Usage for hash tag: ققنوس_آتش

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_167 برای بار صدم به ساعت خود نگاه می‌کند، چهل دقیقه علاف بوده و امیدوار است دارک دلیل قانع کننده‌ای داشته باشد وگرنه می‌داند چگونه حالش را جا بیاورد. بی‌اراده و از روی عادت نوک پایش را سریع به زمین می‌کوبد. کمرش را که به ماشین تکیه داده کمی جابه‌جا می‌کند که با حس فردی در...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_166 - لعنتی! دارک نگاهی به پزشک می‌اندازد و نقابش را کمی تکان می‌دهد که ارباب اضافه می‌کند: - یعنی مادر سوزان ققنوس رعد بوده؟ پزشک چند قدم به جلو برمی‌دارد. - و بدتر از همه اینه که اون شب قدرتش رو با یک ورد خاص به دخترش منتقل کرده! ارباب از شدت خشم تمام خوراکی‌های میز را به...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_165 - مادرش! دست‌هایش روی میز را که تکیه‌گاه خود قرار داده بود را مشت می‌کند و می‌فشارد و نفس عمیقی سر می‌دهد. - چطوری همچین چیزی به عقلش رسیده! میا معجون آرام‌بخش را در کنارش روی میز قرار می‌دهد و پزشک به او اشاره می‌کند تا از اتاق خارج شود. هیچ‌کس نباید از این موضوع بویی...
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_164 کت چرمی کوتاهش را پوشیده و دست‌هایش را با دستکش چرمی مشکی می‌پوشاند. در حالی که مشغول پوشیدن چکمه‌هایش است؛ دارک بدون درب زدن داخل می‌شوند و با فریاد می‌گوید: - تو دیوونه‌ای! می‌دونستی؟ سوزان حتی به خودش زحمت نمی‌دهد که سرش را بالا بیاورد و به ادامه‌ی کارش می‌پردازد. -...
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_163 با این‌که هیچ میلی به این کار ندارد آرام درب را باز می‌کند، به محض باز شدن درب همه چشم‌هایشان به او وصل می‌شوند. چرا این چنین نگاه می‌کنند؟ مگر تا ققنوس ققنوس آتش ندیده‌اند؟ نفس عمیقی می‌کشد و به سمت صندلی مخصوص خودش قدم برمی‌دارد. حتی یک لحظه هم چشم را از او برنمی‌دارند...
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_162 دستمال را مابین زاویه‌ی بین چشم و بینی‌اش می‌گذارد تا چاله‌ای از اشک که در آن‌جا مردابی کوچک را تشکیل داده بودند را پاک کند. بعد از آرام‌بخشی که میا به او تزریق کرد خوابش برد، البته خودش نشان نمی‌داد ولی در همان طول مسیر مشخص بود که در خودش فرو ریخته. حق دارد. دارک هم...
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_161 با تردید دستی روی کتف و دست دیگرش را روی گ*ردنش می‌گذارد و آرام سرش را به س*ی*نه‌ی خود می‌چسباند. می‌داند لباسش خیس است اما دخترک چنان بی‌تابی می‌کند که نمی‌تواند در این لحظه او را نادیده بگیرد. همین که انگشتانش را نوازش‌وار در موهای دخترک فرو می‌کند او ساکت می‌شود و به...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_160 - تو هیچ وقت نگفتی من دخترت نیستم، تو هیچ وقت همچین چیزی نگفتی! و دستانش را مشت می‌کند. آندریاس در حالی که با بی‌رحمی تمام اشک‌های آزراء را نادیده گرفته و سوار ماشین می‌شود، می‌گوید: - نمی‌خوام در این باره با تو بحث کنم ژاکلین، من دیگه پدر تو نیستم. و بستن درب ماشین...
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_159 نفسش بند آمده ولی باید همچنان زیر باران به این شدیدی دنبال دخترک سرکش بدود. به احتمال صد درصد به سمت خانه پدرش می‌رود ولی با او چه کاری دارد که این‌گونه از دست دارک گریخت. - رز صبر کن، مطمئنم می‌تونیم باهم حرف بزنیم. ولی کو گوش شنوا؟ اگرچه چون در خیابان کسی نیست که...
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_158 - فقط بهم اجازه بده از دری که توی اتاقته استفاده کنم و از اون طرف برم بیرون. با احساس چشمانی که او را تماشا می‌کنند از درب شیشه‌ای داروخانه به بیرون نگاهی می‌اندازد که دارک را خیره به خود می‌بیند. شقیقه‌هایش را می‌مالد و حتی برای یک لحظه هم نگاهش را از آزراء دور...
بالا