• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید

Usage for hash tag: ققنوس_آتش

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_170 - مگه بهت نگفتم این‌طوری داخل نشو فریال؟! نفس‌نفس زدن‌های ناشی از دویدن چند لحظه پیشش را منظم می‌کند تا بتواند سخن بگوید. کمرش را صاف و سرش را بالا می‌آورد، در چشمان خشمگین پسرک خیره می‌شود و قبل از آن‌که به دلیل قانون‌شکنی سرش را از گ*ردنش جدا کند، ل*ب می‌زند: - اما...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_169 - به حال من خیلی فرق می‌کنه بدونم با کسی میرم مأموریت که کار بلده و من رو به کشتن نمی‌ده! کسی که بتونه از من محافظت کنه. نگاه منفورش را حواله چهره‌ی پسرکی تقریباً بیست ساله می‌اندازد. کنج ل*بش شیطنت‌وار بالا می‌آید و چشم ریز می‌کند. - به دارک گفته بودم اگه به دردم نخورید...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_168 - منظورت چیه؟ سوزان از دارک روی برمی‌گرداند و در حالی که نگاهش به پنج نفری که در حال آماده شدن هستند و قرار است در این مأموریت همراه او باشند دوخته شده است ادامه می‌دهد: - قبلاً باجنبه‌تر بودی! پوزخندی که می‌زند کاملاً غیر ارادی‌ست! ولی خب؛ همان بهتر که سوزان به جهت...
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_167 برای بار صدم به ساعت خود نگاه می‌کند، چهل دقیقه علاف بوده و امیدوار است دارک دلیل قانع کننده‌ای داشته باشد وگرنه می‌داند چگونه حالش را جا بیاورد. بی‌اراده و از روی عادت نوک پایش را سریع به زمین می‌کوبد. کمرش را که به ماشین تکیه داده کمی جابه‌جا می‌کند که با حس فردی در...
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_166 - لعنتی! دارک نگاهی به پزشک می‌اندازد و نقابش را کمی تکان می‌دهد که ارباب اضافه می‌کند: - یعنی مادر سوزان ققنوس رعد بوده؟ پزشک چند قدم به جلو برمی‌دارد. - و بدتر از همه اینه که اون شب قدرتش رو با یک ورد خاص به دخترش منتقل کرده! ارباب از شدت خشم تمام خوراکی‌های میز را به...
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_165 - مادرش! دست‌هایش روی میز را که تکیه‌گاه خود قرار داده بود را مشت می‌کند و می‌فشارد و نفس عمیقی سر می‌دهد. - چطوری همچین چیزی به عقلش رسیده! میا معجون آرام‌بخش را در کنارش روی میز قرار می‌دهد و پزشک به او اشاره می‌کند تا از اتاق خارج شود. هیچ‌کس نباید از این موضوع بویی...
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_164 کت چرمی کوتاهش را پوشیده و دست‌هایش را با دستکش چرمی مشکی می‌پوشاند. در حالی که مشغول پوشیدن چکمه‌هایش است؛ دارک بدون درب زدن داخل می‌شوند و با فریاد می‌گوید: - تو دیوونه‌ای! می‌دونستی؟ سوزان حتی به خودش زحمت نمی‌دهد که سرش را بالا بیاورد و به ادامه‌ی کارش می‌پردازد. -...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_163 با این‌که هیچ میلی به این کار ندارد آرام درب را باز می‌کند، به محض باز شدن درب همه چشم‌هایشان به او وصل می‌شوند. چرا این چنین نگاه می‌کنند؟ مگر تا ققنوس ققنوس آتش ندیده‌اند؟ نفس عمیقی می‌کشد و به سمت صندلی مخصوص خودش قدم برمی‌دارد. حتی یک لحظه هم چشم را از او برنمی‌دارند...
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_162 دستمال را مابین زاویه‌ی بین چشم و بینی‌اش می‌گذارد تا چاله‌ای از اشک که در آن‌جا مردابی کوچک را تشکیل داده بودند را پاک کند. بعد از آرام‌بخشی که میا به او تزریق کرد خوابش برد، البته خودش نشان نمی‌داد ولی در همان طول مسیر مشخص بود که در خودش فرو ریخته. حق دارد. دارک هم...
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_161 با تردید دستی روی کتف و دست دیگرش را روی گ*ردنش می‌گذارد و آرام سرش را به س*ی*نه‌ی خود می‌چسباند. می‌داند لباسش خیس است اما دخترک چنان بی‌تابی می‌کند که نمی‌تواند در این لحظه او را نادیده بگیرد. همین که انگشتانش را نوازش‌وار در موهای دخترک فرو می‌کند او ساکت می‌شود و به...
بالا