جذب می‌کرد که مشتاق بودند نه تنها زندگی‌هایی پُر از خالقیت، بهره‌وری و کامیابی داشته باشند، بلکه می‌خواستند زندگیشان را تعالی بخشند. در پایان، آن‌ها مطمئن می‌شدند که میراثی فوق‌العاده را از خودشان بر جای گذاشته‌اند و اثرشان را روی نسل بعدی داشته‌اند. کارهای این مرد بی‌نظیر بودند. او بینش‌هایی را به ما میداد که قهرمان درونمان را با ایده‌هایی تقویت می‌کرد؛ پیام او به افراد عادی، نشان میداد که چگونه به بالاترین سطوح موفقیت در حوزه کسب و کار برسند و یک زندگی کامالً غنی داشته باشند و ما به حسی از شگفتی بر می‌گردیم که زمانی می‌شناختیم. زمانی پیش از آن‌که یک دنیای سخت و سرد نابغه فطری ما را با پیچیدگی، بی‌مایگی و شوریدگی تکنولوژیکی به بردگی در بیاورد. گرچه آن افسونگر قدبلند بود؛ اما دوران سال‌خوردگی، او را کمی خمیده کرده بود. وقتی به سمت
صح*نه می‌رفت، به آرامی و در عین حال، موقرانه قدم بر می‌داشت. کت و شلواری قهوه‌ای با راه راه‌های باریک سفیدی که به تن داشت، ظاهری گیرا به او داده بود و آن عینک آبی که به چشم
کرده بود، جذابیت بیشتری به او میداد.

____________________________________
¹Ayn Rand
²Spellbinde
کد:
فصل2: فلسفه‌ای روزانه برای افسانه‌ای شدن



اجازه ندهید آتش درونتان در باتلاق ناامیدی خاموش شود. اجازه ندهید چون که هرگز به آن زندگی که لیاقتش را داشتید نرسیدید، قهرمان درونتان در ناامیدی و تنهایی بمیرد. شما می‌توانید به دنیای موردعلاقه خودتان برسید. این دنیا وجود دارد، واقعی است و رسیدن به آن ممکن است. این دنیا مال شماست.

این راند¹

او یکی از بهترین سخنرانان بود. افسونگری² واقعی.

افسونگر در دوران هشتاد سالگی و در پایان دوران افسانه‌ای خودش بود و در سراسر دنیا به عنوان یک استاد الهام‌بخشی، افسانه‌ای در رهبری و سیاستمداری در کمک به مردم برای درک

بزرگ‌ترین توانایی‌هایشان مورد احترام بود. در فرهنگی سرشار از بی‌ثباتی، شک و تردید و عدم امنیت، برنامه‌های این افسونگر، جمعیت بسیار زیادی را به خود جذب می‌کرد که مشتاق بودند نه تنها زندگی‌هایی پُر از خالقیت، بهره‌وری و کامیابی داشته باشند، بلکه می‌خواستند زندگیشان را تعالی بخشند. در پایان، آن‌ها مطمئن می‌شدند که میراثی فوق‌العاده را از خودشان بر جای گذاشته‌اند و اثرشان را روی نسل بعدی داشته‌اند. کارهای این مرد بی‌نظیر بودند. او بینش‌هایی را به ما میداد که قهرمان درونمان را با ایده‌هایی تقویت می‌کرد؛ پیام او به افراد عادی، نشان میداد که چگونه به بالاترین سطوح موفقیت در حوزه کسب و کار برسند و یک زندگی کامالً غنی داشته باشند و ما به حسی از شگفتی بر می‌گردیم که زمانی می‌شناختیم. زمانی پیش از آن‌که یک دنیای سخت و سرد نابغه فطری ما را با پیچیدگی، بی‌مایگی و شوریدگی تکنولوژیکی به بردگی در بیاورد. گرچه آن افسونگر قدبلند بود؛ اما دوران سال‌خوردگی، او را کمی خمیده کرده بود. وقتی به سمت

صح*نه می‌رفت، به آرامی و در عین حال، موقرانه قدم بر می‌داشت. کت و شلواری قهوه‌ای با راه راه‌های باریک سفیدی که به تن داشت، ظاهری گیرا به او داده بود و آن عینک آبی که به چشم

کرده بود، جذابیت بیشتری به او میداد.

____________________________________

¹Ayn Rand

²Spellbinde


 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,652
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,279
Points
3,866
افسونگر برای هزاران نفر سخنرانی می‌کرد: "زندگی کوتاه‌تر از آن است که از استعدادهایتان استفاده نکنید. شما با مسئولیتی به دنیا آمده‌اید تا افسانه‌ای شوید"
شما به این دنیا آمده‌اید تا پروژه‌های بسیار بزرگی را با موفقیت انجام دهید، طراحی شده‌اید تا اهداف بسیار با اهمیت را واقعیت ببخشید و ساخته شده‌اید تا در این سیاره کوچک، نیرویی برای خوبی باشید. شما این توانایی را دارید تا در تمدنی که تا حد زیادی از تمدن به دور شده است، دوباره بلندمرتبگی خودتان را
به دست بیاورید. شما می‌توانید ارزشمندی خودتان را در جامعه‌ای به دست آورید که در آن، اکثر افراد به دنبال کفش‌های زیبا و وسایل گران‌قیمت هستند و به ندرت روی خودشان سرمایه‌گذاری انجام می‌دهند. زنان و مردان بزرگ دنیا، همه اهدا کننده بوده‌اند، نه دریافت کننده. از این توهم که هر کس بیشتر جمع کند برنده
است، دست بکشید. در عوض، کاری قهرمانانه انجام دهید که با کیفیت اصالت و سودمندی‌اش، بازار شما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. و وقتی در حال انجام این کار هستید، توصیه من به شما این است که هم‌چنین یک زندگی غنی از اخلاقیات داشته باشید و وقتی مسئله حفاظت از آرامش درونیتان است، تسلیم‌ناپذیر باشید.
دوستان من، این‌گونه با فرشته‌ها اوج می‌گیرید و کنار خدایان قدم خواهید زد. افسونگر ایستاد. نفس عمیقی کشید. به پوتین‌های سیاه شیک خودش نگاه کرد که بی‌عیب و نقص برق انداخته شده بودند.
کد:
افسونگر  برای هزاران نفر سخنرانی می‌کرد: "زندگی کوتاه‌تر از آن است که از استعدادهایتان استفاده نکنید. شما با مسئولیتی به دنیا آمده‌اید تا افسانه‌ای شوید"

شما به این دنیا آمده‌اید تا پروژه‌های بسیار بزرگی را با موفقیت انجام دهید، طراحی شده‌اید تا اهداف بسیار با اهمیت را واقعیت ببخشید و ساخته شده‌اید تا در این سیاره کوچک، نیرویی برای خوبی باشید. شما این توانایی را دارید تا در تمدنی که تا حد زیادی از تمدن به دور شده است، دوباره بلندمرتبگی خودتان را

به دست بیاورید. شما می‌توانید ارزشمندی خودتان را در جامعه‌ای به دست آورید که در آن، اکثر افراد به دنبال کفش‌های زیبا و وسایل گران‌قیمت هستند و به ندرت روی خودشان سرمایه‌گذاری انجام می‌دهند. زنان و مردان بزرگ دنیا، همه اهدا کننده بوده‌اند، نه دریافت کننده. از این توهم که هر کس بیشتر جمع کند برنده

است، دست بکشید. در عوض، کاری قهرمانانه انجام دهید که با کیفیت اصالت و سودمندی‌اش، بازار شما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. و وقتی در حال انجام این کار هستید، توصیه من به شما این است که هم‌چنین یک زندگی غنی از اخلاقیات داشته باشید و وقتی مسئله حفاظت از آرامش درونیتان است، تسلیم‌ناپذیر باشید.

دوستان من، این‌گونه با فرشته‌ها اوج می‌گیرید و کنار خدایان قدم خواهید زد. افسونگر ایستاد. نفس عمیقی کشید. به پوتین‌های سیاه شیک خودش نگاه کرد که بی‌عیب و نقص برق انداخته شده بودند.
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,652
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,279
Points
3,866
آن‌هایی که در ردیف‌های جلویی بودند، دیدند که قطره اشکی بر صورت سال‌خورده او جاری شد. همین‌طور به پایین خیره شده بود. سکوت او بسیار پُر سروصدا بود. افسونگر به نظر متزلزل می‌رسید.
بعد از لحظاتی پرُاسترس، که باعث شد برخی از حضار روی صندلی‌هایشان جابه جا شوند، افسونگر میکروفونی را که در دست چپش نگه داشته بود، پایین آورد. با دست دیگرش، خیلی آرام دستش را در جیب شلوارش فرو کرد و دستمالی تا شده را بیرون آورد و گونه‌هایش را پاک کرد. ما همه فراخوانی در درون خودمان داریم. ما همه در درون، خواستار تعالی هستیم. کسی در این اتاق الزم نیست در متوسط بودن بماند. کسی مجبور نیست تسلیم رفتار متوسط رایج در جامعه شود. محدودیت، چیزی بیش از ذهنیتی نیست که افراد متوسط جامعه، هر روز آن را تمرین می‌کنند تا این‌که به حقیقت زندگیشان تبدیل می‌شود. قلب من می‌شکند، وقتی میبینم که افراد بسیار قدرتمند و مستعدی در داستان خودشان، درباره این‌که چرا نمی‌توانند از لحاظ کاری و شخصی ب*ر*جسته شوند، گیر می‌کنند. نباید فراموش کنید که بهانه‌های شما
گمراه کننده، ترس‌هایتان دروغگو و شک‌های شما دزد هستند.
بسیاری به نشانه تأیید سر تکان دادند. تعدادی کمی دست زدند و سپس عده‌ای زیادی او را تشویق کردند.
کد:
آن‌هایی که در ردیف‌های جلویی بودند، دیدند که قطره اشکی بر صورت سال‌خورده او جاری شد. همین‌طور به پایین خیره شده بود. سکوت او بسیار پُر سروصدا بود. افسونگر به نظر متزلزل می‌رسید.

