• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

رمان چطوره؟

  • عالی

  • خوب

  • متوسط

  • بد


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Lunika✧

مدیر ارشد + مدیر تالار کپیست + مدیر تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار
نویسنده فعال
طراح انجمن
ویراستار انجمن
کپیست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
1,682
لایک‌ها
10,244
امتیازها
113
محل سکونت
سرزمین ققنوس ها
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
131,983
Points
2,340
#ققنوس_آتش

#پارت_169

- به حال من خیلی فرق می‌کنه بدونم با کسی میرم مأموریت که کار بلده و من رو به کشتن نمی‌ده! کسی که بتونه از من محافظت کنه.
نگاه منفورش را حواله چهره‌ی پسرکی تقریباً بیست ساله می‌اندازد. کنج ل*بش شیطنت‌وار بالا می‌آید و چشم ریز می‌کند.
- به دارک گفته بودم اگه به دردم نخورید خودم کارتون رو می‌سازم!
با وجود این که شوکه شده است اما سریع خودش را جمع کرده و حواسش را به جاده می‌دهد. نفس‌هایش را به سختی منظم می‌کند؛ حق دارد، اسم مرگ همه را می‌ترساند. کنج دیگر ل*بش را بالا می‌دهد و مجدد به مسیر چشم می‌دوزد.
- می‌تونم احساساتت رو حس کنم؛ پس بهتره دست از ترسیدن برداری که باعث میشه اون روی همزاد منفیم بخواد با ل*ذت سلاخیت کنه!
- همیشه واسه این چیزهای مزخرف آدم می‌کشی؟
صدای دخترک پشت سرش باعث می‌شود کاملاً به سمت او برگردد، به حدی عصبانی است که قفسه‌ی س*ی*نه‌اش بالا و پایین می‌شود، اشک درون چشمانش حلقه زده اما با پلک زدن زیاد سعی می‌کند جلوی ریختن آن‌ها را بگیرد. کمی تمرکز می‌کند و با اخم می‌گوید:
- این‌جا اومدیم مأموریت دختر خانوم، عشق رو بذار کنار من که قصد کشتن عشقت رو ندارم.
پسرک سرش را برمی‌گرداند و نگاهش با دخترک گره می‌خورد، دستی روی صندلی و دستی بر روی شکم زده و قهقهه می‌زند.
- نگاه کن عین این پسر بچه و دختر بچه‌ها رفتار می‌کنن!
در یک آن تغییر حالت می‌دهد و محکم پس گردنی حواله‌ی پسرک کرده و خنثی می‌گوید:
- نگاهت رو به جلو بدوز هممون رو به کشتن میدی! بعداً می‌تونی چیزی که گفتم رو هضم کنی!
خودش را روی صندلی کمی جا‌به‌جا می‌کند که راحت بنشیند. دستی رو چانه می‌زند و آرام زیر ل*ب ادامه می‌دهد:
- با چندتا بچه اومدیم مأموریت!


کد:
- به حال من خیلی فرق می‌کنه بدونم با کسی میرم مأموریت که کار بلده و من رو به کشتن نمی‌ده! کسی که بتونه از من محافظت کنه.
نگاه منفورش را حواله چهره‌ی پسرکی تقریباً بیست ساله می‌اندازد. کنج ل*بش شیطنت‌وار بالا می‌آید و چشم ریز می‌کند.
- به دارک گفته بودم اگه به دردم نخورید خودم کارتون رو می‌سازم!
با وجود این که شوکه شده است اما سریع خودش را جمع کرده و حواسش را به جاده می‌دهد. نفس‌هایش را به سختی منظم می‌کند؛ حق دارد، اسم مرگ همه را می‌ترساند. کنج دیگر ل*بش را بالا می‌دهد و مجدد به مسیر چشم می‌دوزد.
- می‌تونم احساساتت رو حس کنم؛ پس بهتره دست از ترسیدن برداری که باعث میشه اون روی همزاد منفیم بخواد با ل*ذت سلاخیت کنه!
- همیشه واسه این چیزهای مزخرف آدم می‌کشی؟
صدای دخترک پشت سرش باعث می‌شود کاملاً به سمت او برگردد، به حدی عصبانی است که قفسه‌ی س*ی*نه‌اش بالا و پایین می‌شود، اشک درون چشمانش حلقه زده اما با پلک زدن زیاد سعی می‌کند جلوی ریختن آن‌ها را بگیرد. کمی تمرکز می‌کند و با اخم می‌گوید:
- این‌جا اومدیم مأموریت دختر خانوم، عشق رو بذار کنار من که قصد کشتن عشقت رو ندارم.
پسرک سرش را برمی‌گرداند و نگاهش با دخترک گره می‌خورد، دستی روی صندلی و دستی بر روی شکم زده و قهقهه می‌زند.
- نگاه کن عین این پسر بچه و دختر بچه‌ها رفتار می‌کنن!
در یک آن تغییر حالت می‌دهد و محکم پس گردنی حواله‌ی پسرک کرده و خنثی می‌گوید:
- نگاهت رو به جلو بدوز هممون رو به کشتن میدی! بعداً می‌تونی چیزی که گفتم رو هضم کنی!
خودش را روی صندلی کمی جا‌به‌جا می‌کند که راحت بنشیند. دستی رو چانه می‌زند و آرام زیر ل*ب ادامه می‌دهد:
- با چندتا بچه اومدیم مأموریت!
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Lunika✧

Lunika✧

مدیر ارشد + مدیر تالار کپیست + مدیر تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار
نویسنده فعال
طراح انجمن
ویراستار انجمن
کپیست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
1,682
لایک‌ها
10,244
امتیازها
113
محل سکونت
سرزمین ققنوس ها
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
131,983
Points
2,340
#ققنوس_آتش

#پارت_170

- مگه بهت نگفتم این‌طوری داخل نشو فریال؟!
نفس‌نفس زدن‌های ناشی از دویدن چند لحظه پیشش را منظم می‌کند تا بتواند سخن بگوید. کمرش را صاف و سرش را بالا می‌آورد، در چشمان خشمگین پسرک خیره می‌شود و قبل از آن‌که به دلیل قانون‌شکنی سرش را از گ*ردنش جدا کند، ل*ب می‌زند:
- اما نوکس، خبر رسیده که ققنوس آتش داره به این‌جا میاد!
از جای برمی‌خیزد، واقعاً باید برای بار هزارم تنبیه شود؟ درست است که این‌جا یک منطقه‌ی به درد نخور است که ساموئل فقط برای به نمایش گذاشتن قدرتش در انحصار گرفته اما رعایت قانون و عدالت حتی در صف دستشویی هم برای نوکس مهم است. چاقوی زرینش را از روی میز برمی‌دارد و کمی با او بازی می‌کند.
- به جز قانون شکنی دروغ هم میگی؟
فریال خود را به دیوار می‌چسباند و سریع ل*ب باز می‌کند تا او را نکشته است.
- به خدایان قسم که دارم راستش رو میگم! دارک ققنوس آتش رو فرستاده برای پیدا کردن نیروهاش! همون‌هایی که چند هفته پیش اسیر کردم.
در یک لحظه چاقو را طوری پرت می‌کند که اگر فریال جای خالی نداده بود، وسط پیشانی او می‌نشست. عقب‌عقب از اتاق خارج می‌شود و به فریاد‌های نوکس که انگار قانع نشده بود، گوش می‌دهد.
- این‌قدر چرند نگو! به حدی می‌خوری که مغزت پوسیده! کدوم سازمانی برای چندتا نیروی به درد نخورش از ققنوسشون استفاده می‌کنن؟ اون هم ققنوس آتش که در جهان فقط همون یه دونه مونده؟
- ولی من دارم راستش رو میگم! چرا تو این‌طوری می‌کنی؟
ناگهان ابروهای درهم تنیده شده‌اش را از بند هم رها می‌کند و لبخند ملیحی بر ل*ب خود می‌گیرد‌.
- داشتم امتحانت می‌کردم، اگه الان می‌زدی زیر گریه حتماً توسط ققنوس آتش کشته می‌شدی، تازه؛ خودم حضورش رو حس کردم.
قدم‌هایش را به درب خروجی در پیش می‌گیرد. مردک روانی، همه‌ی ققنوس‌های رعد این‌گونه از نداشتن ثبات شخصیتی رنج می‌برند؟ ولوم صدایش را بالا می‌برد و به رفتن او خیره می‌شود.
- حالا که نزدم زیر گریه یعنی می‌تونم من اون رو می‌کشم؟
نوکس دستش را بالا می‌آورد و در هوا تکان می‌دهد.
- صد در صد؛ ولی توی خواب!

کد:
- مگه بهت نگفتم این‌طوری داخل نشو فریال؟!
نفس‌نفس زدن‌های ناشی از دویدن چند لحظه پیشش را منظم می‌کند تا بتواند سخن بگوید. کمرش را صاف و سرش را بالا می‌آورد، در چشمان خشمگین پسرک خیره می‌شود و قبل از آن‌که به دلیل قانون‌شکنی سرش را از گ*ردنش جدا کند، ل*ب می‌زند:
- اما نوکس، خبر رسیده که ققنوس آتش داره به این‌جا میاد!
از جای برمی‌خیزد، واقعاً باید برای بار هزارم تنبیه شود؟ درست است که این‌جا یک منطقه‌ی به درد نخور است که ساموئل فقط برای به نمایش گذاشتن قدرتش در انحصار گرفته اما رعایت قانون و عدالت حتی در صف دستشویی هم برای نوکس مهم است. چاقوی زرینش را از روی میز برمی‌دارد و کمی با او بازی می‌کند.
- به جز قانون شکنی دروغ هم میگی؟ 
فریال خود را به دیوار می‌چسباند و سریع ل*ب باز می‌کند تا او را نکشته است.
- به خدایان قسم که دارم راستش رو میگم! دارک ققنوس آتش رو فرستاده برای پیدا کردن نیروهاش! همون‌هایی که چند هفته پیش اسیر کردم.
در یک لحظه چاقو را طوری پرت می‌کند که اگر فریال جای خالی نداده بود، وسط پیشانی او می‌نشست. عقب‌عقب از اتاق خارج می‌شود و به فریاد‌های نوکس که انگار قانع نشده بود، گوش می‌دهد.
- این‌قدر چرند نگو! به حدی می‌خوری که مغزت پوسیده! کدوم سازمانی برای چندتا نیروی به درد نخورش از ققنوسشون استفاده می‌کنن؟ اون هم ققنوس آتش که در جهان فقط همون یه دونه مونده؟
- ولی من دارم راستش رو میگم! چرا تو این‌طوری می‌کنی؟
ناگهان ابروهای درهم تنیده شده‌اش را از بند هم رها می‌کند و لبخند ملیحی بر ل*ب خود می‌گیرد‌. 
- داشتم امتحانت می‌کردم، اگه الان می‌زدی زیر گریه حتماً توسط ققنوس آتش کشته می‌شدی، تازه؛ خودم حضورش رو حس کردم.
قدم‌هایش را به درب خروجی در پیش می‌گیرد. مردک روانی، همه‌ی ققنوس‌های رعد این‌گونه از نداشتن ثبات شخصیتی رنج می‌برند؟ ولوم صدایش را بالا می‌برد و به رفتن او خیره می‌شود.
- حالا که نزدم زیر گریه یعنی می‌تونم من اون رو می‌کشم؟ 
نوکس دستش را بالا می‌آورد و در هوا تکان می‌دهد.
- صد در صد؛ ولی توی خواب!
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : Lunika✧
بالا