Usage for hash tag: ققنوس_آتش

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_8 بعد از شنیدن حرف‌های آدلیر تصمیم به گوش کردن حرف‌های پدرش می‌گیرد. الان صبر کردن جایز نیست. جلو می‌رود و می‌گوید: - پدر می‌تونم باهاتون صحبت کنم؟؟ آندریاس که مشغول صحبت با مهمانان است می‌گوید: - حتماً دخترم. و سپس از مهمانان عذرخواهی می‌کنند و به گوشه خلوتی می‌روند. آزراء...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_7 نفسش را با فشار بیرون می‌دهد. - آدلیر فقط بگو اون‌جا چه اتفاقی برای من افتاد؟ همین. آدلیر تک خنده‌ای می‌زند. - برای چی دستکش دستت کردی؟ بخاطر این‌که توی رگ‌هات باریکه‌ای به رنگ آبی نئون انگاری رد میشه، درسته؟ آزراء با تعجب و چشم‌های گرد شده می‌پرسد: - تو از کجا می‌دونی؟ -...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_6 در این‌که رز دختر صبوری نیست شکی وجود ندارد، اما اکنون اگر می‌خواهد بداند واقعاً چه اتفاقی افتاده، مجبور است که صبر کند. لباسی دامن‌دار به رنگ قرمز جیغ و بافتی تور مانند با یقه بلند و آستین‌های کوتاه می‌پوشد، به همراه یک دستکش خز مخملی آف سفید. در آن لباس، کمر باریک او...
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_5 *** چشم‌هایش را باز می‌کند. با نگرانی بلند می‌شود و می‌نشیند. سیم‌ها و لوله‌هایی که به او وصل است نگران‌ترش می‌کنند. نمی‌داند چه اتفاقی افتاده و در این اتاق بنفش چه می‌کند! با صدایی که نگرانی‌اش را لو می‌دهد صدا می‌زند: - بابا؟ عمو ساموئل؟ ناگهان در باز شده و آندریاس و...
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_4 *** چه مرگ مزخرفی می‌شود. این همه زحمت کشیده است که در آخر این‌گونه کشته شود؟ پسرک ع*و*ضی معلوم نیست کجا گم‌وگور شده، مطمئن است ترسیده که جلو نیامده وگرنه طوری که رز او را صدا زد ممکن نیست نشنیده باشد. آزراء با گلوله در کتف؛ دستان بسته در گوشه‌ای در بند میله‌ی کلفت بود که...
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت-3 چشمانش که از بی‌خوابی زیاد گلگون شده بودند را می‌مالد و در حالی که به سوزش آن‌ها را اهمیتی نمی‌داد، دستش را جلوی دهانش گرفته و خمیازه‌ی طویلی از اعماق وجودش می‌کشد. قصد داشت افکار ذهن کنجکاوش را مهار کرده و تمام تمرکزش را روی تحقیق پرونده‌شان بگذارد؛ اما لعنت به او که حتی...
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_2 *** به شدت کنجکاوانه تمام حرکات رز را با وسواسی خاص، از زیر نظر گذرانده و می‌کاوَد. دختر معاون و برادرزاده‌ی رئیس کل! نفوذ از این بیشتر؟ لقبش را از زبان گوشه کناره‌های سازمان بسیار شنیده بود؛ اما باید مهارتش را با چشمان خودش ببیند که آیا واقعاً لایق این همه شهرت هست یا نه،...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    مقدمه: من تنها آتشی هستم که می‌تواند در باران زندگی کند شروع نوشتن: ۸ فوریه ۲۰۲۳ #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_1 قدم‌های محکمش را یکی پس از دیگری به سمت اتاق رئیس بر‌می‌دارد. چه کاری می‌توانست آن‌قدر واجب باشد که او را از وسط تمرین صبحگاهی به بیرون کشیده و بگویند که رئیس احضارش کرده است؟ انگشت...
بالا