...مردک روانی، همهی ققنوسهای رعد اینگونه از نداشتن ثبات شخصیتی رنج میبرند؟ ولوم صدایش را بالا میبرد و به رفتن او خیره میشود.
- حالا که نزدم زیر گریه یعنی میتونم من اون رو میکشم؟
نوکس دستش را بالا میآورد و در هوا تکان میدهد.
- صد در صد؛ ولی توی خواب!
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
...پس گردنی حوالهی پسرک کرده و خنثی میگوید:
- نگاهت رو به جلو بدوز هممون رو به کشتن میدی! بعداً میتونی چیزی که گفتم رو هضم کنی!
خودش را روی صندلی کمی جابهجا میکند که راحت بنشیند. دستی رو چانه میزند و آرام زیر ل*ب ادامه میدهد:
- با چندتا بچه اومدیم مأموریت!
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
...روند مأموریت را در ذهنش میکشد که راننده نگاه زیر چشمی به او میاندازد و آرام زمزمه میکند:
- تو.. ققنوس آتشی؟؟
با سخن او همه ساکت و منتظر جواب سوزان میشوند که مغرورانه ل*ب به سخن میگشاید:
- به حال تو چه فرقی میکنه؟!
همین مانده که به زیر دستانش جواب پس بدهد.
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
...و خردمندانهتر از قبل عمل میکند تا جایی برای خود کسب کند؛ اصلاً برای همین این مأموریت پیش پا افتاده را قبول کرد! شاید هم دنبال خانواده جدیدی میگردد، دارک حاضر است قسم بخورد که همسر خوبی برای او میشود فقط کافیست سوزان در چنگال او باشد و کمتر جفتک بیاندازد.
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
...از روی صندلی به دارک که دستهایش روی س*ی*نهاش در هم گره خوردهاند و اخم ریزی بر چهره دارد خیره میشود. او واقعاً مرد شده و به راحتی میتواند کل سازمان را اداره کند. یک زمانی به دلیل زمین خوردن گریه میکرد و اکنون نگاه کن! حال میتواند به خوبی خود را بازنشسته کند.
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
...را به نشانهی تأیید تکان میدهد. دو نفری سوار آسانسور شده و طبق معمول با زدن دو دکمه وارد اتاق ارباب دارکنس میشوند. او با دیدن دارک و پزشک از جای برمیخیزد، نخ سیگار گورکا را درون زیرسیگاری شیشهای به شکل برگ درخت توت رها میکند و با تعجب به آنها چشم میدوزد.
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
...کرده و با چشمانی گشاد از فرط خوشحالی ل*ب میزند:
- امیدوارم خبر خوبی برام داشته باشی.
پزشک از پشت میز بلند میشود و صفحه لپتاپ را به سمت دارک برمیگرداند.
- راستش رو بخوای دقیق نمیدونم خبر خوبیه یا نه! شاید بهتره از اطلاعات خودمون بگذریم و به گذشتهاش مراجعه کنیم.
#ققنوس_آتش
#Mona❦...
...گم شدن چند نفر از نیروهامون ققنوس آتش رو بفرستم دنبالشون.
ناگهان ارباب دستی بر روی کتف دارک میگذارد و با همان صدای خشدار پشت نقاب، خیلی آهسته و آرام اضافه میکند:
- وقتی خودش میخواد بره مانعش نشو.
روی به آزراء کرده و با لحن شیطنتآمیزی میگوید:
- مگه نه سوزان؟
#ققنوس_آتش
#Mona❦...
...میکنی که تو برای من تصمیم نمیگیری میا!
و به سمت درب قدم برمیدارد. اتفاقاً باید الان کنارش باشد، اگرچه او با تکتک دختران متفاوت است اما قطعاً یک جا دل به دل دارک خواهد داد. این تنها کاریست که دارک باید بکند، عاشق کردن ققنوس آتش تضمینی برای در مشت داشتن او.
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
...در این میان دخترکی که تمام مدت آن هالهی قرمز را دنبال کرده و به آنجا رسید، آرام از پشت دیوار بیرون میآید و گربهی سیاه در دستش را زمین میگذارد. عینک آفتابیاش را تکانی میدهد و در حالی که کنج ل*بهایش آرام بالا میآیند چشم ریز میکند.
- پیدات کردم ققنوس آتش!
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان