.Melina.
مدیر تالار رمان + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
داستاننویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
انگار از قیافم میفهمه که میخوام از بالا آویزونش کنم.
با دستش پرستار رو نشون میده و میگه:
- به قرآن من مجیدم، این نریمانه. ننه باباش فکر کرده بودن پسره، اسم پسر گذاشته بودن. به ما ربطی نداره.
گیتی از خنده روی تخت میافته و پرستار قرمز میشه.
با خجالت دست گیتی رو میگیرم که از بیمارستان بیرون بیایم.
- عه! شمارهاش رو نگرفتم.
با عصبانیت گوشیم رو بهش میدم و میگم.
- زود باش بریم مصیبت.
با بغض نگاهم میکنه.
- دیدی؟ نه دیدی؟ همش دروغه. الان که کلافه شدی میگی مصیبت؛ ولی وقتی میخوای خامم بکنی میشم گیتیت.
چشمهام دیگه اینقدر گرد شده، میخواد بزنه بیرون؛ ولی نامردانه ادامه میده:
- آره، آره. اصلاً به گرشا میگم طلاقم رو ازت بگیره.
میخواد با حرص بیشتری ادامه بده؛ ولی یکهو ساکت میشه و با بهت میگه:
- من اصلاً زنت نیستم که بخوام طلاق بگیرم. اصلاً چرا با تو اینجام؟ زود باش زنگ بزن گرشا من رو ببره؛ وگرنه اینجا رو روی سرت خ*را*ب میکنم.
- خدایا! تو من رو دیوونه میکنی. پتانسیل دیوونه کردن من رو داری. تو مصیبت منی گیتی! مصیبت کوچولوی من که پدر من بدبخت رو درآورده.
با زیرکی ل*ب میزنه:
- چی فکر کردی؟ خونهی خاله نیست که. قراره باز هم پدرت رو در بیارم؛ تا وقتی که بفهمم همهی حرفهات راستِ راسته.
حق به جانب نگاهش میکنم و میگم:
- تو من رو دیوونه میکنی. یک دقیقه افسردهای، یک دقیقه دیگه میترسم از حرص من رو بکشی!
- آدم پر رو تر از تو ندیدم.
پرستار که گوشی رو سمت گیتی میگیره با حرص میگه:
- ممنونم نریمان جونم، بهت پیام میدم.
بعد هم با دکتر و پرستار بای بای میکنه و بیرون میاد.
پشتش با کمر خمیده و حالت خوابالو بیرون میام و میگم:
- هدفت چیه؟ الان چیکار کنیم؟ میخوای گریه کنی؟ یا من رو بزنی؟ یا شاید هم از حال بری؟ کدوم رو دوست داری مصیبت؟
- به من نگو مصیبت.
#آتشگر_گیتی
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
با دستش پرستار رو نشون میده و میگه:
- به قرآن من مجیدم، این نریمانه. ننه باباش فکر کرده بودن پسره، اسم پسر گذاشته بودن. به ما ربطی نداره.
گیتی از خنده روی تخت میافته و پرستار قرمز میشه.
با خجالت دست گیتی رو میگیرم که از بیمارستان بیرون بیایم.
- عه! شمارهاش رو نگرفتم.
با عصبانیت گوشیم رو بهش میدم و میگم.
- زود باش بریم مصیبت.
با بغض نگاهم میکنه.
- دیدی؟ نه دیدی؟ همش دروغه. الان که کلافه شدی میگی مصیبت؛ ولی وقتی میخوای خامم بکنی میشم گیتیت.
چشمهام دیگه اینقدر گرد شده، میخواد بزنه بیرون؛ ولی نامردانه ادامه میده:
- آره، آره. اصلاً به گرشا میگم طلاقم رو ازت بگیره.
میخواد با حرص بیشتری ادامه بده؛ ولی یکهو ساکت میشه و با بهت میگه:
- من اصلاً زنت نیستم که بخوام طلاق بگیرم. اصلاً چرا با تو اینجام؟ زود باش زنگ بزن گرشا من رو ببره؛ وگرنه اینجا رو روی سرت خ*را*ب میکنم.
- خدایا! تو من رو دیوونه میکنی. پتانسیل دیوونه کردن من رو داری. تو مصیبت منی گیتی! مصیبت کوچولوی من که پدر من بدبخت رو درآورده.
با زیرکی ل*ب میزنه:
- چی فکر کردی؟ خونهی خاله نیست که. قراره باز هم پدرت رو در بیارم؛ تا وقتی که بفهمم همهی حرفهات راستِ راسته.
حق به جانب نگاهش میکنم و میگم:
- تو من رو دیوونه میکنی. یک دقیقه افسردهای، یک دقیقه دیگه میترسم از حرص من رو بکشی!
- آدم پر رو تر از تو ندیدم.
پرستار که گوشی رو سمت گیتی میگیره با حرص میگه:
- ممنونم نریمان جونم، بهت پیام میدم.
بعد هم با دکتر و پرستار بای بای میکنه و بیرون میاد.
پشتش با کمر خمیده و حالت خوابالو بیرون میام و میگم:
- هدفت چیه؟ الان چیکار کنیم؟ میخوای گریه کنی؟ یا من رو بزنی؟ یا شاید هم از حال بری؟ کدوم رو دوست داری مصیبت؟
- به من نگو مصیبت.
کد:
انگار از قیافم میفهمه که میخوام از بالا آویزونش کنم.
با دستش پرستار رو نشون میده و میگه:
- به قرآن من مجیدم، این نریمانه. ننه باباش فکر کرده بودن پسره، اسم پسر گذاشته بودن. به ما ربطی نداره.
گیتی از خنده روی تخت میافته و پرستار قرمز میشه.
با خجالت دست گیتی رو میگیرم که از بیمارستان بیرون بیایم.
- عه! شمارهاش رو نگرفتم.
با عصبانیت گوشیم رو بهش میدم و میگم.
- زود باش بریم مصیبت.
با بغض نگاهم میکنه.
- دیدی؟ نه دیدی؟ همش دروغه. الان که کلافه شدی میگی مصیبت؛ ولی وقتی میخوای خامم بکنی میشم گیتیت.
چشمهام دیگه اینقدر گرد شده، میخواد بزنه بیرون؛ ولی نامردانه ادامه میده:
- آره، آره. اصلاً به گرشا میگم طلاقم رو ازت بگیره.
میخواد با حرص بیشتری ادامه بده؛ ولی یکهو ساکت میشه و با بهت میگه:
- من اصلاً زنت نیستم که بخوام طلاق بگیرم. اصلاً چرا با تو اینجام؟ زود باش زنگ بزن گرشا من رو ببره؛ وگرنه اینجا رو روی سرت خ*را*ب میکنم.
- خدایا! تو من رو دیوونه میکنی. پتانسیل دیوونه کردن من رو داری. تو مصیبت منی گیتی! مصیبت کوچولوی من که پدر من بدبخت رو درآورده.
با زیرکی ل*ب میزنه:
- چی فکر کردی؟ خونهی خاله نیست که. قراره باز هم پدرت رو در بیارم؛ تا وقتی که بفهمم همهی حرفهات راستِ راسته.
حق به جانب نگاهش میکنم و میگم:
- تو من رو دیوونه میکنی. یک دقیقه افسردهای، یک دقیقه دیگه میترسم از حرص من رو بکشی!
- آدم پر رو تر از تو ندیدم.
پرستار که گوشی رو سمت گیتی میگیره با حرص میگه:
- ممنونم نریمان جونم، بهت پیام میدم.
بعد هم با دکتر و پرستار بای بای میکنه و بیرون میاد.
پشتش با کمر خمیده و حالت خوابالو بیرون میام و میگم:
- هدفت چیه؟ الان چیکار کنیم؟ میخوای گریه کنی؟ یا من رو بزنی؟ یا شاید هم از حال بری؟ کدوم رو دوست داری مصیبت؟
- به من نگو مصیبت.
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر: