Usage for hash tag: ققنوس_آتش

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_157 یازده ساعت پرواز به شدت خسته‌اش کرده، طبیعتاً باید کمتر طول می‌کشید اما خودش هم نمی‌داند چه شد! این که دو خیابان بالاتر از خانه‌ی پدری‌اش قرار دارد اذیتش می‌کند، و بارانی که در حال باریدن است بیشتر! تکیه سرش را از شیشه‌ی ماشین می‌گیرد و به دارک نگاهی می‌اندازد، او هم به...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_156 کش و قوس ناگهانی به خود می‌دهد که دستش به کتف کنار دستی‌اش برخورد می‌کند. سریع دست خود را عقب می‌کشد و نگاهی به اطراف می‌اندازد. زن لبخندی می‌زند و با اشاره به دارک ل*ب به سخن می‌گشاید: - همسرت تمام این مدت که خواب بودی حواسش بهت بود، مشخصه خیلی دوست داره. همسرش؟ کدام...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_155 و باز هم همان استرس مُردن، همان الکتریسیته و در نهایت نجات جانش‌. مانند مأموریت ویژه اولش با آدلیر خدا نابیامرز. ساموئل به‌خاطر آن پسرک با او دعوا کرد. مرد با برخورد الکتریسیته بی‌جان بر روی زمین می‌افتد و خودش هم نمی‌داند دقیقاً چه شد و چه رخ داد که روی دستان دارک و در...
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_154 لحظه به لحظه به دلیل شعله‌ور بودن از انرژی‌اش کاسته می‌شد، مانند گوشی که باطری‌اش تحلیل رفته و امکان تنظیم نور صفحه را از صاحبش می‌گیرد. کمی به دیوار خاکی پشت سرش تکیه می‌کند، می‌داند این کار ساموئل را هوشیارتر می‌کند اما برایش مهم نیست. - چی می‌خوای؟ تو چرا ولم نمی‌کنی؟...
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_153 مجدد نگاهی به آن دوتا لندهور می‌اندازد و در حالی که نگاهش قفل آن‌هاست ل*ب می‌زند: - تو این‌جا بمون، من آروم میرم کلک‌شونو بکنم! - نمی‌تونی از اسلحه استفاده کنی این‌جا مسکونیه پس می‌خوای چیکار کنی؟ تازه ققنوس آتش هم نیستی! سرش را با اکراه از آن دو که در حال جست و جو و...
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_152 گلوله‌‌ی مذاب را به سمت ساموئل پرتاب کرده که ساموئل جای خالی می‌دهد، به دیوار برخورد می‌کند و قطراتش پخش می‌شوند. ساموئل قطره‌ای ناچیز اما سوزان را که روی کتفش افتاده بود را سریع با تکه سنگی از خود جدا می‌کند که ناگهان دارک با سرعتی غیر قابل توصیف دست آزراء را در مشت...
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_151 این‌قدر که رز و ساموئل در حال بحث درباره مرگ آدلارد هستند که دارک دوست دارد بگوید: - خفه شین، این بحث الکی چیه؟ آدلارد من بودم و اون نقشه بود. اما حیف که تمام رشته‌هایش پنبه می‌شوند، بنابراین باید تحمل کند‌. - من اون رو نکشتم برای بار صدم، سازمان احمقانه این آقا حمله کرد...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_150 *** حتی در خواب هم نمی‌دید او را در سگنه ملاقات کند. چهره‌اش از آن ناپختگی جوانی خارج شده و تغییر زیادی کرده بود. انگار در این یک سال به مدت چندین قرن بزرگ‌تر شده است. در آن کت اسپرت مشکی با پیراهن یقه آرشال که آزراء آستین‌هایش را بالا زده بود، مانند دختران کَلاّش¹ به نظر...
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_149 لیوان آ*بجو را روی میز می‌گذارد و با شگفتی به آزراء خیره می‌شود. - نگفته بودی فرانسوی رو عین ز*ب*ون مادری بلدی؟ آزراء سرش را بالا می‌کشد و آخرین لقمه را در دهانش می‌گذارد، دستش مشت شده‌اش را پهلوی دهانش می‌گیرد و وقتی که کاملاً غذا را قورت داده؛ جام آ*بجو را برمی‌دارد و ل*ب...
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_148 کانادای مرکزی | کبک چشمانش را به آسمان نارنجی بالای سرش می‌دوزد. کش و قوسی به خود می‌دهد و خمیازه‌ای طویل می‌کشد. یازده ساعت رانندگی حسابی خسته‌اش کرده بود اما آزراء برعکس او، با خیال تخت از استراتفورد تا خود سگنه چرت می‌زد. در همین افکار ناگهان دستی بر روی دوشش...
بالا