Usage for hash tag: ققنوس_آتش

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_108 صدای تلق و تلوق درون آشپزخانه باعث هوشیاری‌اش می‌شود. چشم باز می‌کند و بی‌حوصله بلند می‌شود که با دیدن دارک در آشپزخانه زیر لبی لعنت می‌فرستد و می‌گوید: - تو خودت مگه خونه نداری اومدی این‌جا؟ - خونه‌ی من خیلی دوره، اصلاً نرفتم خونه. - خو این ساختمون این همه اتاق داره...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_107 سرباز درب را باز می‌کند و سلام نظامی می‌دهد، رئیس کل سرش را بالا می‌گیرد و می‌گوید: - خب چی شد؟ - فلزها رو پیدا نکردیم قربان! - به آندریاس گفتی؟ - بله ولی ایشون گفتن هیچ مسئولیتی رو قبول نمی‌کنن. خودکار را محکم روی میز می‌اندازد، دستانش را در موهایش فرو می‌برد و از شدت...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_106 در فکر است که آتش دستانش فروکش می‌کند. لبخند رضایت بخشی بر ل*ب خود می‌گیرد و چند قدمی جلوتر می‌رود. - خب می‌دونی! من… من. دارک کلافه می‌شود، نفس عمیقی می‌کشد و در دلش آرزو دارد که رز ابرازعلاقه کند. با این‌که هیچ وقت قصد آسیب رساندن به احساسات دخترکی را نداشت اما در...
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_105 نگاهش به دست‌هایش قفل شده است. آتش گرفته‌اند اما حس دردناکی ندارد. دارک نگاهی به آزراء می‌اندازد و در حالی که سعی در وصل کردن برق ساختمان داشت، ل*ب می‌زند: - مگه تاحالا از نیروهات استفاده نکردی؟ قبل از این‌که آزراء ل*ب به سخن باز کند برق وصل می‌شود، فضا از تاریکی که تنها...
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_104 رز اخم‌هایش را در هم کشیده و دست به س*ی*نه می‌شود. - روی من طلسم گذاشتید؟ دارک بلند می‌خندد. - اگه به‌خاطر نمودار حالت‌هات این فکر رو می‌کنی که باید بگم نوچ! - پس چی؟ - به‌خاطر انرژی درونیته که اون واکنش نشون میده. همان مردی که روپوش سفید بر تن داشت وارد می‌شود و می‌گوید...
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_103 پاهایش را روی میز می‌اندازد. - پووف. تمام اتاق را نگاه می‌کند، عجب سلیقه‌ای دارد. تم سیاه و سفید اتاق چه زیباست. تمام کاغذ‌ها و اطلاعات را مطالعه کرده و اکنون منتظر بازگشت دارک است. معلوم نیست چه کار واجبی داشت که او را ول کرد و رفت، فقط گفت:«تا این رو بخونی، برگشتم»...
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_102 قدم زنان به درب اتاق جلسه می‌رسد و فقط چند نفر را گرد آن می‌بیند. نقابش را مرتب می‌کند و آرام به سمت صندلی خود می‌رودنقابش را مرتب می‌کند و آرام به سمت صندلی خود می‌رود. دارک صندلی را برایش عقب کشیده و سرش را به نشانه سلام تکان می‌دهد. از این جلسه بی‌موقع کلافه است برای...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_101 میا شروع به گریه کردن می‌کند، نزدیک دارک می‌آید و می‌گوید: - می‌بینی دارک؟ یه روز نیست که اومده و این‌قدر ادعا داره! - بس کن میا! همین الان، همین‌جا، هردو تمومش‌ کنید. به سمت اتاق خودش قدم برمی‌دارد و برای محکم‌کاری اضافه می‌کند: - اگه دعوا کنید، هردو‌تون تنبیه می‌شید،...
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_100 با کاغذ‌های درون دستش، کل ساختمان را دور می‌زند. دخترک یک‌جا بند شدنی نیست. میدان تیر، انبار، سالن، بیمارستان و حتی اتاق خودش را گشت ولی او را پیدا نکرد. از درب اتاق پزشک، در حال رد شدن است که چشمش به ورودی سازمان میفتد و آزراء داخل می‌شود. - عه عه عه، نگاه کن! سریع از...
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_99 دارک محکم دست خود را می‌کشد که میا رهایش می‌کند. - فیلمه خب! این‌قدر می‌ترسی پاشو برو! و نگاهی آرام به آزراء می‌اندازد! نه تنها از این صح*نه ترسناک نترسیده بلکه خوشش آمده و لبخند ملیحی بر ل*ب دارد. آتش چشمانش فروکش کرده و به رنگ قبلی خود بازگشته. می‌بینید؟ کسی که باید...
بالا