Melina.N
مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستاننویس
طراح انجمن
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
مترجم آزمایشی
در اصلی خونه رو باز میکنم و وارد حیاط میشیم. وقتی جلوتر میریم با دیدن ب*دن خونی افتاده داخل حیاط خشکم میزنه. میخوام جیغ بزنم؛ اما وقتی صورتش رو بلند میکنه به سرعت به طرفش میرم. ایلین جلوی در ایستاده و با کنجکاوی به من نگاه میکنه. میخواد از حیاط بیرون بره. زودتر به سمتش میرم و در حیاط رو میبیندم. دیگه دستش نمیرسه که در و باز کنه. رهاش میکنم و دوباره به سمت ازیتا میام. دستش رو میگیرم و تن کوفتهاش رو از زمین برمیداره. کمکش میکنم و روی مبل مشکی رنگ راحتی درازش میکنم. میوهها رو تند تند داخل یخچال میزارم و ایلین رو هم پشت صندلی میشونم. با یه شربت البالو به سمتش میرم.
- بیا این و بخور. چت شده؟ چیکارت کردن؟ این همه مدت کجا بودید؟
بغض کردیم و به هم دیگه خبره موندیم.
- ازت... مم... ممنونم. با اینکه... خودت... حالمه بودی از دختر منم... مراقبت کردی! گیتی وضعیت خیلی بده! همه چی داره خ*را*ب میشه! موضوع اصلا سیاوش نیست! مشکل خیلی قدرتمندتر و بزرگتر از این حرفااست!
- چیزی نگو عزیزم. بیا شربت رو بخور و برو حموم. کلی وقت داریم که باهم صحبت کنیم.
سرش رو تکون میده و شربت رو میخوره میفرستمش حموم و لباس تمیز براش میزارم.
#آتشگر_گیتی
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
- بیا این و بخور. چت شده؟ چیکارت کردن؟ این همه مدت کجا بودید؟
بغض کردیم و به هم دیگه خبره موندیم.
- ازت... مم... ممنونم. با اینکه... خودت... حالمه بودی از دختر منم... مراقبت کردی! گیتی وضعیت خیلی بده! همه چی داره خ*را*ب میشه! موضوع اصلا سیاوش نیست! مشکل خیلی قدرتمندتر و بزرگتر از این حرفااست!
- چیزی نگو عزیزم. بیا شربت رو بخور و برو حموم. کلی وقت داریم که باهم صحبت کنیم.
سرش رو تکون میده و شربت رو میخوره میفرستمش حموم و لباس تمیز براش میزارم.
کد:
در اصلی خونه رو باز میکنم و وارد حیاط میشیم. وقتی جلوتر میریم با دیدن ب*دن خونی افتاده داخل حیاط خشکم میزنه. میخوام جیغ بزنم؛ اما وقتی صورتش رو بلند میکنه به سرعت به طرفش میرم. ایلین جلوی در ایستاده و با کنجکاوی به من نگاه میکنه. میخواد از حیاط بیرون بره. زودتر به سمتش میرم و در حیاط رو میبیندم. دیگه دستش نمیرسه که در و باز کنه. رهاش میکنم و دوباره به سمت ازیتا میام. دستش رو میگیرم و تن کوفتهاش رو از زمین برمیداره. کمکش میکنم و روی مبل مشکی رنگ راحتی درازش میکنم. میوهها رو تند تند داخل یخچال میزارم و ایلین رو هم پشت صندلی میشونم. با یه شربت البالو به سمتش میرم.
- بیا این و بخور. چت شده؟ چیکارت کردن؟ این همه مدت کجا بودید؟
بغض کردیم و به هم دیگه خبره موندیم.
- ازت... مم... ممنونم. با اینکه... خودت... حالمه بودی از دختر منم... مراقبت کردی! گیتی وضعیت خیلی بده! همه چی داره خ*را*ب میشه! موضوع اصلا سیاوش نیست! مشکل خیلی قدرتمندتر و بزرگتر از این حرفااست!
- چیزی نگو عزیزم. بیا شربت رو بخور و برو حموم. کلی وقت داریم که باهم صحبت کنیم.
سرش رو تکون میده و شربت رو میخوره میفرستمش حموم و لباس تمیز براش میزارم.
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان