.Melina.
مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستاننویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
در اصلی خونه رو باز میکنم و وارد حیاط میشیم. وقتی جلوتر میریم با دیدن ب*دن خونی افتاده داخل حیاط خشکم میزنه. میخوام جیغ بزنم؛ اما وقتی صورتش رو بلند میکنه، به سرعت به طرفش میرم. آیلین جلوی در ایستاده و با کنجکاوی به من نگاه میکنه. میخواد از حیاط بیرون بره. زودتر به سمتش میرم و در حیاط رو میبیدم. دیگه دستش نمیرسه که در رو باز کنه. رهاش میکنم و دوباره به سمت آزیتا میام. دستش رو میگیرم. تن کوفتهاش رو از زمین برمیداره. کمکش میکنم و روی مبل مشکی رنگ راحتی درازش میکنم. میوهها رو تند تند داخل یخچال میذارم و آیلین رو هم پشت صندلی مینشونم. با یه شربت آلبالو به سمتش میرم.
- بیا این رو بخور. چت شده؟ چیکارت کردن؟ اینهمه مدت کجا بودید؟
بغض کردیم و به همدیگه خیره موندیم.
- ازت ممنونم. با اینکه خودت حامله بودی، از دختر من هم مراقبت کردی. گیتی وضعیت خیلی بده. همهچی داره خ*را*ب میشه. موضوع اصلاً سیاوش نیست. مشکل خیلی قدرتمندتر و بزرگتر از این حرفهاست.
- چیزی نگو عزیزم. بیا شربت رو بخور و برو حموم. کلی وقت داریم که باهم صحبت کنیم.
سرش رو تکون میده و شربت رو میخوره. میفرستمش حموم و لباس تمیز براش میزارم.
#آتشگر_گیتی
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
- بیا این رو بخور. چت شده؟ چیکارت کردن؟ اینهمه مدت کجا بودید؟
بغض کردیم و به همدیگه خیره موندیم.
- ازت ممنونم. با اینکه خودت حامله بودی، از دختر من هم مراقبت کردی. گیتی وضعیت خیلی بده. همهچی داره خ*را*ب میشه. موضوع اصلاً سیاوش نیست. مشکل خیلی قدرتمندتر و بزرگتر از این حرفهاست.
- چیزی نگو عزیزم. بیا شربت رو بخور و برو حموم. کلی وقت داریم که باهم صحبت کنیم.
سرش رو تکون میده و شربت رو میخوره. میفرستمش حموم و لباس تمیز براش میزارم.
کد:
در اصلی خونه رو باز میکنم و وارد حیاط میشیم. وقتی جلوتر میریم با دیدن ب*دن خونی افتاده داخل حیاط خشکم میزنه. میخوام جیغ بزنم؛ اما وقتی صورتش رو بلند میکنه، به سرعت به طرفش میرم. آیلین جلوی در ایستاده و با کنجکاوی به من نگاه میکنه. میخواد از حیاط بیرون بره. زودتر به سمتش میرم و در حیاط رو میبیدم. دیگه دستش نمیرسه که در رو باز کنه. رهاش میکنم و دوباره به سمت آزیتا میام. دستش رو میگیرم. تن کوفتهاش رو از زمین برمیداره. کمکش میکنم و روی مبل مشکی رنگ راحتی درازش میکنم. میوهها رو تند تند داخل یخچال میذارم و آیلین رو هم پشت صندلی مینشونم. با یه شربت آلبالو به سمتش میرم.
- بیا این رو بخور. چت شده؟ چیکارت کردن؟ اینهمه مدت کجا بودید؟بغض کردیم و به همدیگه خیره موندیم.
- ازت ممنونم. با اینکه خودت حامله بودی، از دختر من هم مراقبت کردی. گیتی وضعیت خیلی بده. همهچی داره خ*را*ب میشه. موضوع اصلاً سیاوش نیست. مشکل خیلی قدرتمندتر و بزرگتر از این حرفهاست.
- چیزی نگو عزیزم. بیا شربت رو بخور و برو حموم. کلی وقت داریم که باهم صحبت کنیم.
سرش رو تکون میده و شربت رو میخوره. میفرستمش حموم و لباس تمیز براش میزارم.
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر: