خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • 🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید

ساعت تک رمان

06:55:01 PM
  1. Reina✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_120 نگهبان؛ جیکوب را به خدمت دارک آورد و اکنون رو در رو خیره در چهره‌ی هم هستند که دارک این سکوت را می‌شکند: - چه آموزش‌هایی بهش یاد میدی؟ - آموزش‌هایی که یک کماندو می‌بینه. دارک در حالی که آرام روی صندلی می‌نشیند می‌گوید: - خوبه، خوبه! اما کافی نیست. فرمانده با تعجب به...
  2. Reina✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_119 دوش سریعی می‌گیرد، تی‌شرتی با عکس اسکلت و شلوار لی پوشیده و لباس چهارخانه مردانه‌اش را به کمرش گره می‌زند. از اتاق خارج می‌شود که نگهبان آن را به اتاق فرمانده می‌برد و خودش از اتاق به بیرون می‌رود. فرمانده سیگارش را در جای‌سیگاری خفه می‌کند و با دستان باز به استقبال او...
  3. Reina✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_118 چمدانش را در دست می‌گیرد و راهی ماشینش می‌شود که میا را سد راه خود می‌بیند. - چی شده؟ چهره‌ی غمگینی دارد و از شدت گریه چشم‌هایش پف کرده، اشک مجدد در چشم‌هایش حلقه می‌زند و آرام با صدایی که موج غم در آن فراوان است می‌پرسد: - میری دیدن اون دختره؟ دلش بدجور تاب سوزناکی به...
  4. Reina✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_117 آسانسور می‌ایستد و با باز شدنش فک آزراء نیز از شدت تعجب شل می‌شود. - اوه مای گاد! فضای خیلی بزرگی شاید نزدیک به دویست متر زیر زمین با امکانات فول. قدم‌زنان به سمتی حرکت می‌کنند، از بقیه رد می‌شوند که مرد ل*ب به سخن می‌گشاید: - اسم من جیکوبِ، تو می‌تونی مربی جِی صدام کنی...
  5. Reina✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_116 با صدای بلندی که در اتاق می‌پیچید، عین جن‌زده‌ها از جا بلند می‌شود. - بلند شو الان وقت خواب نیست! چشم‌هایش را چندین دفعه باز و بسته می‌کند تا بتواند شخص روبه‌رو را واضح ببیند. مردی قوی هیکل، با بلندگو و اخم‌های درهم تنیده شده بالاسرش ایستاده. آزراء به پنجره نگاهی...
  6. Reina✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_115 دارک هم دستانش را زیر سرش می‌زند، رو به سمت سقف و در کنار آزراء دراز می‌کشد: - مثل شکنجه‌ی موج. - شکنجه‌ی موج؟ - آره، و خیلی چیزای دیگه، حالا باهاشون آشنا میشی. رز کمی چشمانش را باز می‌کند و با دیدن دارک روی تختش می‌خندد: - برو به اتاقت. - تا اون موقع میرم. آزراء اخمی...
  7. Reina✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_114 قرص را در دهانش می‌گذارد و با کمی آب قورت می‌دهد که قطره‌ای آب از گوشه‌ی ل*بش سرازیر می‌شود. دهنش را با آستینش پاک می‌کند و در حالی که درب بطری را می‌بست، می‌گوید: - دست چپ ارباب قبلاً کی بوده؟ دارک که از رفتن میا مطمئن می‌شود نقابش را پایین می‌دهد و با تعجب می‌پرسد: -...
  8. Reina✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_113 همه پرده‌ها را کشیده و نور خورشید به اتاقش را به حداقل رسانده است. از شدت سردرد اخم‌هایش در هم ادغام شده‌اند و با چشم‌های بسته سرش را به کاناپه تکیه داده که درب به صدا در می‌آید. - می‌تونم بیام تو؟ چیزی نمی‌گوید اما دارک پرویی خرج می‌کند و خودش داخل می‌شود. - چت شده؟ در...
  9. Reina✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_112 تا چشم باز می‌کند خود را جلوی اتاق جلسه می‌بیند و صدای مشاور که بسیار عصبانی‌ست: - میگم دختره هر پنج نفر رو سوزونده، یکی‌شون رو کشته و دارک فقط ایستاده و نگاه کرده. اخمی در هم می‌کشد و در حالی که دستانش را در جیب فرو می‌کند، درب را محکم با پا باز می‌کند که صدایش توجه همه...
  10. Reina✧

    حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_111 وقتی مرد قصد مشت زدن دارد رز از فرصت سوءاستفاده می‌کند، دستش را تکیه‌گاه قرار می‌دهد و به وسیله آن به مرد پشت سرش ضربه‌ای می‌زند، وقتی که خودش را پشت سر مرد قرار داده با لگد محکمی او را به زمین می‌اندازد. مشت‌های دیگران را یکی پس از دیگری جای‌خالی می‌دهد، همه می‌دانند که...
بالا