بعد از لحظاتی پرُاسترس، که باعث شد برخی از حضار روی صندلی‌هایشان جابه جا شوند، افسونگر میکروفونی را که در دست چپش نگه داشته بود، پایین آورد. با دست دیگرش، خیلی آرام دستش را در جیب شلوارش فرو کرد و دستمالی تا شده را بیرون آورد و گونه‌هایش را پاک کرد. ما همه فراخوانی در درون خودمان داریم. ما همه در درون، خواستار تعالی هستیم. کسی در این اتاق الزم نیست در متوسط بودن بماند. کسی مجبور نیست تسلیم رفتار متوسط رایج در جامعه شود. محدودیت، چیزی بیش از ذهنیتی نیست که افراد متوسط جامعه، هر روز آن را تمرین می‌کنند تا این‌که به حقیقت زندگیشان تبدیل می‌شود. قلب من می‌شکند، وقتی میبینم که افراد بسیار قدرتمند و مستعدی در داستان خودشان، درباره این‌که چرا نمی‌توانند از لحاظ کاری و شخصی ب*ر*جسته شوند، گیر می‌کنند. نباید فراموش کنید که بهانه‌های شما

گمراه کننده، ترس‌هایتان دروغگو و شک‌های شما دزد هستند.

بسیاری به نشانه تأیید سر تکان دادند. تعدادی کمی دست زدند و سپس عده‌ای زیادی او را تشویق کردند.
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,463
لایک‌ها
6,652
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
241,279
Points
3,866
افسونگر ادامه داد: شما را درک می‌کنم. واقعاً شما را درک می‌کنم. می‌دانم که موقعیت‌های دشواری در زندگیتان داشته‌اید. ما همه، سختی‌هایی داشته‌ایم. می‌دانم که در دوران کودکی، پُر از شگفتی بودید و خواسته و فکرهایی داشتید و شاید شرایط آن‌طور که می‌خواستید پیش نرفته است. شما اصلًا فکرش را نمی‌کردید که هر روزتان مشابه باشد، درسته؟ فکر نمی‌کردید شاید شغلی که
دارید، روحتان را سرکوب کند. فکر نمی‌کردید که با مسئولیت‌ها و نگرانی‌های بی‌پایانی سروکار داشته باشید که اصالت شما را خفه کنند و انرژی شما را بدزدند. شما فکرش را نمی‌کردید که تمایل شدیدی برای اهداف غیرضروری و تحقق فوری خواسته.های کم اهمیت داشته باشید. خواسته‌هایی که اغلب به خاطر یک
تکنولوژی به وجود می‌آیند که به جای آزاد کردن، ما را بنده خودش کرده است. فکر نمی‌کردید که هزاران بار هفته‌های مشابه‌ای داشته باشید و آن را زندگی بنامید. باید به شما بگویم که بسیاری از ما، در سن سی سالگی می‌میریم و در هشتاد سالگی دفن می‌شویم. خوب، من کاملاً شما را درک می‌کنم. شما امیدوار
بودید که زندگی متفاوتی داشتید. یک زندگی جالب‌تر و با هیجان و نیازهای برآورده شده‌ی بیشتر. شما یک زندگی خاص و جادویی می‌خواستید.
کد:
افسونگر ادامه داد: شما را درک می‌کنم. واقعاً شما را درک می‌کنم. می‌دانم که موقعیت‌های دشواری در زندگیتان داشته‌اید. ما همه، سختی‌هایی داشته‌ایم. می‌دانم که در دوران کودکی، پُر از شگفتی بودید و خواسته و فکرهایی داشتید و شاید شرایط آن‌طور که می‌خواستید پیش نرفته است. شما اصلًا فکرش را نمی‌کردید که هر روزتان مشابه باشد، درسته؟ فکر نمی‌کردید شاید شغلی که

دارید، روحتان را سرکوب کند. فکر نمی‌کردید که با مسئولیت‌ها و نگرانی‌های بی‌پایانی سروکار داشته باشید که اصالت شما را خفه کنند و انرژی شما را بدزدند. شما فکرش را نمی‌کردید که تمایل شدیدی برای اهداف غیرضروری و تحقق فوری خواسته.های کم اهمیت داشته باشید. خواسته‌هایی که اغلب به خاطر یک

تکنولوژی به وجود می‌آیند که به جای آزاد کردن، ما را بنده خودش کرده است. فکر نمی‌کردید که هزاران بار هفته‌های مشابه‌ای داشته باشید و آن را زندگی بنامید. باید به شما بگویم که بسیاری از ما، در سن سی سالگی می‌میریم و در هشتاد سالگی دفن می‌شویم. خوب، من کاملاً شما را درک می‌کنم. شما امیدوار

بودید  که زندگی متفاوتی داشتید. یک زندگی جالب‌تر و با هیجان و نیازهای برآورده شده‌ی بیشتر. شما یک زندگی خاص و جادویی می‌خواستید.
#کتاب_باشگاه_پنج_صبحی‌ها
#رابین_شارما
#مهدی_قراچه_داغی
#ملینا_نامور
#انجمن‌_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا