Usage for hash tag: ققنوس_آتش

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_138 *** در آب دریا تکیه داده و موج سرد بی‌رحمانه بر جانش می‌تازد. اما خیالی نیست؛ بدنش اکنون خوب یاد گرفته چگونه خود را گرم نگه دارد. نفس عمیقی می‌کشد و چشم از هم باز می‌کند. آسمان رو به‌ رویش زیادی سیاه است. ابر‌ها؛ گریان می‌بارند و وای که چقدر اشک‌شان را دوست می‌دارد‌‌. به...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_137 آرام و نوازش‌وار انگشت‌های خود را از پستی بلندی‌های میان انگشتان ربکا رد می‌کند. - می‌دونم عزیزم فقط گفتم بهتر میشد، تو برگردی که من میمیرم از دوریت دختر! ربکا قهقهه‌ای می‌زند، حتی قهقهه‌های این بشر هم مانند آدمیزاد نیست. - اوه اریک! قول میدم زود به زود تماس بگیرم. به...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_136 این تنگی نفس، این در هم آمیختن فضا و مکان! محو شدن تاریکی اتاق و شنیدن صداهای عجیب. برایش آشنایی خاصی دارد. قبلاً این نوع طلسم را لمس کرده بود. طلسمی مخصوص ققنوس‌ها. اولین بار لئون از این طلسم برای تست حقانیت آزراء استفاده کرد. دخترکی با چشمان‌گیرا و پرتوی بنفش‌فام وارد...
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_135 حق با آتاش بود. هر روز از روز قبل سخت‌تر است. بدنش به شدت واکنش نشان می‌دهد و تمام زحماتی که برای کنترلش کشیده بود هدر رفته‌اند. نفسش را با گرمی بیرون می‌دهد، غلتی می‌زند و پتو را مانند نوزادی بی‌پناه دور خود می‌پیچد. از پنجره‌ی رو به رویش فضای بیرون را نظاره می‌کند...
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_134 آب به قدری سرد است که تمام جانش بی‌حس شده. بدنش؛ جریانی از قدرت آتش را به راه انداخته تا با سرمای آب مقابله کند اما انگار فایده‌ی زیادی ندارد. همین که دستش را از درون آب به بیرون می‌کشد، شعله‌ور می‌شود. آتاش چشمانش را به دست آتش گرفته‌ی آزراء می‌دوزد، و در حالی که کنار...
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_133 بند پوتین دخترانه خود را سفت می‌کند. جز یک لباس سفید آستین کوتاه حق پوشیدن لباس دیگری را ندارد. هوا کم‌کم به سمت سرما می‌رفت و این بهترین موقعیت برای تمرین شکنجه‌ی موج تا اواخر فصل زمستان بود، البته به گفته‌ی مربی جی! خودش هنوز هم نمی‌داند این چه تمرینی‌ست؛ اولین بار...
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_132 «چه بسیار مخلوقاتی که امروزه بر روی زمین راه می‌روند، اما در ابتدا به شکل دیگری بوده‌اند. فقط یک موجود هست که تا ابد همان طوری که از نخست بوده؛ باقی خواهد ماند. یعنی طی سالیان مدید، بی آن که تغییری کرده باشد، باقی می‌ماند و سرانجام نیز؛ پس از نابودی، دگربار به همان شکل...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_131 نفس حبس شده‌اش را با فشار بیرون می‌دهد و خود را روی کشتی می‌اندازد. جیکوب بازوی عر*یا*نش را در مشت می‌گیرد و به بالا می‌کشد. کمرش را به بدنه‌ی کشتی می‌چسباند تا نفس‌هایش آرام شوند. به آتاش اشاره می‌کند و آرام ل*ب می‌زند: - بیا دستامو باز کن. آتاش زمان سنج در دستش را زمین...
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_130 - پس می‌تونم ترمیم شم! اُوِه چه خفن شدم من! لبخندی می‌زند و نی پلاستیکی آبمیوه‌اش را در د*ه*ان می‌گیرد که طعم آب انبه را حس می‌کند. آزراء قهوه‌اش را سر می‌کشد و لیوان را روی می‌کوبد. - خب؛ یه چیزی هم خوردیم حالا از وضعیت بابام بگو. دارک آبمیوه را روی میز می‌گذارد و آرام...
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_129 - خیلی خب دستت رو بردار که ببینمش. وقتی دارک کمی ساعد آزراء را می‌کشد، آزراء دستش را محکم‌تر می‌گیرد و می‌گوید: - به اینی که میگم گوش کن بعد. دارک لبخند ملیحی می‌زند و صاف می‌نشیند. ابراز علاقه کن! ابراز علاقه کن... ! - میشه برام یه خبری از بابام بگیری؟ با شنیدن این حرف...
بالا