Usage for hash tag: ققنوس_آتش

ساعت تک رمان

  1. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_88 در دو راهی بدی گیر کرده! دارک او را به سازمان خودشان دعوت به کار کرده بود و می‌داند یا باید عضو سازمان شود یا عواقب رد کردنش را بپذیرد! بعلاوه خود رز هم می‌داند که در رشته‌ی دیگری مهارت ندارد که شغلی انتخاب کند! مثلاً می‌خواهد چه کاری انجام دهد؟ بادیگارد؟ یا می‌تواند در...
  2. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_87 معجون را جلوی رویش می‌گیرد. - اینو بخور، همین الان خوب میشی! رز لیوان را در دستانش می‌گیرد و به محتویاتش خیره می‌شود. مایعی فیروزه‌ای رنگ با بوی ملایم. نگاهش را بین دارک و پزشک که هردو منتظر خوردن معجون بودن رد و بدل می‌کند. - از چی ساخته شده؟ - واقعاً نمیدونم فقط مرهمه...
  3. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_86 میا از شدت عصبانیت و حجم خونی که به صورتش سرازیر شده بود قرمزقرمز می‌شود. شیشه معجون را محکم روی زمین پرت می‌کند و با تندی می‌گوید: - می‌خوام تا فردا صبح درد بکشی دختره‌ی بی‌تربیت. شیشه‌ی معجون به هزار و یک تکه تبدیل می‌شود و مایع درونش هدر می‌رود. دارک که به شدت عصبی شده...
  4. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_85 دخترک دیوانه! مانند اسب افسار گسیخته فقط می‌تازد! با هزار بدبختی به او مسکن تزریق کردند و خوابش برد. دارک نگاهی به خود میاندازد. لعنتی! حواسش کجا بود! لباس‌های خود را عوض نکرد و آزراء فهمید! از اتاق خارج می‌شود و به طرف ساختمان سازمان می‌رود! قصد رفتن به اتاق ارباب را...
  5. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_84 چشم‌هایش را که به هم دوخته شده بودند باز می‌کند. هنوز در حال و هوای خود نیست و خاطرات در مغزش پدیدار نشده‌اند. یک لحظه با حجم خاطرات یادآوری شده عین جن زده‌ها از جا برمی‌خیزد که دارک دستش را می‌گیرد و می‌گوید: - آروم باش رز! آزراء محکم دستش را پس می‌کشد و به اطراف نگاهی...
  6. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_83 چند روز بود که از آزراء خبری نداشت و از این موضوع به شدت کلافه شده بود. فقط می‌داند که خانه‌ای جدید خریده ولی حتی به آن سر نزده و یک ساعت هم در آن اقامت نکرده. کجا غیبش زده بود!! ماشینش را در سازمان پارک می‌کند و پیاده به سمت خانه روانه شده بود. می‌خواست فکرش باز شود و...
  7. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_82 وقتی آدلارد را در ون مشکی می‌گذارند، معجون بهبودی به خوردش می‌دهند که باعث خوب شدن حالش می‌شود. این پسر آن‌قدر دیوانه بود که ترجیح داد زخمی شود و معجون نوش جان کند تا نقشه‌شان طبیعی جلوه کند! کمی از معجون دیگری که از ققنوس یخ گرفته بود را سر می‌کشد و به قیافه اصلی خودش...
  8. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_81 بلند زیر قهقهه می‌زند جوری که در تمام خیابان صدایش اکو می‌شود. آدلارد ابرو‌هایش را در هم گره می‌زند و اخمی غلیظ به خود می‌گیرد. - خندیدنت برای چیه؟ رز پس از چند رکوع از شدت خنده؛ دست روی فکش می‌گذارد. - اوه! فکم درد گرفت این‌قدر خندیدم! - پرسیدم خندیدنت برای چیه! - پشت...
  9. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_80 کلید خانه را در دست می‌گیرد، خوب شد پس‌انداز داشت وگرنه در این زمان چه کاری از او ساخته بود؟ خانه‌ای در محله‌ی راک کلیف خریده و به این دلیل خوشحال بود! اما شغلش چه؟ کار جدیدی باید دست‌وپا می‌کرد! نصف شب بود و قدم زنان در خیابان می‌چرخید و قصد رفتن به خانه را داشت. باید...
  10. Lunika✧

    نیمه‌حرفه‌ای رمان ققنوس آتش | Lunika✧ کاربر انجمن تک رمان

    #❦ققنوس_آتش❦ #پارت_79 - چه پیدا کردنی! بعد این همه سال اومده که چی بشه! دیگه الان چه فرقی به حال من می‌کنه! - فرقی به حال تو نمی‌کنه اما اسمش پدر که هست! آزراء چایش را سر می‌کشد و ماگ را در سینی قرار می‌دهد. - از سازمان بگو! دارک نیشخندی می‌زند و می‌گوید: - تو که قصد اومدن نداری چرا می‌خوای...
بالا