• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: ققنوس_آتش

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_150 *** حتی در خواب هم نمی‌دید او را در سگنه ملاقات کند. چهره‌اش از آن ناپختگی جوانی خارج شده و تغییر زیادی کرده بود. انگار در این یک سال به مدت چندین قرن بزرگ‌تر شده است. در آن کت اسپرت مشکی با پیراهن یقه آرشال که آزراء آستین‌هایش را بالا زده بود، مانند دختران کَلاّش¹ به نظر...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_149 لیوان آ*بجو را روی میز می‌گذارد و با شگفتی به آزراء خیره می‌شود. - نگفته بودی فرانسوی رو عین ز*ب*ون مادری بلدی؟ آزراء سرش را بالا می‌کشد و آخرین لقمه را در دهانش می‌گذارد، دستش مشت شده‌اش را پهلوی دهانش می‌گیرد و وقتی که کاملاً غذا را قورت داده؛ جام آ*بجو را برمی‌دارد و ل*ب...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_148 کانادای مرکزی | کبک چشمانش را به آسمان نارنجی بالای سرش می‌دوزد. کش و قوسی به خود می‌دهد و خمیازه‌ای طویل می‌کشد. یازده ساعت رانندگی حسابی خسته‌اش کرده بود اما آزراء برعکس او، با خیال تخت از استراتفورد تا خود سگنه چرت می‌زد. در همین افکار ناگهان دستی بر روی دوشش...
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_147 کی میگه این وضع برای من سخت نیست؟ چه کسی حق داره من رو قضاوت کنه و بگه من بی‌رحمم؟ آره، من بی‌رحمم چون خودم رحمی از کسی ندیدم و تا وقتی من رحم کردن رو نبینم از کجا یاد می‌گیرم؟ منم مثل تموم دخترا اول احساساتی بودم. اما نابودم کردن. تو می‌دونی برای کسی مهم نبودن یعنی چی؟...
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_146 به محض برخورد دستش با اسلحه و درد نفس گیرش آن را به سمت دارک پرت می‌کند. هیچ‌وقت این نیروی دردناک که قصد سد کردن راه تنفس و ربودن روحش را دارد برای او عادی نمی‌شود. ب*دن جیکوب بر اثر سوختن، حرکت غیرارادی انعکاسی می‌زند و دستش را از مشت آزراء در می‌کشد که به زمین می‌افتد...
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_145 حقیقتاً نومید کننده‌ست که جیکوب این‌قدر احمق تشریف دارد. دارک به بادیگاردهایش دستور داد و آتاش را به خودروی مقابل منتقل کردند. حال باید از شر این مردک فاسد نیز خلاص شود. لبخند شیطانی بر ل*ب گرفته و دستش را شعله‌ور می‌کند. - خب مربی! به من اعتماد داری؟ جیکوب به سمت او...
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_144 لبخند اندوهگینی بر ل*بش می‌نشیند. - یعنی زندگی این‌قدر چرخید و چرخید که آخرش به این‌جا برسه؟ چشمان پشیمانش را به چشمان مشتعل آزراء می‌دوزد. لبخند شیطانی که بر ل*ب‌های آن نقش بسته، بیشتر او را از بخشش مأیوس می‌کند. - تو باید به‌خاطر این کار، تا ابد توی جهنم بسوزی! اگر...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_143 نگاهش به بازوی خویش خیره مانده و زخم شدنش را تماشا می‌کند که آزراء ل*ب به سخن می‌گشاید: - نیازی به این کارا نبود، می‌تونستی خیلی راحت بهم پیشنهاد بدی، من که به اریک گفته بودم. سرش را بالا می‌کشد و در چشم‌های آزراء خیره می‌شود. آتش درونشان شعله‌ور گشته و چاشنی تند اخم‌هایش...
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_142 قطرات باران یکی پس از دیگری بر صورتش فرود می‌آیند. حتی زمانی برای پیدا کردن چتر یا بارانی نداشت تا خود را از خیس شدن نجات دهد. به عنوان پیکانی در ظلام دستش را به سمت آزراء دراز می‌کند. - خیلی خب؛ دست که می‌تونیم بدیم، درسته؟ این حرکات جلف دیگر چیست! دست و آ*غ*و*ش؟ برو...
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش|اثر مونا کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_141 *** دارک چمدان آزراء را در صندوق عقب ماشین می‌گذارد و به چهره‌ی عبوسش زیر آن باران شدید و چتر رنگی‌رنگی خیره می‌شود. - چرا وایستادی؟ بیا سوار شو. آزراء چشمانش را در حلقه می‌چرخاند و حرصی ل*ب می‌زند: - مگه مجبوری پسر؟ با هواپیما نُه ساعت راهه اون وقت می‌دونی با ماشین...
بالا