فصل اول: "آغاز تراژدی"
اپیزود ۲۰: آغاز تراژدی
در این لحظهیِ شومِ سرنوشت، در میانِ سایههایِ سنگینِ تراژدی، گویی پرده از رازی هولناک برداشته میشود. رازی که در آن، زندگی به بازی گرفته میشود، رازی که در آن، امید به ناامیدی بدل میشود، رازی که در آن، عشق به نفرت تبدیل میشود.
این آغاز، نه آغازِ یک داستانِ معمولی، بلکه آغازِ یک تراژدیِ جانکاه است، تراژدیای که در آن، تمامِ ارزشها به پوچی میرسند، تراژدیای که در آن، تمامِ آرزوها به خاکسترِ نیستی تبدیل میشوند، تراژدیای که در آن، تمامِ انسانها به قربانیانِ سرنوشت بدل میشوند.
در این لحظهیِ شوم، گویی تمامِ صداها به نالههایِ خاموش تبدیل شدهاند. گویی تمامِ نگاهها به چشمانی سرد و بیتفاوت بدل شدهاند. گویی تمامِ انسانها به سایههایی بیجان تبدیل شدهاند.
آیا در این آغازِ تراژدی، هیچ راهی برایِ گریز از این سرنوشتِ شوم وجود ندارد؟ آیا در این تاریکیِ مطلق، هیچ روزنهای از نورِ امید نیست؟ آیا در این سکوتِ سنگین، هیچ صدایی برایِ شکستنِ این تراژدی نیست؟
در این آغازِ تراژدی، گویی تمامِ پرسشها بیجواب میمانند و تمامِ آرزوها به خاکسترِ نیستی تبدیل میشوند. در این شوم بختی، گویی تمامِ هستی در یک لحظه فرو میپاشد و هیچ اثری از آن باقی نمیماند.
گویی در این لحظهیِ شوم، زمان از حرکت باز ایستاده و لحظهها در بیکرانگیِ تراژدی محو میشوند. در این خلاء، نه آغازی است و نه پایانی، نه امیدی و نه یاسی، تنها تراژدیای است ابدی و بیانتها.
#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#پژواک_سکوت
#انجمن_تک_رمان
اپیزود ۲۰: آغاز تراژدی
در این لحظهیِ شومِ سرنوشت، در میانِ سایههایِ سنگینِ تراژدی، گویی پرده از رازی هولناک برداشته میشود. رازی که در آن، زندگی به بازی گرفته میشود، رازی که در آن، امید به ناامیدی بدل میشود، رازی که در آن، عشق به نفرت تبدیل میشود.
این آغاز، نه آغازِ یک داستانِ معمولی، بلکه آغازِ یک تراژدیِ جانکاه است، تراژدیای که در آن، تمامِ ارزشها به پوچی میرسند، تراژدیای که در آن، تمامِ آرزوها به خاکسترِ نیستی تبدیل میشوند، تراژدیای که در آن، تمامِ انسانها به قربانیانِ سرنوشت بدل میشوند.
در این لحظهیِ شوم، گویی تمامِ صداها به نالههایِ خاموش تبدیل شدهاند. گویی تمامِ نگاهها به چشمانی سرد و بیتفاوت بدل شدهاند. گویی تمامِ انسانها به سایههایی بیجان تبدیل شدهاند.
آیا در این آغازِ تراژدی، هیچ راهی برایِ گریز از این سرنوشتِ شوم وجود ندارد؟ آیا در این تاریکیِ مطلق، هیچ روزنهای از نورِ امید نیست؟ آیا در این سکوتِ سنگین، هیچ صدایی برایِ شکستنِ این تراژدی نیست؟
در این آغازِ تراژدی، گویی تمامِ پرسشها بیجواب میمانند و تمامِ آرزوها به خاکسترِ نیستی تبدیل میشوند. در این شوم بختی، گویی تمامِ هستی در یک لحظه فرو میپاشد و هیچ اثری از آن باقی نمیماند.
گویی در این لحظهیِ شوم، زمان از حرکت باز ایستاده و لحظهها در بیکرانگیِ تراژدی محو میشوند. در این خلاء، نه آغازی است و نه پایانی، نه امیدی و نه یاسی، تنها تراژدیای است ابدی و بیانتها.
#علی_برادر_خدام_خسروشاهی
#پژواک_سکوت
#انجمن_تک_رمان
کد:
فصل اول: "آغاز تراژدی"
اپیزود ۲۰: آغاز تراژدی
در این لحظهیِ شومِ سرنوشت، در میانِ سایههایِ سنگینِ تراژدی، گویی پرده از رازی هولناک برداشته میشود. رازی که در آن، زندگی به بازی گرفته میشود، رازی که در آن، امید به ناامیدی بدل میشود، رازی که در آن، عشق به نفرت تبدیل میشود.
این آغاز، نه آغازِ یک داستانِ معمولی، بلکه آغازِ یک تراژدیِ جانکاه است، تراژدیای که در آن، تمامِ ارزشها به پوچی میرسند، تراژدیای که در آن، تمامِ آرزوها به خاکسترِ نیستی تبدیل میشوند، تراژدیای که در آن، تمامِ انسانها به قربانیانِ سرنوشت بدل میشوند.
در این لحظهیِ شوم، گویی تمامِ صداها به نالههایِ خاموش تبدیل شدهاند. گویی تمامِ نگاهها به چشمانی سرد و بیتفاوت بدل شدهاند. گویی تمامِ انسانها به سایههایی بیجان تبدیل شدهاند.
آیا در این آغازِ تراژدی، هیچ راهی برایِ گریز از این سرنوشتِ شوم وجود ندارد؟ آیا در این تاریکیِ مطلق، هیچ روزنهای از نورِ امید نیست؟ آیا در این سکوتِ سنگین، هیچ صدایی برایِ شکستنِ این تراژدی نیست؟
در این آغازِ تراژدی، گویی تمامِ پرسشها بیجواب میمانند و تمامِ آرزوها به خاکسترِ نیستی تبدیل میشوند. در این شوم بختی، گویی تمامِ هستی در یک لحظه فرو میپاشد و هیچ اثری از آن باقی نمیماند.
گویی در این لحظهیِ شوم، زمان از حرکت باز ایستاده و لحظهها در بیکرانگیِ تراژدی محو میشوند. در این خلاء، نه آغازی است و نه پایانی، نه امیدی و نه یاسی، تنها تراژدیای است ابدی و بیانتها.
آخرین ویرایش: