Lunika✧
مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 2023-07-07
- نوشتهها
- 3,921
- لایکها
- 14,196
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- "درون پورتال آتش"
- کیف پول من
- 291,489
- Points
- 70,000,164
- سطح
-
- حرفهای
#❦ققنوس_آتش❦
#پارت_179
با صدای فریادی که از حیاط سازمان به گوش میرسد، همهی وزرا، ارباب و دارک را به بیرون از ساختمان دعوت میکند. سوزان نگهبان درب ورودی را محکم به زمین کوبیده و با صاف شدن کمرش، بلد اسم دارک را عربده میزند:
- دارک، کدوم گوری بیا بیرون.
فاصلهی میان ساختمان تا درب ورودی را با دویدن از بین میبرد و سریع خودش را به سوزان میرساند. مانند همیشه نیست، هیچ وقت آن را اینگونه عصبی و خشمگین ندیده بود، در حدی که دود قرمز پررنگی که از سوزان نشأت میگرفت طرح ققنوس عصبانی را در آسمان ایجاد کرده و سایهی تاریکی بر روی سوزان انداخته بود و ب*دن شعلهورش را بیشتر به نمایش میگذاشت. انگار آن دود هم آتش گرفته بود، دیدن این صح*نه به شدت درون دل دارک را خالی میکند اما او نفس عمیقی میکشد و تمام سعیش را وسط میگذارد تا وضعیت را در چنگ خود نگه دارد برای همین لبخند محوی بر لبان خیسش که به تازگی ش*ر*اب خورده، مینشاند.
- چهقدر با ابهت شدی سوزان.
گویی بشکهبشکه نفت روی سوزان خالی کرده باشند، شعلهورتر میشود و گویی کلمات از میان لبانش به طرف دارک پرتاب میشدند؛ مانند تیرهای زهرآلود.
- خفه شو! بابام کجاست؟ با اجازهی چه کسی... تو بابای من رو دزدیدی؟ گروگان گرفتی؟
از شدت خشم نفس کم آورده و این باعث میشود بین جملاتش فاصله بیفتد، تکتک کلماتش را چنان محکم و کوبنده ادا میکند که همه با ترس به پسرک خیره میشوند. چه کاری انجام داده که خون ققنوس آتش اینگونه به جوشش افتاده است؟
#ققنوس_آتش
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان
#پارت_179
با صدای فریادی که از حیاط سازمان به گوش میرسد، همهی وزرا، ارباب و دارک را به بیرون از ساختمان دعوت میکند. سوزان نگهبان درب ورودی را محکم به زمین کوبیده و با صاف شدن کمرش، بلد اسم دارک را عربده میزند:
- دارک، کدوم گوری بیا بیرون.
فاصلهی میان ساختمان تا درب ورودی را با دویدن از بین میبرد و سریع خودش را به سوزان میرساند. مانند همیشه نیست، هیچ وقت آن را اینگونه عصبی و خشمگین ندیده بود، در حدی که دود قرمز پررنگی که از سوزان نشأت میگرفت طرح ققنوس عصبانی را در آسمان ایجاد کرده و سایهی تاریکی بر روی سوزان انداخته بود و ب*دن شعلهورش را بیشتر به نمایش میگذاشت. انگار آن دود هم آتش گرفته بود، دیدن این صح*نه به شدت درون دل دارک را خالی میکند اما او نفس عمیقی میکشد و تمام سعیش را وسط میگذارد تا وضعیت را در چنگ خود نگه دارد برای همین لبخند محوی بر لبان خیسش که به تازگی ش*ر*اب خورده، مینشاند.
- چهقدر با ابهت شدی سوزان.
گویی بشکهبشکه نفت روی سوزان خالی کرده باشند، شعلهورتر میشود و گویی کلمات از میان لبانش به طرف دارک پرتاب میشدند؛ مانند تیرهای زهرآلود.
- خفه شو! بابام کجاست؟ با اجازهی چه کسی... تو بابای من رو دزدیدی؟ گروگان گرفتی؟
از شدت خشم نفس کم آورده و این باعث میشود بین جملاتش فاصله بیفتد، تکتک کلماتش را چنان محکم و کوبنده ادا میکند که همه با ترس به پسرک خیره میشوند. چه کاری انجام داده که خون ققنوس آتش اینگونه به جوشش افتاده است؟
کد:
با صدای فریادی که از حیاط سازمان به گوش میرسد، همهی وزرا، ارباب و دارک را به بیرون از ساختمان دعوت میکند. سوزان نگهبان درب ورودی را محکم به زمین کوبیده و با صاف شدن کمرش، بلد اسم دارک را عربده میزند:
- دارک، کدوم گوری بیا بیرون.
فاصلهی میان ساختمان تا درب ورودی را با دویدن از بین میبرد و سریع خودش را به سوزان میرساند. مانند همیشه نیست، هیچ وقت آن را اینگونه عصبی و خشمگین ندیده بود، در حدی که دود قرمز پررنگی که از سوزان نشأت میگرفت طرح ققنوس عصبانی را در آسمان ایجاد کرده و سایهی تاریکی بر روی سوزان انداخته بود و ب*دن شعلهورش را بیشتر به نمایش میگذاشت. انگار آن دود هم آتش گرفته بود، دیدن این صح*نه به شدت درون دل دارک را خالی میکند اما او نفس عمیقی میکشد و تمام سعیش را وسط میگذارد تا وضعیت را در چنگ خود نگه دارد برای همین لبخند محوی بر لبان خیسش که به تازگی ش*ر*اب خورده، مینشاند.
- چهقدر با ابهت شدی سوزان.
گویی بشکهبشکه نفت روی سوزان خالی کرده باشند، شعلهورتر میشود و گویی کلمات از میان لبانش به طرف دارک پرتاب میشدند؛ مانند تیرهای زهرآلود.
- خفه شو! بابام کجاست؟ با اجازهی چه کسی... تو بابای من رو دزدیدی؟ گروگان گرفتی؟
از شدت خشم نفس کم آورده و این باعث میشود بین جملاتش فاصله بیفتد، تکتک کلماتش را چنان محکم و کوبنده ادا میکند که همه با ترس به پسرک خیره میشوند. چه کاری انجام داده که خون ققنوس آتش اینگونه به جوشش افتاده است؟
#Mona❦
#انجمن_تک_رمان